این را تیم پزشکی به طور قطع نمیداند چون از همان روزهایی که امام دوباره آمد ایران، حکایتهای مراقبت ویژه شروع شده بود. پس این حرفها تازگی نداشت اما این بار، دکترها- غیر از آزمایشهای علمی و پزشکی- به یک حس مشترک رسیده بودند؛ «من فهمیدم که ایشان به تدریج دارند آنچه که به او الهام شده بود را، به ما انتقال میدهند».
اینها، حرفهای دکتر عارفی- سرپرست تیم پزشکی امام(ره)- است که از همان روزهای اول انقلاب، از چند قدمی بیمار ویژهاش فاصله نگرفته و بیشتر از هر کسی صدای قلب امام را شنیده است.
«از همان 12بهمن سال 57، مراقبتهای پزشکی لازم شده بود، تا حدی که با ایشان داخل یک آمبولانس تا بهشت زهرا، برای آن سخنرانی معروف رفتیم.
آن موقع مشکل خاصی تشخیص ندادیم تا اینکه 26 آبان سال 58- یعنی زمانی که امام در قم ساکن بود- دکتر زرگر- وزیر بهداری وقت- زنگ زد».
امام بنا به تصمیمی که گرفته، میخواهد در قم باشد و از همانجا روی کارها نظارت داشته باشد اما نمیشود. به خاطر درد قلب و مشکلات پزشکی دیگر، دکترها توصیه میکنند که به تهران بیاید و نزدیک مراکز مجهز پزشکی باشد؛ «28دی 58، زمانی که امام برای جواب دادن به احساسات مردم، قصد بالا رفتن از پلهها به سوی پشت بام منزل را داشت، دردی در قفسه سینهاش میپیچد و بلافاصله با تماسی که گرفتند، راهی قم شدیم.
نوار قلبی میگفت خون به عضله قلب کم میرسد و تنگی عروق دارند. در آن شرایط، به دلیل مسائل سیاسی روز و درگیریهای به اوج رسیده کردستان، صلاح نبود خبر بستری شدن امام پخش شود. به همین خاطر، در خانه آقای اشراقی(داماد امام)، اتاق CCU راه انداختیم تا اوضاع کمی روبهراه شد. اما سوم بهمن، دوباره همان علائم نامطلوب ظاهر شد و اینبار، اجازه خواستیم منتقلشان کنیم تهران».
بهمن و اسفند سال 1358، امام در یکی از بیمارستانهای تهران بستری میشود، این بار 40روز تمام؛ «امام احترام خاصی برای تیم پزشکی قائل بودند. یکی از بهترین بیمارانی بود که داشتیم. دستورات غذایی و دارویی را با دقت و وسواس خاصی رعایت میکرد و در بحث پزشکی، روی حرف ما نه نمیآورد. حتی در بیمارستان، به خاطر عدم رعایت حجاب پرستارها در آن زمان، گفتند که «شما خودت از من پرستاری کن و پردهای برای این قسمت قرار بده».
روزها میگذرد و امام پا به سن گذاشته، به اندازه چند جوان باید فعال باشد. برای همین، یک گروه از اورژانس تهران، 24ساعته در نزدیکترین فاصله به محل اقامت امام، کشیک میدهند و کلی اقدامات امنیتی- مثل گذاشتن زنگ در آشپزخانه و اتاق خواب و بقیه جاها- برای باخبر شدن از حال و روز امام تدارک میبینند. آخرش هم راضی نمیشوند و گروه پزشکی در 3سال آخر میآیند در دو قدمی خانه امام ساکن میشوند. همه چیز هم زیر سر سکته قلبی امام در سال 1365 بود.
«سال 65، آنفارکتوس قلبی و مرگ ناگهانی، با عملیات احیای سریع تیم پزشکی به خیر گذشت.
تمام 3سال آخر- که بعد از این ماجرا گذشت- در چند قدمی منزلشان مستقر بودیم و به تمهیدات خاصی هم فکر کرده بودیم که با هماهنگی خانواده و حاج احمدآقا اجرا میکردیم.
مثلا برای جلوگیری از بروز احتمالی حمله قلبی هنگام استحمام، استاد حمامی دعوت میکردیم. حتی یکی از اعضای تیم پزشکی، پشت در حمام کشیک میداد. پلکان خانه را گفته بودیم نرده بزنند و حتی عاجدار بودن دمپایی راحتیشان در خانه را هم کنترل میکردیم که حادثه پیش بینی نشدهای پیش نیاید. همینطور اوضاع خوب پیش رفت تا اردیبهشت سال 68».
