شاهد این مسئله فیلمها و سریالهای تاریخی خوبی است که از چندین دههپیش تاکنون ساخته شده و در قاب تلویزیون به نمایش در آمدهاند. با این حال این نکته را نمیتوان فراموش کرد که ارائه روایتهای تاریخی در قالب فرمهای نمایشی مورد اشاره، همواره چالشها و نقدهایی را از جانب تاریخنگاران و پژوهندگان بسترهای فرهنگی و تاریخی جامعه ایرانی برانگیخته و در مواردی هم- مثل سریال سرزمین کهن- به اعتراضها یا سوء تفاهمهایی در میان مردم دامن زده است. با همه اینها هم کارگردانان علاقهمند به ساخت اینگونه موضوعات و هم مردم مشتاق به دیدن آثاری از این دست، کم نیستند. در همین راستا، بر آن شدیم تا این موضوع را با دکتر موسی حقانی، رئیس مؤسسه مطالعات تاریخ معاصر ایران به بحث بگذاریم. این پژوهشگر و نویسنده تاریخ معاصر در این گفتوگو از اهمیت اینگونه فیلمها و سریالها و نیز ضرورتهای ساخت آثاری از این دست سخن به میان آورده است.
- پیش از پرداختن به موضوع شیوهها و چگونگی دراماتیزه کردن رویدادها و روایتهای تاریخی و باید و نبایدهای پیرامون آن، بفرمایید که آیا با نمایشی کردن رویدادها، شخصیتها و روایتهای تاریخی موافق هستید و اصلا ضرورتی برای این کار میبینید؟
با توجه به اینکه هماکنون رسانههای تصویری نقش غیرقابل انکاری در ارتباط با مخاطبان دارد، بهنظر میرسد که اتفاقا از این ظرفیت باید در نشر تاریخ ایران و آشنا کردن مردم ایران با تاریخ خودشان استفاده کرد. این کار دلایل مختلفی دارد: یکی اینکه تلویزیون جاذبههایی دارد که مردم حتی عادی را پای خود میکشاند. حال آنکه این جاذبه در مورد کتاب ممکن است وجود نداشته باشد. ضمن آنکه سطح کتابخوانی در کشور ما چندان بالا نیست. تازه مقولات تاریخی از موضوعاتی هستند که مردم ایران علاقه زیادی به آنها دارند. با این وصف شمارگان کتاب در ایران چندان بالا نیست و از آن چیزی که انتظار میرود، فاصله زیادی دارد. به همینخاطر باید از این ظرفیت (تلویزیون) برای بهتر آشنا کردن مردم با تاریخ بهره برد. این کار در همه جای دنیا شایع است. در هرحال من با کلیت این مسئله که تلویزیون به سمت ساخت سریال و فیلمهای تاریخی برود هم موافقم و هم آن را یک ضرورت میدانم. بهنظرم باید موضوعات جدیای که در تاریخ معاصر ما وجود دارند به شکل فیلم و سریال و تلهفیلم دربیایند تا از این طریق بتوانیم مردم مان را بیشتر با رخدادهای تاریخ معاصر خودشان آگاهسازیم.
