خمیازهای میکشد و وسط دهاندرهاش میگوید: «میدانی چقدر خرجش کرده؟ باورت نمیشود؛ 5میلیون تومان!».
انتظار دارد برق از سه فاز طرف بپرد. اما یک نیشخند تحویل میگیرد با این سؤال که « 5میلیون هم پول است؟ فلانی 30 میلیون داده ماشین را کرده عروس و میخواهد امروز بترکاند.» حالا بهتر است بحث عوض شود؛ «اصلا کجای دنیا 9 صبح مسابقه میگذارند؟ به زور از خواب بیدار شدم. این بچهها چطور میخواهند مسابقه بدهند، خدا میداند!».
این دومین دوره مسابقات قهرمانی کشور یعنی مسابقات ریس یا همان سرعت است. جوانهای عشق راندنی که تا همین چند وقت پیش در خیابانها ویراژ میدادند، چند سالی است که در پیست اتومبیلرانی ورزشگاه آزادی هیجانشان را تخلیه میکنند؛ چه آنهایی که دار و ندارشان یک ماشین 6-5 میلیونی است و چه آنهایی که به قول علیرضا، 30میلیون یا حتی بیشتر برای تقویت ماشینهایشان دادهاند.
چند دقیقهای به شروع مانده. وسط پیست غوغایی است. تمام مسئولان برگزاری در حال دویدن هستند تا همه چیز سر موقع انجام شود. هر چه نباشد ساعتها چانه زدهاند تا دوربینهای صدا و سیما را به پیست بکشانند و خدا میداند چقدر التماس کردهاند تا چند دقیقه از مسابقات، مستقیم روی آنتن برود. لطف شبکه3 سیما هم شامل این رانندهها شد و 9 صبح تنها وقت خالی شبکه بود. ظاهرا برای همین هم مسابقه را گذاشتهاند کله سحر!
7 کلاس برای مسابقه تعیین کردهاند. «پراید استاندارد» اولین کلاس است. مدعیها در خط استارت به صف شدهاند. یکی از تماشاگران – که تازهوارد است – میگوید: «روی این پیست میخواهند مسابقه بدهند؟!» ترکهای روی پیست دستکمی از آسفالتهای چند سال آفتابخورده بعضی از خیابانهای تهران ندارد.
باز هم خدا را شکر که چاله و دستاندازی نیست وگرنه معلوم نبود چند ماشین چپ میکرد! آن هم با سرعت بالایی که آنها دارند. 206 (1400)، 206 (1600)، 1600 GT، پژو 405، پروتون و آزاد کلاسهایی هستند که در آنها 84 شرکتکننده مسابقه میدهند. در این بین کلاس GT و آزاد جذابتر به نظر میرسد.
در GT همه موتورها تقویت شده. در کلاس آزاد هم با هر ماشینی میتوانی مسابقه بدهی. کلاس GT یک جذابیت دیگر هم دارد؛ لاله صدیق. رانندهای که به عنوان تنها فرد ایرانی در فرمول 3 بحرین مسابقه میدهد و در ریس داخلی روی خیلی از مردها را کم کرده. در تایمگیری، صدیق بعد از امیرحسین خلیلپور دوم شده و همه انتظار یک رقابت دیدنی را دارند.
اما خلیلپور بد آورده و یک قطعه از دیفرانسیل ماشینش شکسته. لاله میداندار است. چند متری از بقیه فاصله گرفته؛ «ای ول، چه باحال دور میزند!»، «خیلی خوب میبیند» و... همه سرپا مسابقه را میبینند. اما هستند کسانی که خیلی از صدیق خوششان نیاید؛ «ماشینش را تقویت کرده. هر کی هم که این کار را بکند، معلوم است که جلو میافتد».
آرش یکی از تماشاگرانی است که جدیتر از بقیه اتومبیلرانی و خصوصا ریس را دنبال میکند. او میگوید: «در ایران اصلا همه چیز به هم ریخته است. یک ماشین با 20 اسب بخار قدرت، با ماشین 400اسب بخاری مسابقه میدهد. الان یک پراید بدهید به شوماخر، یک BMW به من. شوماخر تا فردا هم دنبال من بیاید، میتواند کاری کند؟!».