شمارش معکوس شروع شده است. آن روز که نمیبایست میآمد، دارد میآید. روزهای سخت شروع شده، آندوسکوپی بعد از خونریزی معده، نشان از زخم بدخیمی در معده میدهد. دکترها جلسه میگذارند و قرار میشود عمل کنند. درد اما همین یکی نیست. گلبولهای سفیدخون آنقدر زیاد شدهاند که همه اعضای بدن را دارند از کار میاندازند. اینها نشانه سرطان است؛ «حالش بد بود ظهر سیزدهم. برای اولینبار بالا آورد. خواستند لباسها و ملافه را عوض کنیم. با آن حال هنوز به تمیزی مقید بود. گهگاه چشم باز میکرد و میخواست موقع نماز را بگوییم.
دائما حمد و سوره میخواندند و ذکر میگفتند. میدانستیم سلولهای سرطانی همه جا پخش شدهاند و دیگر امیدی نیست اما نمیخواستیم اجازه بدهیم قلبی از حرکت بایستد که امید یک ملت است.
با وجود این، قسمت و حکم الهی بر این روز و ساعت مقدر شده بود. خود امام یک هفته قبل از بستری شدن آخر ایشان- که درد قلبی داشتند و من داشتم نوار میگرفتم- گفته بود: «آقای دکتر، هر چیزی پایانی دارد. اینها نشانههای پایان نیست؟».
خاطرات پزشک امام
دکتر عارفی
صرفهجویی امام قابل تامل بود. در طول مدتی که در بیمارستان قلب بستری بودند،من در کنارشان بودم (سال1358) و در فاصله چند متری کنار تختشان میخوابیدم. یک چراغ کمنور بالای سر ایشان روشن بود.
صبحها به محض بیدار شدن تذکر میدادند چراغ را خاموش کنید یا مثلا برای وضو گرفتن با یک دست شیر آب را باز میکردند و با دست دیگر یک مشت آب میکردند و بلافاصله شیر را میبستند. شاید با 3 یا 4 مشت آب وضو میگرفتند.
ما برای آنکه هوای حمام با بخار آب گرم شود – چون زمستان بود و خیلی هوا سرد بود – دوش را باز میکردیم و میگذاشتیم آب گرم آزادانه بیاید. حضرت امام به محض متوجه شدن موضوع، ما را از این کار منع کردند.
جهت درمان و پیشگیری دردهای قلبی، یک پماد نیتروگلیسیرین تجویز شده بود که هر 4 ساعت یک بار آنرا با کاغذ و چسب روی ساق قرار میدادند و کاغذ و چسب قبلی را بر میداشتند. یادم است یک دستمال کاغذی را به چندین تکه کوچک تقسیم کرده بودند و برای تمیزی پوست استفاده میکردند.
در مواردی که امام حالشان بسیار وخیم میشد و درد شدید قفسه سینه، به علت کمخونی عضله قلب غیرقابل تحمل بود (هر فردی که تابهحال این درد را تجربه کرده باشد میداند که احساس مرگ به انسان دست میدهد، ایشان به فرزندشان - حاج احمد آقا - و دیگر فرزندان توصیه میکردند: «از خانم (همسرشان) مواظبت کنید و نگذارید به ایشان بد بگذرد. احترام ایشان را داشته باشید و در خدمتشان باشید».
امام یک ساعت شماطهدار کوچک داشتند و در حدود نیم ساعت قبل از اذان صبح با صدای آن بیدار میشد و بعد از وضو و نماز شب و دعا، نماز صبح میخواند و مجددا میخوابید. بعد حدود ساعت 5/6 صبح، بدون زنگ ساعت از خواب بیدار میشدند و بعد از صبحانه، اولین قسمت پیادهرویشان را در حدود 20 دقیقه انجام میدادند.
بعد تا ساعت 9 صبح که قرار بعدی پیادهروی بود، با پزشکان یا مسئولان یا مردمی که مشتاقانه میآمدند، ملاقات میکردند. همانطور که گفتم ایشان برنامه دارویی فشردهای داشتندکه بهطور منظم رعایت میکردند. گاهی وقتها بعد از نماز صبح، دوباره بیدار میشدند، دارو میخوردند و دوباره میخوابیدند و هیچ شکایتی هم نمیکردند. من سعی میکردم آن برنامه را تغییر دهم تا با خوابشان تلاقی نکند.
