مفهوم ازدواج، در طول قرون و اعصار و تحت تأثیر تحولات اجتماعی، دگرگون شده است و در یک مسیر تکاملی، ضمن حفظ ارزشهای این پیوند، نوع نگرش مردان و زنان نسبت به آن نیز تحول یافته است. برای شناخت ژرفتر مفهوم علل و موانع موجود در ازدواج، با دکتر عباس محمدیاصل به عنوان یک جامعهشناس به گفتوگو نشستهایم.
- چه تعریفی از ازدواج دارید؟
ازدواج مجموعه ترتیبات همسرگزینی است که مورد تایید جامعه باشد. اگر روابط زناشویی میان زوجین به صورت نهادینه آغاز شود، ازدواج نقطه آغاز این روابط تلقی میشود. بنابراین ازدواج میتواند نقطه عزیمت زندگی یک زن یا یک شوهر در قالب خانواده باشد. این مفهوم ضرورتاً روابط زن و شوهر را متمایز از سایر پیوندهای بیرون از حریم خانواده میکند.
بنابراین روابط فاقد نیت ازدواج و فرزندپروری، نمیتواند ازدواج تلقی شود. یکسری تعاریف هم در دوره جدید مطرح شدهاند، این تعاریف میگوید؛ ازدواج روابط قانونی و رسمی بین یک زن و مرد بالغ به شکل نهادینه است که حقوق و تکالیفی را متوجه همدیگر میکند. این مفهوم از دیدگاه فمینیستی از مفهوم صیغهگری و مشابه آن یا زندگیهای رفاقتآمیز که بهتازگی در غرب باب شده، متمایز است و در مجموع بستگی به جامعهای دارد که روابط را چگونه تلقی کند.
- به نظر میرسد روند ازدواج در بین جوانان ما سیری نزولی را طی میکند و همین موجی از نگرانی را در بین مسئولان برانگیخته است. این موضوع را چگونه تحلیل میکنید؟
ترس فزایندهای که امروز نسبت به کاهش ازدواج احساس میکنیم، ناشی از دو عامل است؛ نرخ طلاق بسیار رشد پیدا کرده و دیگر روابط رفاقتآمیز و مناسبات مبتنی بر صیغهگری، موجب شده که نگاه روی ازدواج تمرکز کند. سن ازدواج در جهان رو به بالا رفتن است.
بسیاری از افراد هم پس از جدا شدن حاضر به تشکیل زندگی مجدد نیستند و متأسفانه در برخی از جوامع شهری و در میان پارهای از اقشار زندگیهای مشترک قبل از ازدواج، رواج پیدا کرده که خود باعث تولد فرزندان خارج از مناسبات رسمی ازدواج شده است. اما با وجود کاهش چشمگیر نرخ ازدواج باز شاهد آن هستیم که افراد به لحاظ عاطفی راغب به انجام ازدواج به صورت رسمی آن هستند.
این یکی از آن پارادوکسهاست که تحت تاثیر آن حتی افراد مطلقه هم، تمایل دارند که ازدواج کنند. بروز این تمایل ناشی از کارکردهای مختلفی است که ازدواج میتواند داشته باشد. این کارکردها، یکی برطرف ساختن نیاز عاطفی دو جنس است، یکی هم این است که افراد ناهمجنس اما مشابه خودشان را از لحاظ تحصیلی، شغلی و درآمد پیدا کنند و هسته گروهی را در قالب طبقه مشترک تشکیل بدهند. تکمیل هستههای گروهی در قالب طبقات همچنان از کارکردهای مهم ازدواج بهشمار میآید.
- کارکردهای ازدواج چیست و چه تغییر و تحولاتی را پشت سر گذاشته است؟
در ازدواج برای فردی که تازه وارد جامعه شده است یک جایگاه قانونی تعریف میکنیم تا ببینیم از لحاظ توارثی، حقوقی و منزلت به چه کسی وابسته است و جایگاه واقعیاش کجاست؟ انتقال حقوق هریک از طرفین زن و شوهر در ازدواج اتفاق میافتد، یکی حق محل سکونت، حق استفاده جنسی از طرف مقابل، حق استفاده از خدمات خانگی طرفین و حق استفاده از دارایی مشترک، که همان مایملک است.
