اینجا صبای غرق در خودگوییها و مونولوگهای قصه، نماینده نسلی است که کم حرف میزند اما پر از حرف است. گوشهگیر است اما به جمع نیاز دارد و در جمع هست ولی تنهاست. شاید برای شما هم اتفاق افتاده باشد که عهدی با خدا بسته باشید، نذری یا نیازی که پایبندتان کند به آنچه تا امروز نکردهاید. تنهایی و مشکلات زندگی یک دختر تنها در تهران که خانواده نهچندان سالمی در شهرستان دارد، صبا را پای میز مذاکره با خدا مینشاند و نتیجه این مذاکره تعهد دختر امروزی قصه ما به خدا برای ادای نمازهای پنجگانه آن هم سر وقت است؛ تعهدی که بهخودی خود در سبک زندگی امروزی چندان ساده و بیزحمت اجرایی نخواهد شد چه برسد به آنکه از جانب دختری باشد که در محیطی کاملا بیگانه با این اصول زندگی میکند.
مقدمدوست در سر به مهر، یک آدم معمولی را در شرایط انتخاب میان دین و دنیا قرار میدهدکه آن را در« بی پولی» نیز نوشته بود.او در هر دو مورد لیلا حاتمی را برای نشان دادن آنچه در دل داشته برگزیده است. این یعنی نویسنده «وضعیت سفید» دغدغه مذهب و بیانکردن نمادهای مذهبی، میهنی و اخلاقی را دارد. در کنار اینها با درنظر داشتن اینکه در تاریخ سینمای ایران تاکنون فیلمی با محور نماز و بازتاب آن در زندگی روزمره ساخته نشده، میتوان این سؤال را مطرح کرد که آیا مقدمدوست توانسته است با سر به مهر، نمازخوانی را در جامعه ترویج کند؟ آیا در واقعیت هم جوان امروزی خواه در موقعیت غیرمطلوب تا این حد از بروز دادن نفس عبادت کردن واهمه دارد و آیا حقیقتا نماز خواندن تا این حد خجالتآور است؟
شاید زوج مقدمدوست و حمید نعمتالله قصد به نقد کشیدن جامعه را داشتهاند؛ جامعهای که جوان در آن بیش از آنکه هویتی حقیقی داشته باشد، مجازی زیست میکند؛ جامعهای که حتی میان اهالی انساندوست خانواده خاطره اسدی که بحق نقش دوست حاتمی را خوب بازی میکند، جایی برای نمازخوانها نیست. جدا از داستان تکبعدی که مخاطب سینما را در 85دقیقه بارها روی صندلی جابهجا میکند، بد نیست به آغاز فیلم نگاهی دوباره داشته باشیم. چراغهای سالن که خاموش میشود، با یک وبلاگنویس طرفیم که برخلاف نام وبلاگش هیچ آرام نیست و مدام دارد به جان دنیا نق میزند.
بگذارید ساده بگویم؛ کسی که به جملهبندیاش نمیخورد دانشجوی پذیرفتهشده آزمون دکتری باشد و انگار رسالتش این است که به مخاطب بفهماند زنان جوان و دختران جامعه ما در انتظار شوهر درس میخوانند، در انتظار شوهر گرایشهای مذهبی یا غیرمذهبی پیدا میکنند و در انتظار شوهر افسردگی میگیرند. فردی که چنین زندگی خلاصهای دارد، قهرمان قصهای است که در مرحله نهایی آن باید غول نفس را زمین بزند، از نه شنیدن نترسد و به نامزد معقول و منطقیاش که مشکلات جدیتر و بزرگتری مثل داشتن فرزندی از ازدواج قبلی دارد، بگوید که نماز میخواند. نمیدانم هدف از ساختن سر به مهر تا چه اندازه تشویق جوانان به نماز خواندن بوده اما میدانم چیزی که مخاطب در این فیلم میبیند تصویری از نماز است که کالای مورد معامله دختری با خدای خودش شده و البته که سود کرده است؛ یعنی صبای مشوش قصه با روندی کند موازی با نماز خواندن آرامش بیشتری پیدا میکند و به مداوای خواهرش میشتابد. در حقیقت مقدمدوست سیمرغ بهترین کارگردانی بخش نگاه نو جشنواره سی و یکم را برای نمایش کشمکش درونی فردی برای اعتراف به عملی که نزد اکثر افراد جامعه قابل احترام است، دریافت کرد.