اصلاً نظرش دربارهی اینکه برایش فال گرفتهای چیست؟ خوشحال میشود؟ یا نه، فکر میکند بدون اجازه پریدهای وسط رابطهی او با حافظ؟ بهنظرم همینکه کسی تماس بگیرد و بگوید حافظ برای تو پیغام فرستاده، خودش غافلگیرکننده است؛ چه رسد به اینکه همان لحظه از تو بخواهند نظرت را دربارهی پیغام حافظ هم بگویی.
امسال هفتهنامهی دوچرخه تصمیم گرفت، شب بلند یلدا را بهانه کند برای گپی کوتاه با تعدادی از چهرههای دوستداشتنی فرهنگی، هنری و ادبی. چهرههایی که شما آثارشان را یا خواندهاید یا دیدهاید. دوچرخه حال این افراد را ابتدا از حافظ جویا شد و برایشان فال گرفت. پیغام گرفت. بعد سراغ خودشان رفت و از آنها خواست نظرشان را دربارهی اولین بیت غزل (مطلع) برای دوچرخه و مخاطبانش بگویند.
همانطور که انتظار میرفت، حافظ با هربیت و البته با هرغزل راوی گوشهای از زندگی شد. اندیشه و احساس این هنرمندان دربارهی ابیات حافظ، حال و هوایی دلنشین آفرید. بخوانید و بیندیشید.
* * *
زندگی باید کرد!
چو آفتاب می از مشرق پیاله برآید
ز باغ عارض ساقی هزار لاله برآید
طاهره ایبد (نویسنده): حس یک کیک یزدی، کنار یک فنجان چای با نقش گل لاله، یعنی: زندگی باید کرد!
غافلگیرم کردید!
ای سروناز حُسن که خوش میروی به ناز
عشاق را به ناز تو هر لحظه صد نیاز
عبدالصالح پاک (نویسنده): مرا غافلگیر کردید! مثل وقتی که برای آدم جشن تولد بگیرند و خودش خبر نداشته باشد. حالا دوچرخه چنین حسی را به من داده است. احساس میکنم حافظ با این بیت میخواهد به من بگوید هرکجا که میخواهی با خیال راحت برو. چون همهی دوستدارانت به دوستی تو نیاز دارند و این مرا خیلی خوشحال میکند.
وقتی بهدست آوردیم، قدرش را بدانیم!
به مژگان سیه کردی هزاران رخنه در دینم
بیا کز چشم بیمارت هزاران درد برچینم
احمد پوری (مترجم): شعر، خودش، مشخص است. دربارهی کسی است که برای بهدست آوردن هرچیزی خیلی تلاش میکند. در این راه مرارتهای زیادی را تحمل میکند. پس بعد از بهدستآوردن آن، وقتی به آن هدف رسید باید قدرش را بداند. البته این مفاهیم در کل غزل بهتر مشخص است.
بهبه، آنچه که باید حافظ گفته است!
گر از این منزل ویران به سوی خانه رَوَم
دگر آنجا که روم عاقل و فرزانه رَوَم
بهنام تشکر (بازیگر): بهبه، بهبه! هرچیزی را که باید گفت، حافظ گفته است. من همیشه خانه و خانوادهام را دوست داشتهام. وقتی کارهای روزمرهام تمام میشود مستقیم به خانه میروم. به نظرم کانون گرم خانواده بهترین جایی است که آدم میتواند در آن عاقل و فرزانه باشد. انشاءالله تلاش کنیم در این دنیا مثمر ثمر باشیم و در آن دنیا نیز با عقل و فرزانگی و باآبرو برویم.
یک شعر بیطاقت
صنما با غم عشق تو چه تدبیر کنم
تا به کی در غم تو نالهی شبگیر کنم
افسانه شعبان نژاد (شاعر): فصل پاییز برای من فصل عشق و دوست داشتن است. در این فصل ناخودآگاه و بسیار زیاد شعر به سراغم میآید. این بیت هم که از حافظ برای من آمده با عشق شروع میشود. و به من حس عاشقی میدهد. اتفاقاً در این فصل یک مجموعه شعر کار کردم که تمام شعرهایش خیلی زود به سراغم آمدند و خیلی زود کامل شدند. من فکر میکنم این عشقی است که پاییز به من میدهد. اسم مجموعه شعرم را گذاشتهام یک شعر بیطاقت. چون شعرهایش بیصبرانه و بیطاقت آمدند. و حال و هوایی به من دست داد تا این کتاب را عاشقانه تمام کنم.
یلدا را میآورم توی داستان
صحن بستان ذوق بخش و صحبت یاران خوشست
وقت گل خوش باد کز وی وقت میخواران خوشست
محمدرضا شمس (نویسنده): این بیت احساس خوبی به من داد. بهویژه اینکه این روزها حال خوبی نداشتم؛ گرفتاری بود و اعصاب داغان. کارهایم خوب پیش نمیرفت. اما با این شعر احساس مثبتی به من دست داد. امیدوارم این احساس مثبت تا شب یلدا همراهم باشد. من حافظ را دوست دارم. شب یلدا را هم همینطور. در داستانهایم دست شب یلدا را میگیرم و میآورم توی داستان.