در ازدواج به لحاظ اقتصادی یکجور پشتوانه مشترک مالی ایجاد میشود، که فرزندان میتوانند به آن تکیه کنند تا بعدها بتوانند وارد جامعه بشوند. ازدواج یکجور ایجاد نظام خویشاوندی هم هست یعنی فرد تعیین میکند با چه اقدامی و با کدام خصوصیات اجتماعی میخواهد وصلت کند.
لزوماً ازدواج باید به تایید عمومی برسد و مشروعیت بیابد. برخورد جامعه با این واقعه با زمانی که فرد مجرد است، متفاوت میباشد. از نظر فمنیستها کارکرد ازدواج متفاوت است. آنها میگویند، هویت جدیدی که برای زن متاهل ایجاد میشود، او را به عنوان جنس دوم در پایگاه فروتری تعریف میکند. در عرصه ازدواج، تقسیم کار جنسیتی اتفاق میافتد. زن میپذیرد که در ازدواج چه کاری را باید انجام بدهد که یکجور انقیاد زنان است.
ازدواج الگوی یکجور هنجارپذیری جنسی است که توسط سایر نهادها تحت تاثیر هنجارهای فرهنگی، سیاسی و اجتماعی تعریف میشود. فمینیستها بر این باورند که در ازدواج وظایفی به مرد واگذار میشود که در واقع او به نوعی تبدیل به صاحب کار زن میشود و میتواند به او امر و نهی و حتی استثمارش کند.
از این دیدگاه ازدواج یک ایدئولوژی و یک نظم تاریخی است که با یک رابطه ناهمنجسخواهانه بین زن و مرد اتفاق میافتد. زن از طریق دادوستدش و بده بستانش نظم خویشاوندی را حفظ میکند و این یک ترتیب تاریخی است که اتفاق میافتد. این ایدئولوژی و ترتیب تاریخی سبب شده که در دوره جدید نهادهای سیاسی تلقی نادرستی از ازدواج داشته باشند.
به عنوان مثال تعریف رفاه اجتماعی و سیستم مالیاتگیری از نگاه دولت مبنی بر این است که زن شوهر دارد یا ندارد؟ متاهل است یا نه؟ برحسب این، عملکردهایش را تنظیم میکند. مدیریتی که ما امروز در جهان داریم، خیلی شایق است که زنان و دختران را سر کار بیاورد.
چون معتقد است که اگر مرد را استخدام کند، پس از مدتی او تقاضای خانه و ماشین میکند چون متکفل خانواده است، اما زن در نهایت دختر پدرش یا زن شوهرش است. زنان را با حداقل حقوق و مزایا، میتوانیم استخدام کنیم.
تعریف اشتغال، مالیاتگیری و شاخصهای رفاه، تحت تاثیر آن ایدئولوژی و آن نگاه تاریخی است. همچنین از نظر فمنیستها ازدواج نهاد اعمال خشونت مشروع مردان علیه زنان است. مرد میتواند همان قدرتی را که از طرف نهاد اجتماعی به وی تفویض شده علیه زن اعمال کند.
- به جهت تاریخی، اسطورهها و اساطیر چه تعریفی از ازدواج دارند؟
زن عامل هبوط انسان میشود و میگویند که او آغاز کننده گناه بوده است. بنابراین همان نفرینهایی که در انجیل و تورات است که زن برای کفاره گناهش، اسیر دردهای عادت و زایمان میشود. پس از ابتدا سطح زن را پایین میآورند، که اطاعتکننده اوامر باشد. اگر شرمنده بوده، باید اطاعت هم بکند.
در دیدگاههای فلسفی نیز، فلاسفه بزرگ مثل نیچه، زن را عامل آگاهی نمیدانند؛ عامل همین شرمندگی میدانند و او را محکوم میکنند. این روند ادامه پیدا میکند. عصر رنسانس آغاز میشود که عصر بازتولید انبوه است و انسانها فرصت تفکر پیدا میکنند. رفتهرفته این سؤال پیدا میشود که این چارچوبهایی که بر زن تحمیل شده چیست؟ بنابراین با جنبش اجتماعی فمنیستی و مطالباتی از قبیل حق رأی، حق تولید مثل و رفع نابرابریها روبهرو میشوید، به نسبتی که خرده نظامهای اجتماعی تفکیک میشوند و فرد میتواند بهطور مستقل درآمد داشته باشد.