ایشان بسیار صبور بود. گاهی که سوزن را وارد بدن و رگ ایشان میکردم، هیچگونه تغییری در قیافه امام ایجاد نمیشد و انگار نه انگار که درد دارند. حتی گاهی به خاطر نگرانی شدید ما، سنگ صبور ما بودند و با گفتن جمله یا کلمهای ما را دلداری میدادند.
6 - مسائل عاطفی و درگیریهای داخلی بینخودیها، لطمه زیادی به روحیه امام میزد و ما چون دائم فشارخون ایشان را کنترل میکردیم و با هولترمانیتورینگ، تک تک ضربانهای قلبشان را میدیدیم، متوجه این تغییرات میشدیم. دردهای قلبی امام در سوانحی مثل سقوط هواپیمای مسافربری در خلیج فارس توسط آمریکا تشدید میشد و ما مجبور میشدیم آرامبخش تجویز کنیم. اواخر سال 67 و اوائل 68 که درگیریها و مشکلات مملکتی وجود داشت، اغلب ایشان با دارو به خواب میرفتند اما در هنگام کاهش درگیریها در اواخر بهار 68، ما داروها را به تدریج کم کردیم و حتی بعد مدتی قطع شد.
خاطرات تیم پزشکی
دکتر سید محمدرضا کلانتر معتمدی (جراح امام)
پس از انجام عمل جراحی معده امام، من بر بالین ایشان بودم. . امام معمولا چشمهایشان را بسته نگه میداشتند، مگر وقتی که کار خاصی داشتند. در این مدت هر موقع صحبتی داشتند، از قلم و کاغذ استفاده میکردند. اما نیمهشب بود که دیدم لبهای ایشان تکان میخورد. سرم را نزدیک بردم تا ببینم چیزی میخواهند بگویند.
خیلی تعجب کرده بودم. ساعت را نگاه کردم. 4نیمه شب یعنی هنگام نماز شب امام بود. همان موقع متوجه شدم مشغول خواندن نماز هستند. همیشه موقع نماز، میخواستند امکانات وضو فراهم کنیم و لباس تمیز میپوشیدند و عطر CLOE میزدند و ما هم به جهت مبارکی قدری از آن را به خودمان میزدیم.
دکتر مسعود پورمقدس
ایشان هیچگاه احساس درد را به افرادی غیر از گروه پزشکی نمیگفتند . این خصوصیت خوب یعنی عدم اظهار درد به غیرمتخصصین را، همه باید از امام یاد بگیرند. ایشان صبر و شکیبایی خاصی داشتند. در طول 3 سال آخر، هولتر به ایشان وصل بود؛ یعنی یک سیم متصل به نایلون چسبی که به جلوی سینه میچسبانند و طبعا باعث ناراحتی جسمی و روحیای میشود که تحملش برای افراد معمولی توانفرساست. ولی ایشان با نهایت شکیبایی تحمل میکردند و همه دستورات پزشکی را هم بدون کم و کاست رعایت میکردند.
معمولا در اجتماع، کمتر بیماری با چنین مشخصاتی وجود دارد و این به دلیل احترامی است که امام به دستورات پزشک میگذاشتند و انجام آن را شرعا بر خود لازم میدیدند و با نهایت توکلی که به خداوند داشتند، اصول سلامتی تجویز شده را رعایت میکردند.
من تعبیر واقعی جملة «با توکل زانوی اشتر ببند» را در رفتار ایشان میدیدم. مهمترین روزی که همه ما دوستداران امام به خاطر داریم، 6/1/65، یعنی روز سکته ناگهانی امام بود. حوالی ساعت 5بعدازظهر از طرف یکی از افراد بیت اطلاع دادند امام برای تهیه چای بعد ناهار در آشپزخانه بودهاند که ناگهان دردی در قفسه سینه حس میکنند و زنگ اعلام آمادگی را میزنند و نقش بر زمین میشوند.
من تا رسیدم، مردمک چشم ایشان را مشاهده کردم که از نظر پزشکی گشاد شدن آن نشاندهنده توقف قلب، بیش از 3-2 دقیقه است. نمیدانم که خدا چه قدرتی به من داده بود که در آن لحظه دچار اضطراب نشدم و آرامش خودم را حفظ کردم و با افرادی که آنجا بودند کمک کردیم و امام را از آشپزخانه بیرون آوردیم و با معاینه مجدد، تصمیم فوریای برای انجام احیا قلبی ایشان گرفتم. ماساژ قلبی و تنفس مصنوعی را به تنهایی انجام دادم. اما امید زیادی به حیات مجدد ایشان نداشتم.
