دولتمردی که نخواهد برای حفظ دولتش از خطر نابودی اندکی دروغ بگوید برای اداره سیاسی مناسب نیست؛ اما تفاوت است میان فریفتن دشمنان خارجی از یک طرف و فریفتن رقبای سیاسی داخلی و شهروندان خودی در طلب خودخواهانه قدرت شخصی.
دروغها و فریبهایی که صرفاً در خدمت منافع شخصی هستند، باعث زوال حوزه سیاسی میشوند. برای همین است که در دنیای امروز اغلب کسی برای سیاستمداران احترام چندانی قائل نمیشود.
اما مسئله سیاست و حقیقت صرفاً تابعی از فراوانی سیاستمداران ماکیاولیست غیراخلاقی نیست؛ مسئله پیچیدهتر از اینها است.
مسئله به شکاکیت عمیق در مورد خود حقیقت که شاخص دنیای پستمدرن است، باز میگردد. شعار دنیای پستمدرن این است که هر حقیقتی حقیقت خاص یک فرد است و هر عدالتی عدالت خاص یک فرد. در جهان بدون حقیقت عمومی، قواعد هنر خلاق مسلط هستند.
اما در چنین دنیایی چه چیزی میتواند از دروغگویی خلاقتر باشد؟ جدا از اینها یک دروغ بزرگ، دروغی که پذیرفته شود، به خلأ شکل میبخشد، نظم را بر آشوب تحمیل میکند و از هیچ، دنیایی میآفریند. در چنین دنیایی حقیقت یک طرح یا ساخت است و دروغ گفتن صرفاً نوعی آفرینشگری به حساب میآید. در چنین دنیایی، سیاست دیگر حوزه دروغگویی حقوقی یا دروغگویی به دشمن برای تضمین بقا یا جلوگیری از نابودی نیست، دروغگویی با سیاست مترادف شده و سیاست هم همه جنبههای زندگی را فرا میگیرد.
اما همه افراد در هنر دروغگویی خلاق، مهارت مشابهی ندارند. آنهایی که در این هنر گوی سبقت را از دیگران میربایند، بیتردید حقایق مربوط به بازندگان را واژگونه میکنند. در پایان معدودی از افراد برتر در این هنر پیروز خواهند شد و حقیقت جز علایق اقویا نخواهدبود؛ یعنی ماهرترین و خلاقترین دروغگویان.
سیاست بهترین فرصت را برای هنر شکل دادن به واقعیت فراهم میآورد. اکنون سیاست هنر استراتژی، تاکتیک، در صحنه حاضر شدن و ارائه خطمشیهای سیاسی به منظور شکل دادن به نظر رایدهندگان است. این شیوه را در قدیم پروپاگاندا مینامیدند، اما اکنون به وجه معمول سیاست بدل شده است. دانشمندان علوم سیاسی و کارشناسان خودخوانده، استراتژی پیکار سیاسی را به یک کار تجاری پرسودی بدل کردهاند.
مسئولان کشورها به طور فزاینده به خادمان حرفهای، چهره سازان، کارچاقکنها، به وجودآورندگان کاریزما و گروه بزرگی از استادان دستکاری در افکارعمومی متکی شدهاند.
چنین وضعیتی از امور، چه تاثیری بر دموکراسی خواهد داشت؟ به نظر من این وضعیت جدید برای پوپولیسم گیرایی دارد و نه دموکراسی. دموکراسی و پوپولیسم به هم مربوطند، اما نباید آنها را با هم خلط کرد.
پوپولیسم دموکراسی تباه شده است. پوپولیسم در واقع خواست مردم را حقیر میشمارد؛ پوپولیسم تاکید دارد که خواست مردم باید حکمفرما شود، و به این امر که این خواست چگونه به وجود میآید توجهی ندارد، بنابراین پوپولیسم کاملاً با عوامفریبی و فریبکاری مطابقت دارد.
این حالت جدید امور همچنین باعث نابودی هر دلیلی می شود که دموکراسی را به عنوان شکلی مطلوب از حکومت توصیه یا توجیه میکند.
به طور معمول دفاع از دموکراسی به شیوههایی مانند اینها انجام میشود: عقل دو نفر بهتر از یک نفر کار میکند؛ گرد هم آمدن عقل سلیم مردمان برای تامل درباره موضوعات مربوط به حیات جمعیشان، احتمالاً بیانگر شعور و خردمندی بیشتری نسبت به آرای نخبگان است.
مشارکت سیاسی جزء ضروری پرورش یافتن تواناییهای عقلانی و اخلاقی ماست که تمایزبخش ما به عنوان انسان است و مشارکت سیاسی جزو ضروری شادکامی انسانی، چرا که غرایز انسانی برای اجتماعی بودن و نیاز به حضور در اجتماع و تعلق به گروه را برآورده می کند. علاوه مشارکت سیاسی احساسی از تعلق به اجتماع به وجود می آورد که حس فقدان و انزوایی که انسان مدرن را به خود مبتلا کرده، برطرف میکند.
دموکرات بودن به معنای رفتار محترمانه با مردم با عنوان اشخاص عقلانی است نه مجموعهای از امیال غیرعقلانی؛ دموکراسی به معنای تضمین کردن اطلاع رسانی کامل به افراد برای امکان پذیر کردن تصمیمگیری هوشمندانه است؛ دموکراسی به معنای توسل جستن به حس عدالتجویی مردم است نه حس نفرت آنها؛ دموکراسی نه به معنای آن است که به سپر بلاها متوسل شویم و نه به معنای آن است که راهحلهایی برای ناکامیهای گریزناپذیر زندگی وجود دارد. دموکراسی به معنای تحریک کردن غرور جمعی مردم برای انداختن بخشی از کشور به جان بخشی دیگر نیست، دموکراسی به معنای تکیه کردن به بهترین صفات در مردم است و نه بدترین آنها.
دموکراسی همیشه در معرض خطر ظهور عوامفریبانی است که از پستترین احساسات مردم بهرهبرداری کنند؛ عوام فریبانی که غرور، خشم، تنفر و ناکامیهای مردم را به کار میگیرند. در چنین وضعی، حتی بهترین سیاستمداران با وعده پیروزی که چنین تاکتیکهایی ممکن است به بار آورند، وسوسه میشوند.
اما شاید معلوم شود که صداقت و راستگویی گیراتر و سازگارتر از آن چیزی است که سیاستمداران به آن اعتقاد دارند. بگذارید امیدوار باشیم تاکتیکهایی که سیاست را بیبنیاد و دموکراسی را با هر توجیهی به نفع خود مصادره میکند، نتیجه عکس میدهند و در نهایت راستگویان در انتخابات پیروز میشوند.
*نویسنده این مطلب خانم شادیا بی. دروری استاد علوم سیاسی و فلسفه و دارای کرسی پژوهشی عدالت اجتماعی در دانشگاه رجینای کانادا است.
Calgary Herald, 31 May, 1997