- نکته مهم در این زمینه چگونگی و شیوه عرضه رویدادهای تاریخی در فرمهای نمایشی گوناگونی است که به آن اشاره کردید. پژوهش تاریخی یک بحث است و عرضه نتیجه این پژوهشها در شکل سریال یا فیلم تلویزیونی، بحث دیگری را میطلبد. در مورد اخیر با هنر و ضرورتهای آن یعنی برداشت حسی کارگردان از یک رویداد خاص تاریخی و ضرورتهای زیباییشناختی نمایش و... مواجه هستیم. کارگردان با ذهنی پژوهشگرانه به تاریخ نمینگرد. در اینجا نکتههای چالشبرانگیزی پیش میآید که خود را در یک اثر نمایشی نشان میدهد. بهنظر شما چگونه میتوان رویدادهای تاریخی را به فرمهای نمایشی در آورد تا هم استناد و عینیت رخدادها خدشه دار نشوند و هم ارزش هنری سریال یا فیلم حفظ شود؟
بهنظر من برخی از سوژهها و موضوعات اصلا نیازی به این ندارند که آنها را با درامی مخلوط کنیم و ارائه بدهیم. به این معنا که نمیتوانیم چنین سوژههایی را در قالب داستانی که برخاسته از برداشت و تصور کارگردان یا نویسنده(داستان) است، بهصورت فیلم یا سریال ارائه بدهیم. البته قطعا آن تصورات و برداشتها ریشه در واقعیات دارند؛ اما به هر حال تخیلات نویسنده و کارگردان در فضاسازی نقش دارد. از اینرو بهنظرم به 2شیوه میتوان سوژههای تاریخی را در قالب فیلم یا سریال تلویزیونی عرضه بکنیم: در درجه اول در برخی از موارد ما اصلا احتیاجی نداریم که به سمت درام برویم. این موضوعات یا آنقدر جدی بوده یا آن قدر کشش دارند که نمیشود آنها را در قالب درام مطرح کرد. بهعنوان مثال، تاریخ مشروطیت آن قدر جذاب است که نیازی به عرضه آن بهصورت نمایشی نیست. یا برخی از شخصیتهای تاریخی، زندگیشان آنقدر فراز و فرودهای جالبی دارد که همانها خواه ناخواه کشش لازم داستانی را فراهم میآورند و اصلا نیازی به ارائه آنها در فرم سریال یا فیلم نیست. با دراماتیزه کردن این سوژهها یا شخصیتها، آنها بهتدریج افت میکنند، مثلا سریال امیرکبیر را در نظر بگیرید. زندگی امیرکبیر یا حتی شخصیتهایی مثل قائممقام، شیخ فضلالله نوری و دیگران آن قدر کشش داستانی دارد که نیازی به طرح آنها به شکل سریال یا فیلم نیست. از سوی دیگر، تم غالب چنین درامهایی عشقی و حول علاقه 2نفر به یکدیگر بوده و در اکثر آنها رقیبی هم پیدا میشود تا داستان فیلم یا سریال را جذابتر سازد. از این موارد که بگذریم، سوژههای دیگری پیدا میشوند که باید آنها را از طریق یک داستان یا درام به مردم عرضه کرد، مثلا در حوزه تاریخ اجتماعی ایران موضوعات پرکشش زیادی وجود دارد. از سوی دیگر، مردم هم دوست دارند که با زندگی پدران و گذشتگان خود بیشتر آشنا شوند. به همینخاطر اگر این موضوعات دراماتیزه شوند میتوان بهتر به بیان مسائل و وقایع تاریخی نزدیک شد. در این موارد حتی میتوان با محور قراردادن زندگی یک خانواده به بیان تاریخ اجتماعی پرداخت و ضمن آن هم به تحولات سیاسی بهصورت حاشیهای اشاره کرد.
- اشاره کردید که طرح یک شخصیت تاریخی در فرمهای نمایشی، آن شخصیت را خدشهدار میکند. ضمن آنکه مایلم نظر شما را بیشتر در این زمینه بدانم، این نکته را هم باید افزود که وقتی کارگردانی سراغ یک شخصیت تاریخی میرود باید دید که چه هدفی از نمایشی کردن شخصیت و رویدادهای زندگی او دارد. آیا میخواهد مثلا شکوه و ابهت آن شخصیت را در ذهن مخاطبان تثبیت کند یا میخواهد اهمیت و محوریت آن شخصیت را در یک بستر و دوره تاریخی به بررسی بگذارد و... در اینجا با ذهن یک هنرمند(کارگردان) بهعنوان انسانی آزاد و خلاق روبهرو هستیم. بنابراین بحث بعد دیگری پیدا میکند.