بحث سر این است که چرا فدراسیون هیچ کنترلی روی ماشینها ندارد و هر کسی بیشتر پول بدهد، جلوتر است. حرف آرش این نیست که چرا پولدارها اول هستند، او نگران ورزش اتومبیلرانی است؛ «ما 10 راننده خوب داریم که همگی میخواهند هنرشان را نشان بدهند.
اما این هنر وقتی معلوم میشود که شرایط برای همه یکسان باشد. من الان با ماشین 400 اسب بخاری معلوم است که از شما جلو میزنم. حالا بپرسند کی بهتر است، از کجا مشخص میشود که هنر رانندگی شما از من بهتر است؟». از نظر آرش فدراسیون یا باید بتواند روی همه چیز کنترل داشته باشد یا اینکه هزینه کند و برای چند کلاس، ماشینهای استاندارد بیاورد.
لاله صدیق دور آخر را هم میزند؛ 10 دور، دور پیست 1500 متری. حالا او اول شده و روی سکوی قهرمانی میرود. طفلی کاپ قهرمانیاش را بالای سرش گرفته تا همه ببینند، نمیداند که جز تماشاگران حاضر در ورزشگاه، کسی از تلویزیون او را نمیبیند و دوربین ممکن است فقط دورنمایی از او نشان بدهد! بعد از GT نوبت کلاس آزاد است. انواع ماشینها را میشد در این کلاس دید. همه مدعیاند اما کسی میبرد که به قول آرش بیشترین خرج را کرده باشد.
اعتراض آرش فقط به تفاوت قدرت ماشینها نیست، او امکانات پیست ایران، نحوه برگزاری و خیلی چیزهای دیگر را هم با کشورهای خارجی مقایسه میکند.
موهای سپید و چین و چروک صورتشان نه نشانههای احتیاط که جراتی بیاندازه را پنهان کرده. برق نگاهشان که به پیست دوخته شده، آنها را به سالهای دور برده؛ سالهای جوانیشان در دهه 40 و 50؛ سالهای حسرت؛ حسرت یک ویراژ قانونی؛ حسرت داشتن یک پیست... چه شیرین بود سال 1351؛ لحظهای که خبر رسید در تهران پیست میسازند و آن چند جوانی که تنها از دهان فرنگ رفتهها شنیده بودند که چطور جوانان فرنگی با ماشینهای مدل بالا در میدانهای پیست مسابقه میدهند و با آخرین سرعت از هم سبقت میگیرند، از فرط خوشحالی همدیگر را به آغوش کشیده بودند.
اولین مسابقه را در پیست قلعهمرغی گذاشته بودند. تعداد زیاد نبود. اما مسابقه لذتبخشی بود؛ به حدی که بعد از آن در محل نمایشگاه بینالمللی فعلی یا هر فضای بستهای که میشد، مسابقه میگذاشتند. اما با پیروزی انقلاب اسلامی، مسابقات تعطیل شد تا سال 1361 که کانون جهانگردی و گردشگری، موضوع راهاندازی دوباره مسابقات سرعت را مطرح کرد.
اما با مخالفتهایی که میشد 5 سال طول کشید تا اولین مسابقه برگزار شود. سال 66 بخشی از پارک ارم را به پیست تبدیل کردند تا چند ماشین با هم رقابت کنند. این شروع خوبی بود. چرا که 3سال بعد فدراسیون اتومبیلرانی تشکیل شد و از سال 70 با واگذاری محل فعلی پیست آزادی به این فدراسیون، اتومبیلرانی هم جدیتر از قبل فعالیتش را شروع کرد.
کلاس آزاد تمام شده و رانندههای این کلاس دلشان خوش است که خانوادهها و دوستانشان ـ که نتوانستهاند به ورزشگاه بیایند ـ از صفحه تلویزیون، مسابقه آنها را تماشا کردهاند اما یکدفعه خبر میرسد که در دور اول پخش مستقیم قطع شده و این صدای همه را درآورده. یکی از آنها میگوید: «اگر فوتبال هم بود قطع میکردند».