زن میتواند بپرسد که چرا باید آن چارچوبها او را محدود بکند. به میزان منفک شدن نهادهای اقتصادی، اجتماعی و سیاسی و فرهنگی انسانها توانستند سؤال فوق را مطرح کنند.
- زمینههای شکلگیری گرایش به تجرد در جامعه ما چیست؟
جامعه ما در حال گذار است. نه ادغامپذیری سنتی در آن اتفاق میافتد و نه تفکیکپذیری صدرصد توسعهیافتگی. به هر حال روند این است که حوزهها را بشکافد و دوباره در هم ادغام شود؛ کشاکشی که در طول یکصد سال داشتهایم. موضوعات ازدواج ما تابع همین مسایل است.
در دوره ادغامپذیری هویت مشترک تودهای جامعه مطرح است و در دوره تفکیک، استقلال فرد اهمیت پیدا میکند. این دو تا جامعه با هم ارتباط دارند. بنابراین برای معدودی زن در جامعه ما، تحت تاثیر همین ارتباط، این سؤال پیش میآید که چرا باید ازدواج بکند؟ و جامعه نمیتواند پاسخ روشنی به این سؤال بدهد، بنابراین ازدواج تبدیل میشود به یک بحران و یک تنش اجتماعی و فرد باید خودش دنبال پاسخ بگردد.
سعی میکند زندگی مجردی داشته باشد و چون این مناسبات در جامعه قابل پذیرش نیست، مناسبات مخفی میشود. وقتی مخفی شد، بسیاری از مسایلاش تبدیل میشود به یک آتش نهفته در زیر خاکستر چون پاسخ این سؤالات را پیدا نمیکند، این تبدیل میشود به تنش اجتماعی و یک بحران که میتواند مسئلهساز باشد.
فرهنگ غالب جامعه ما که فرهنگ سنتی است ادغامپذیری را تاکید میکند و میگوید شکل سنتی ازدواج پسندیده است. ارتباط قبل از ازدواج نباید وجود داشته باشد. پدرها و مادرها در مورد انتخاب زوج تصمیم میگیرند. بسترهای نهادی هم وجود ندارد که افراد بتوانند همدیگر را مقایسه کنند.
- موضوع شانس ازدواج برای پسران و دختران را چگونه میبینید؟
مسئله دیگر نابرابری و ناهماهنگیهای جنسی میان دخترها و پسرهاست که باید برایش فکری شود. طبق اعلام سازمان ملی جوانان در مرداد ماه سال 1382 دختران 20 تا 29 ساله ما حدود 6 میلیون و 200 هزار نفر هستند. دختران 25 تا 34 ساله ما حدود 4 الی 5/4 میلیون نفرند. در واقع یک میلیون و چهارصد هزار دختر اصولاً شانس ازدواج ندارند و حدود 5 میلیون و 750 هزار نفر دختر بالای 29 سال داریم که هنوز مجردند. روی هم میشوند 7 میلیون نفر که در معرض مسئله ازدواج قرار دارند و آن فشارهای سنتی هم برای یکدستسازی وجود دارد.
دائم در رسانهها از کمبود مرد حرف میزنیم. معنیاش این است که اگر خواستگاری برای دختری پیدا شد بپذیرد. چون ممکن است آن را از دست بدهد!... گاهی صحبت از این میشود که دوره باروری کوتاه شده است. یعنی خانم شما که درس میخوانید اگر 30 سالتان شده ممکن است نتوانید بارور شوید که این هم خودش نوعی فشار سنتی برای تعجیل در ازدواج است.
تاکید میکنیم که خانمی اگر ازدواج نکند، شخصیت اجتماعیاش کامل نیست. یا فرزند عصای دست پیری است. سهمیهبندی میکنیم، رشتههای دانشگاهی را به لحاظ جنسی. یا میترسانیم زنان را از بیماریهای مقاربتی مثل ایدز و... مردان را تشویق میکنیم و حتی فیلمهایی میسازیم که مردان تشویق میشوند چند تا زن داشته باشند و تاکید میکنیم بر نقش تربیتی خانواده. اما چون فرد از لحاظ اقتصادی و اجتماعی آماده نیست، به راه و روش دیگری رو میآورد و همانطور که گفته شد مسایل بسیار پیچیدهای را نیز به همراه دارد.