به چشم ماهیها
صدا مشهور است
به گوش سکوت
سکوت میدانست
پیش از آنکه
حتی کسی حرفی بزند
صدا جهان را فرا میگیرد
گربهی لمیده بر دیوار
مشهور است برای پرندههایی
که از لانه تماشایش میکنند
اشک مشهور است
در حال گذر، برای گونه
حرفی که در قلبت با خود میبری
مشهور است برای قلبت
پوتین مشهور است برای زمین
مشهورتر از کفش مهمانی
که تنها کفِ خانه میشناسدش
عکس تاشده مشهور است
برای کسی که آن را با خود دارد
و هیچ مشهور نیست
برای کسی
که در عکس تصویر شده
من میخواهم مشهور باشم
برای عابران خستهای
که وقت ردشدن از خیابان
لبخند به لب دارند
برای بچههای کروکثیف
در راهروهای فروشگاهها
مشهور
مثل آنها که در جوابت
لبخند میزنند
من میخواهم مشهور باشم
آنطور که قرقرهای مشهور است
یا سوراخ دکمهای
نه که دست به کار ویژهای زده باشند
فقط چون هرگز فراموش نکردهاند
چهکاری از دستشان برمیآمده.