اسم فوتبال که میآید، بلبشویی میشود؛ همه شروع کردهاند به مقایسه فوتبال با اتومبیلرانی؛ اینکه اتومبیلرانی تماشاگر بیشتری از فوتبال در دنیا دارد ولی در ایران همه چیز فقط شده فوتبال و از اسپانسر گرفته تا همین صداوسیما فقط از این رشته حمایت میکنند. در این گیر و دار حرف از دلالهای اتومبیلرانی میشود. یکی میگوید: «اینجا بازار است، نه پیست! فقط کافی است که بگویی میخواهی ماشینت را مجهز کنی؛ 10 نفر پیدا میشوند که بهات قیمت بدهند؛ از کوچکترین قطعه گرفته تا اگزوز و فرمان».
علیرضا که از همه شاکی است میگوید: «علمش را ندارند. جنس خوب هم نمیدهند، فقط پول میگیرند». بحث آنها سر مکانیکها یا همان تیونینگکارهاست که ماشینها را مجهز میکنند؛ «کسی که میخواهد تیونینگکار خوبی باشد باید انگلیسی خوب بداند و بتواند با کشورهای اروپایی و آمریکایی ارتباط داشته باشد. تجربی که نمیشود کار کرد. این کشورها که در اتومبیلرانی حرفی برای گفتن دارند، هر روز به تکنولوژی جدیدی میرسند.
ما باید از آنها الگوبرداری کنیم اما نمیتوانیم. 30 سال پیش در ماشینهای مسابقهای از کاربراتور استفاده میکردند. ولی الان ماشینهای خیابان هم انژکتوری شده. با این حال اکثر ماشینها ی پیست کاربراتوریاند، برای اینکه مکانیکها بلد نیستند». آنها ایراد اصلی را به فدراسیون میگیرند؛ «همه آنهایی که میآیند اینجا عاشق سرعت هستند. جانشان را هم دوست دارند.
اگر ما بدانیم باید کجا برویم، از کی ماشین بخریم، پیش کی ماشین تقویت کنیم، مشکل حل است، اما هیچ مرجعی نیست. هر کس که از در وارد میشود، نمیداند باید از کجا شروع کند».
یک تازهوارد جواب میدهد: «میدانیم باید چه کار کنیم فقط باید پول بدهی. نزدیک 80 هزار تومان پول عضویت است هر دفعه هم که مسابقه میدهی باید 40 هزار تومان بدهی.» یکی از رانندهها خدا را شکر میکند که: «حداقل پول دادنمان استاندارد جهانی دارد».
کاش 10 تا لاله صدیق داشتیم
امیرحسین خلیلپور امید داشت که به قهرمانی کلاس GT برسد، اما بدشانسی در تایمگیری همه چیز را به هم ریخت؛ «این اتفاق میتوانست برای هر کسی بیفتد. یک قطعه از دیفرانسیل ماشینم شکست و نتوانستم مسابقه بدهم.
اگر بودم رقابت خوبی میشد. با این حال به خانم لاله صدیق تبریک میگویم که نتیجه خوبی گرفت». خلیلپور هم شنیده که بعضیها از صدیق انتقاد میکنند که با ماشین تقویتشده مسابقه میدهد؛ «کلاس GT یعنی تقویت. همه باید موتورهایشان را تقویت کنند. یک بخش اتومبیلرانی به تکنولوژی ربط دارد و فقط رانندگی نیست.
الان در دنیای اتومبیلرانی، فراری که بهتر از رنو موتور تقویت میکند، برنده میشود. نمیتوانی به این موضوع ایراد بگیری. هر کس نمیخواهد موتور تقویت کند، میتواند در کلاسهای استاندارد شرکت کند». خلیلپور را که باید یکی از حامیان رانندگان زن به حساب آورد میگوید: «باید دید در رانندگی دنبال چی هستیم؟ من سال پیش در کلاس رالی انگلیس شرکت کردم (گواهینامهاش را دارم) هیچ جا نوشته نشد، برایم اهمیت نداشت و دنبال این کار نبودم.
من کار خودم را میکنم. اما برای بعضیها شهرت اهمیت دارد. میشل موتون راننده زن فرانسویای بود که 3 سال با آئودی قهرمان شد. ای کاش، 10 تا خانم صدیق داشتیم تا اتومبیلرانی ایران را مطرح میکردند. مشکل آقایان این است که برایشان افت دارد خانمها از آنها جلو بزنند. فقط هم در اتومبیلرانی نیست، در همه کارها اینطور است».