ولی یکدفعه انگار معجزهای الهی رخ داد و با کمال تعجب دیدم ضربان قلب ایشان آشکار شد و من امیدوارتر ادامه دادم. ایشان هشیار شدند و از درد قلبشان گفتند. من متوجه سکته قلبی ایشان شدم و به سرعت ایشان را برای گذاشتن باتری (پیس میکر موقت) به بیمارستان جماران – که در 20 متری منزل بود – بردیم.
من از به هوش آمدن امام آنقدر خوشحال شده بودم که ظرف 2 دقیقه آنرا نصب کردم، در حالی که گاهی در برخی بیماران، چند ساعت طول میکشد تا پیس میکر نصب کنیم. حاج احمد آقا بر بالین امام از ابتدا حضور داشتند و بسیار خوشحال شدند. من گفتم مزد من را بدهید. گفتند به چشم. مزدت چیست؟ گفتم یک بوسه به پیشانی امام. گفتند این که کاری ندارد و من با بوسهای بر پیشانی ایشان مزد خودم را گرفتم.
دکتر ایرج فاضل (جراح امام و رئیس فرهنگستان علوم پزشکی)
26فروردین سال66 بود. یادم است ناخنهای انگشت پای ایشان آزارشان میداد و دردناک بود. عرض کردم باید این ناخن را برداریم . بلافاصله فرمودند: «خب، معطل چه هستید؟».
ناخن را برداشتم و انگشتان عمل شده را پانسمان کردم. موقعی که اجازه مرخصی خواستم امام فرمودند: میتوانم در طرف خارج پشت پا مسح بکشم؟». انگشت شست پا باندپیچی شده بود. ولی انگشتان و پشت پا آزاد بود.
عرض کردم اشکالی ندارد. ولی اجازه بدهید این قسمت را تطهیر کنم. فرمودند چرا؟ عرض کردم ممکن است به خون آلوده و نجس شده باشد. فرمودند «مطمئنید؟».
عرض کردم خیر. فرمودند: «پس آب کشیدن لزومی ندارد». این مطلب را گفتم تا شاید برای کسانی که در تطهیر دچار وسواس هستند درس مهمی باشد.
روزهای آخر
پنجشنبه 28 اردیبهشت
اعضای تیم پزشکی از اولین علائم خونریزی در دستگاه گوارش امام، مطلع میشوند. با معاینات و بررسیهای لازم، 2 زخم در معده امام مشخص میشود که یکی سطحی و دیگر نسبتا عمیق است. مشخصات ظاهری زخمها حکایت از احتمال وجود بیماری بدخیمی دارد.
یکشنبه 31 اردیبهشت
آزمایشات تکمیلی انجام و وضعیت قلبی و عمومی امام بررسی میشود. میزان خونریزی دستگاه گوارش امام افزایش پیدا میکند و روزبهروز بر میزان آن افزوده میشود. تصمیم پزشکان - همگی - بر انجام عمل جراحی است. این تصمیم با فرزند
امام - حاج احمد آقا - در میان گذاشته میشود. امام بعد از اطلاع از تصمیم پزشکان با خونسردی میگویند: «هر طور صلاح است، همانطور عمل کنید». زمانی که امام، جماران را به سوی بیمارستان ترک میکنند، در سر پایینی کوچه، جلوی بیت به اطرافیان میگویند: «من از این سرازیری که پایین میروم دیگر بالا نمیآیم».
سه شنبه 2 خرداد
امام پس از ادای نماز صبح، جهت جراحی آماده میشوند. در ساعت 45: 7 ، امام به اتاق عمل منتقل میشوند و ساعت 30: 8 عمل جراحی شروع میشود. اشخاصی که در بیرون اتاق عمل هستند، جریان عمل جراحی را توسط تلویزیون مدار بستهای میبینند. جراحی کمتر از 2 ساعت طول میکشد و در ساعت 20: 10 به پایان میرسد. در فاصله کوتاهی پس از عمل، جلسهای با حضور مسئولان کشور تشکیل میشود و پس از مشورت با 3-2 نفر از تیم پزشکی، نحوه اطلاعدادن موضوع به مردم - بدون ایجاد نگرانی زیاد - مشخص میشود.
ساعت 2 بعدازظهر: متنی از اخبار رادیو برای مردم خوانده میشود مبنی بر اینکه امام به علت خونریزی گوارشی، عمل جراحی موفقی را پشتسر گذاشتهاند و حال ایشان رضایتبخش است. در این اطلاعیه چیزی از نوع بیماری امام گفته نمیشود چون از اسرار مملکتی به شمار میرود. گذشته از آن، حال حضرت امام در آن موقع خوب و رضایتبخش است.