من این نکته را قبول دارم؛ اما وقتی با واقعیات در حوزه تولید فیلم رویارو میشویم، میبینیم که همه اینها در حد مسائل عاطفی و عشقی تنزل پیدا میکند. اگر همانطور که شما اشاره کردید، کارگردان یا نویسنده بتواند با نشان دادن ابعاد گوناگون زندگی یک شخصیت تاریخی، او را خوب جا بیندازد و در ذهن مردم باورپذیر کند، خیلی خوب است. به هر حال همه شخصیتهای بزرگ تاریخی، روابط عاطفی خاص خودشان را داشتند، عاشق شدند، ازدواج کردند و... در پرداختن به این موضوعات بحثی نیست؛ اما وقتی داستان یا رویدادی را به زندگی یک شخصیت الصاق میکنیم که شاید چندان تناسبی با آن (زندگی) نداشته باشد، چندان جالب بهنظر نمیرسد.
- همچنان که برای یک پژوهشگر تاریخ نمیتوانیم دستورالعملی صادر کنیم که تو باید این یا آن موضوع را با فلان دیدگاه به بررسی و پژوهش بگذاری، برای یک کارگردان هم نمیتوانیم دستوری یا شیوه نامهای تهیه کنیم و او را مجبور کنیم که در ساخت سریال یا فیلم خود باید چنین و چنان بکنی. ضمن اینکه کارگردان یک نگاه هم به جامعه دارد؛ یعنی او براساس خواست یا تمایل جامعه فیلم و سریال خود را میسازد. پس اگر به بیان شما کارگردانهای ما در دراماتیزه کردن شخصیتهای تاریخی به مسائل عاطفی میپردازند، شاید ناشی از یک خواست اجتماعی باشد.
بهنظر من کارگردانان بیش از اندازه به سلیقه مخاطبانشان در این زمینه نگاه میکنند. کارگردان فکر میکند که اگر فلان سوژه را به شیوهای که مردم مورد انتظارشان است، بپروراند و عرضه کند، آنها بهتر جذب آن میشوند. در این صورت، خود آن سوژهای که قرار است به آن پرداخته شود، در حاشیه قرار میگیرد. موضوع این است که اگر مقولات تاریخی فقط در قالب رخدادها ارائه شوند، حوصله مردم را سر میبرد. به همین دلیل سریال مخاطب خود را از دست میدهد. در این بین ممکن است یکیدو نقد هم به شیوه کار کارگردان در جایی چاپ شود و همین کافی خواهد بود تا او به سمت عرضه رخدادها و شخصیتهای تاریخی به شیوهای که اشاره شد، برود. باید ذائقه مخاطب را درنظر داشته باشیم اما نباید تسلیم آن شد. اتفاقا باید ذائقه و پسند و سطح توقع مخاطب خودمان را ارتقا بدهیم.
- بهنظر شما چگونه میتوان این کار را کرد؟
دو نکته در اینجا بهنظرم میرسد که باید رعایت شود: یکی اتکای کارگردان بر پژوهشهای جدی است که ما نقصان آنها را در بسیاری از سریالهای تاریخی میبینیم. نه اینکه پژوهشی صورت نگرفته باشد، پژوهشها بهصورت جدی و عمیقی نیست. هر کارگردانی ذهنیتی دارد که براساس آن یک دوره تاریخی را در قالب درام به تصویر میکشد. نمونه آن را در هزاردستان میبینید این سریال از نظر ساخت و دیالوگ خیلی قوی و حرفهای است؛ اما از نظر استناد به پژوهشهای تاریخی چندان دقیق نیست. کارگردان (علی حاتمی) ذهنیتی از عصر قاجار داشت که ساخته و پرداخته تاریخنگاران عصر پهلوی است. این ذهنیت دائر بر سیاهنمایی عصر قاجار است. نتیجه منطقی این دید و ذهنیت این میشود که تحولات بعدی تاریخ ایران را بهعنوان دگرگونیهایی طلایی و باشکوه تصور کنید. بنابراین نخستین رکن ساخت سریالهای تاریخی اتکای کارگردان به پژوهشهای دقیق تاریخی است. در اینجا معمولا کارگردانها میگویند که ما کدام دیدگاه(تاریخی) را لحاظ کنیم یا با اختلاف نظرهایی که در میان تاریخپژوهان در زمینه مسائل و رویدادهای تاریخی وجود دارد چه کنیم؟ در این وضعیت میتوان مسائل جاافتاده و مشهور تاریخی-نه مسائل مشهور به غلط- را مبنا قرار داد. باید یک تیم پژوهشی جدی این کار را بر عهده گیرد تا هر پژوهشی را که مستند بود، مبنا قرار دهد. حداقلش این است که برای هر حرف و دیدگاهی که کارگردان در سریال یا فیلمش بیان میکند، پشتوانه علمی و تاریخی دارد.