اینجا فقط ماشین اسپرت میکنند
سعید اعرابیان در کلاس پروتون بهترین راننده بود. او از سال69 ریس را شروع کرده و 5 سال پیش از آن هم موتور سوار بوده؛ «10 سال قبل از اینکه ریس فعال شود، ماشین مسابقه داشتم به امید اینکه یک روزی بتوانم مسابقه بدهم».
اعرابیان حالا بعد از این همه سال انتظار، مسابقه میدهد اما از وضعیت خیلی راضی نیست؛ هم از دیدی که جامعه به اتومبیلرانی دارد و هم از امکاناتی که دارند؛ «مسابقات تفریحی شده. هر کسی یک ماشین میخرد و برای تفریح میآید که مسابقه بدهد.
اتومبیلرانی گرانترین رشته ورزشی است و باید امکانات آن در حد این رشته باشد. یک فوتبالیست با یک دست لباس ورزشی چند هزار تومانی، دستمزد 170میلیون تومانی میگیرد.
اما ما با ماشینهای چند میلیون تومانی، خیلی حقوق بگیریم، 10 میلیون تومان است، در صورتی که قرارداد شوماخر 100 میلیون دلار بود، البته منهای اسپانسر و جوایزی که به او میدهند». اعرابیان مینالد از اینکه در اتومبیلرانی ایران هیچ تفکر حرفهای وجود ندارد؛ «رانندههای ما بیش از اینکه هنر رانندگیشان را بالا ببرند، ماشینهایشان را مجهز میکنند و مدام مقایسه میکنند که ماشین چه کسی بهتر است! اتومبیلهای دنیا هر روز پیشرفت میکند، اما ما هر روز درجا میزنیم و 50 سال از آنها عقب هستیم.»
پیست آزادی، به جای دیگر منتقل میشود
کیا برهان از قدیمیهای اتومبیلرانی است که در دومین دوره قهرمانی کشور، مسئول برگزاری مسابقات بود. او با اینکه از نحوه برگزاری راضی است با این حال انتقادات را هم قبول دارد. برای تماشای این مسابقات حدود هزار نفر به ورزشگاه آزادی رفته بودند؛ تماشاگرانی که بلیتهای 1500 تومانی خریدند و از 9 صبح رقابتها را از نزدیک دیدند.
اما این تعداد تماشاگر برای کسانی که کار تبلیغات فدراسیون را برای جذب تماشاگر انجام میدهند، آمار خوبی نیست؛ «قبول دارم. ما در کار تبلیغات خیلی قوی عمل نکردهایم. بهتر است بگویم نتوانستهایم به مردم بگوییم که ما چنین مسابقاتی را برگزار میکنیم.
به هر حال تعداد تماشاگران راضیکننده بود. مسابقات ساعت 9 برگزار شد و انتظار نمیرفت این تعداد تماشاگر به ورزشگاه بیایند». قطع پخش تلویزیونی و اینکه چرا شبکه 3 سیما؛ فدراسیون را مجبور کرده 9 صبح مسابقه بگذارد، از مشکلات دیگر است.
اما برای فدراسیونی که در سالهای گذشته هیچ پخش مستقیمی نداشته، همین هم راضیکننده است؛ «ما به اینکه چرا کمتر از قرارمان مسابقه را پخش کردند، معترضیم». مهمترین موضوعی که کیا برهان به آن اشاره میکند، موقعیت پیست است. او برای کسانی که از کوچکی پیست یا آسفالت نامناسب آن انتقاد میکنند، جواب قانعکنندهای دارد؛ مدتی است که از شرکت تجهیز و نوسازی سازمان تربیت بدنی به ما گفتهاند باید پیست را از ورزشگاه آزادی بیرون ببریم.
آنها میگویند آلودگی صوتی اتومبیلرانی زیاد است و باید به محل دیگری بروید. از چند سال پیش بازسازی پیست و بزرگ کردن آن را شروع کردهایم ولی وقتی اجازه نمیدهند ما سرویس دستشویی بسازیم، چطور میتوانیم پیست را بزرگ کنیم؟
ما حتی اجازه تعمیرات جزئی را هم نداریم و برای هر کاری با تابلوی «ورود ممنوع» آقای آذری - مسئول این شرکت - روبهرو هستیم. وگرنه ما هم میدانیم که پیست شرایط خوبی ندارد».