این شعر از جمع یاران میگوید و باغ و بستان. اینها حس شادی به من میدهد. امیدوارم تمام دوستانم بهخصوص دوستان هنرمندم، دوستان دوچرخه و مخاطبان این نشریه، همیشه شاد و خوش باشند.
خدا عاقبتمان را بهخیر کند
بهغیر از آنکه بشد دین و دانش از دستم
بیا بگو که ز عشقت چه طرف بربستم
منصور ضابطیان (تهیه کننده و کارگردان رادیو هفت): با این بیتی که حافظ برای شب یلدای من ترتیب داده خدا عاقبتمان را بهخیر کند. شاید حافظ میخواهد هشدار دهد که مراقب باش تا دنیا را خیلی سخت نگیری. چرا که خیلی وقتها نفع ما شاید در آن چیزی نیست که بر داشتناش اصرار میکنیم. شاید بهتر باشد همهچیز را سادهتر بگیریم.
هنوز کاری را که دوست دارم نساختهام!
گداخت جان که شود کار دل تمام و نشد
بسوختیم در این آرزوی خام و نشد
بهرام عظیمی (کارگردان انیمیشن): چه بگویم؟ امیدوارکننده نیست! مرا یاد کارهایی میاندازد که در طول این سالها برای مردم ساختهام و هنوز باوجود اینکه مردم از کارهایم استقبال کردهاند، خودم راضی نیستم. فکر میکنم هنوز نتوانستهام آن کاری را که دلم میخواهد برای مردم انجام دهم. از هیچکدام از کارهایم راضی نیستم. انشاءالله بتوانم در آینده از تجربیات خودم و گروهم استفاده کنم و آنچه را که مردم ما لایقش هستند، بسازم.
شاید بشارت همین بود
دوش از جناب آصف پیک بشارت آمد
کز حضرت سلیمان عشرت اشارت آمد
جواد محقق (شاعر): اتفاقاً الآن من با گروهی از نویسندگان کودک و نوجوان در شیراز هستم. دیشب هم سر قبر حافظ بودیم. شاید بشارت همین بود که به زیارت حافظ بروم. سلام مرا به همهی خوانندگان خوب دوچرخه برسانید.
با حافظ به عشق میرسیم
هزار دشمنم ار میکنند قصد هلاک
گَرَم تو دوستی از دشمنان ندارم باک
بیوک ملکی (شاعر): با حافظ به هر طرف که برویم به عشق میرسیم. و عشق برای هرکس معنای متفاوتی میتواند داشته باشد. به نظر من نزدیکترین معنای عشق در این بیت خداست.
به امید آنکه زندگی نورباران شود
مطرب عشق عجب ساز و نوایی دارد
نقش هر نغمه که زد راه به جایی دارد
محبوبه نجفخانی (مترجم): این شعر حس خوبی به من میدهد. فکر میکنم فال خوبی برایم آمده است. چون از قبل نیت نکرده بودم، حسابی غافلگیر شدم. تعبیر من از این بیت این است که نباید ناامید شد. به هرحال مسائلی در زندگی ما پیش میآید و ما چون انسان هستیم کوتاه میبینیم، اما خداوند راه طولانیتری را میبیند. راههایی که ما هنوز نمیدانیم و از آنها آگاه نیستیم. بنابراین شاید خداوند اتفاقات خوبی برای آیندهی ما در نظر گرفته باشد. پس نباید ناامید شد. من اگر آرزویی کنم و برآورده نشود مطمئنم که حکمتی در آن بوده است. حکمتی که من نمیدانم، اما خداوند از آن آگاه است. پیام حافظ در این بیت امیدواری به آینده است. به امید آنکه زندگی نورباران شود.
اشاره به ما دارد
نه هرکه چهره برافروخت دلبری داند
نه هرکه آینه سازد سکندری داند
رضی هیرمندی (مترجم): چه اتفاق جالبی! من امروز صبح وقتی بیدار شدم هوس کردم حافظ بخوانم و تا همین یکساعت پیش داشتم میخواندم. چه بیت خوبی آمده! درواقع اشاره به ما اهل قلم است. اشاره به اینکه فکر نکنیم اگر مینویسیم یا اگر ترجمه میکنیم، حتماً نویسنده و مترجم هستیم. حافظ میگوید به ظاهر نگاه نکن. بهقول خودش: بندهی طلعت آن باش که آنی دارد... برای دلبری و زیبایی باید آن داشته باشی. معما اینجاست که آدم چه چیزی باید داشته باشد که مورد قبول اهل نظر قرار بگیرد. این بیت اشاره دارد به همهی ما که اگر چیزهای ظاهری داریم و یا اگر شباهت به آدمهای بزرگ داریم، فکر کنیم آیا واقعاً هم بزرگ هستیم؟ این شعر باعث شد تا ظهر بنشینم و فکر کنم که برای دلبری چه باید داشته باشیم؟