- در برخی پژوهشها درباره شماری از رویدادها و سوژههای تاریخی آن اندازه تشتت و پراکندگی هست که طبیعتا روی نتیجه و برونداد یک سریال یا فیلم تاریخی تأثیرگذار خواهد بود.
درست است. یک کارگردان یا نویسنده در چنین وضعیتی میتواند مستندترین حرف یا پژوهش را مبنا قرار دهد. پس از این مرحله یک تیم پژوهشی میتوانند با کارشناسان گوناگون گفتوگو کنند تا به درصدی از توافق برای ساختن یک سریال یا فیلم برسند. نکته دیگر آنکه این کار باید با یک داستان پرکشش همراه و توأم شود که بهنظرم لزوما همه آن نباید حول مسائل عاطفی و عشقی بچرخد. البته در برخی از سریالها این نکته رعایت شده است. در هر صورت مشکل دیگری که در این زمینه هست این است که شناخت کافی از دورهای که آن را به تصویر کشیدهایم وجود ندارد و برخی از مناسباتی را که بر اکنون و امروز ما حاکم است بهگونهای به گذشته ما تعمیم داده میشود. اصولا ما در زمینه تاریخ اجتماعی در کشورمان کار خیلی جدی انجام ندادهایم. آن کارهایی هم که صورت گرفته خیلی ارتباطی با متن زندگی جامعه ایرانی ندارد و از سویی هم عموما از منظر چپ (مارکسیستی) به مسائل نگاه میکند. این مسئله طبیعتا خود را در سریالها و فیلمها نشان میدهد.
شخصیتهای تاریخی معاصر ما
جای خالی سریالها و فیلمهای تلویزیونی با محوریت تاریخ اجتماعی ایران کاملا حس میشود. اگر بتوانیم به این سمت برویم شاید خیلی از سوء تفاهماتی که معمول است پیش نیاید. نکته دیگر آنکه ما موضوعاتی جدی در تاریخ معاصر داریم که خیلی پرکشش بوده و میتواند بسیاری از اتفاقات تاریخی در کشور ما را شرح دهد. مثالی میزنم: ما در تاریخ معاصرمان شخصیتی به نام حاجآقا نورالله نجفی را داریم. این شخصیت، شخصیتی است که تقریبا از ماجرای تاریخ تنباکو در تاریخ معاصر حضور دارد تا سال 1306 که به شهادت میرسد. این شخصیتی است که نهضت تنباکو را دیده، نهضت مشروطه را تجربه کرده و اتفاقا شخصیتی است که مثلا از ظرفیت ایل شجاع بختیاری برای ایجاد تغییر در ایران استفاده میکند. همچنین در اتفاقات پس از مشروطه مرحوم حاجآقا نجفی فعالانه شرکت داشتند. این شخصیت تاریخی در دوران پس از مشروطه به تاسیس بیمارستان، روزنامه، یتیمخانه و... در اصفهان مبادرت کردند. همه این سوژههایی که حول این شخصیت تاریخی وجود دارند، میتوانند جذابیت داستانی ایجاد کنند. بهنظرم یک دوره تاریخ ایران را میتوان در قالب شخصیتهایی چون حاجآقا نورالله نجفی به شکل سریال یا فیلم ارائه کرد.