مثل یک برگ
بروید
سبز و تازه باشد
و یا کنار درخت چون رود
پر از خروش و امیدواری
پر از نفسهای سنگ وماهی
بگسترد دستهای خود را...
پرنده میخواست...
*
بهار طی شد
و رودخانه
شبیه یک جوی مختصر شد
درخت لبتشنه، برگهایش
یکییکی زرد و زردتر شد
*
پرنده دلگیر شد و تنها
اگرچه بالش بزرگتر شد
پرنده پر زد به سوی فردا
پرنده هم عاشق سفر شد
*
پرنده میخواست پرنده باشد
پرنده پر زد
پرندهتر شد
تصویرگری: سارا عصاره