ساعت 6 بعدازظهر: ناگهان اختلالی در منحنی نوار قلب حضرت امام پیدا میشود که نگران کننده است. انجام درمانهای لازم، حدود یک ساعت و نیم طول میکشد.
چهارشنبه 3 خرداد
حال امام بهتر است و چند تن از مسئولان مملکتی و حاج
احمد آقا پیش امام میآیند. همان روز لوله داخل تراشه نای حضرت امام برداشته میشود و امام میتواند صحبت کند.
پنجشنبه 4 خرداد
در وضع کلیوی امام، مختصر اشکالی پیدا میشود که
پیش بینی آن شده است و اقدامات لازم انجام میشود. در این شرایط - به گفته اطرافیان و پزشکان - امام حاضران را دلداری میدادند.
جمعه 5 خرداد
تا ظهر اتفاقی که نگران کننده باشد نمیافتد. امام با آقای هاشمی صحبت میکنند و آقای هاشمی اجازه میخواهند که سلامتی امام را از خطبههای نماز جمعه به اطلاع مردم برسانند. امام اجازه میدهند و مطالبی را میگویند تا آقای هاشمی به مردم بگویند و به مردم سلام میرسانند و از مردم تشکر میکنند.
ساعت دوازده و پنج دقیقه: امام ناراحتی تنفسی پیدا میکنند و در نوار قلبی تغییراتی پیدا میشود که بیش از 2 ساعت طول میکشد. مختصری هم تب ایجاد میشود که با اقدامات لازم درمانی مشکل حل میشود.
شنبه 6 خرداد
روز شنبه به خوبی و بدون واقعه نگرانکنندهای سپری میشود. عکـــسبرداری از معــده، نشاندهنده جوشخوردن بخیههای عمل است. شب، تصاویری از امام از تلویزیون پخش میشود. سپس لوله معده خارج میشود و رژیم مایعات شروع میشود.
یکشنبه 7 خرداد
به جز مختصری کاهش فشار خون، مشکل دیگری پیش نمیآید و امام نماز را با وضو میخوانند و شب کمی هم غذا میخورند.
دوشنبه 8 خرداد
وضع تنفسی و ریوی امام دچار مشکل میشود و اختلالات کلیوی هم درمانپذیر نیست.
چهارشنبه 10 خرداد
تغییرات نگرانکننده فرمول شمارش خون، نشاندهنده پیشرفت بیماری اصلی امام است. شیمی درمانی سریع باید انجام شود. پزشکان، شیمی درمانی را شروع میکنند. وضعیت عمومی بدن - از نظر وضع ریوی و کلیوی - در شرایط چندان مطلوبی نیست.
شنبه 13 خرداد
دفع ادرار به کلی مختل شده است و کلیهها که وظیفه دفع ادرار را به عهده دارند، به درمانها جواب نمیدهند. این موضوع باعث تشدید مسئله ریوی هم میشود و ریهها پر از مایعی میشود که خروج آن با درمانهای انجام شده، امکانپذیر نیست.
ساعت 11 صبح: نوار قلب تغییراتی را نشان می دهد و فشار خون کمکم کاهش پیدا میکند. پزشکان، حاج احمد آقا، بعضی مسئولان مملکتی و نوه امام، نزد ایشان هستند و بنا به اظهارات نوه حضرت امام، ایشان شاید بیش از 100 بار شهادتین و امنیجیب میگویند. امام نماز ظهر و عصر را میخوانند و حدود ساعت 3 بعدازظهر یک ایست قلبی پیش میآید.
با ماساژ قلبی و تنفس مصنوعی دوباره قلب به کار میافتد و دستگاهی جهت کمک به ایجاد ضربان قلب، در جلوی سینه امام کار گذاشته میشود. این وضعیت تا ساعت 8:30 بعدازظهر ادامه دارد. اخبار شبکه سراسری تلویزیون، وضع نگرانکننده امام را به اطلاع مردم میرساند. وضعیت عمومی حضرت امام اصلا خوب نیست، ولی بعدازظهر مجددا مدتی به هوش میآیند.
با وجود تلاش همه جانبه و درمانهای متعدد و مختلف، کاری از پیش نمیرود. دستان امام لرزش دارند و ایشان در لحظات آخر با صدایی لرزان میگویند: «من میدانم زنده نمیمانم. اگر مرا برای خودم نگه داشتهاید، به حال خودم بگذارید و اگر برای مردم است، هر کاری میخواهید بکنید». در سراسر ایران دستها به دعا برداشته میشود.
ساعت ده و بیست دقیقه شب :
انالله و انا الیه راجعون.