مسئله؛ مسئله صنفی نیست، مسئله، مسئله بنیادی، در رابطه با جامعه اسلامی ماست. در رابطه با نظام اسلامی ماست. در رابطه با جمهوری اسلامی ماست. در عین آنکه درباره نقش یک گروه و صنف است، درباره کل جامعه هم هست.
برای اینکه نقش روحانیت را در امروز و فردای جامعه بهتر بشناسیم، ناچار هستیم نقش همین روحانیت را در این دو سال اخیر قبل از پیروزی انقلاب مورد بررسی قرار بدهیم. روحانیت یک سلسله نقشهای دیرینه داشت از سالها و دهها سال و قرنها پیش. این نقشها را یکییکی بر میشماریم.
روحانیت، نقش بیان اسلام اصیل را برای جامعه بر عهده داشت. اگر مردم میخواستند بفهمند دینشان، اسلامشان، قرآنشان، کتابشان، سنتشان، عقاید اسلامی و احکام اسلامی و اخلاق اسلامی چه گفته است، به روحانی مراجعه میکردند. روحانیان کم حرکتتر، آنهایی بودند که در ایفای این وظیفه مینشستند، تا مردم به آنها مراجعه کنند.
روحانیان پر حرکتتر و مسئولیتشناستر، آنهایی بودند که نزد مردم میرفتند تا رسالت خداوند را تبلیغ کنند ولی به هر حال وظیفه بیان اسلام، در درجه اول برعهده روحانیت بود.
چهرههای محقق مجتهد به حد بلوغ رسیده، در این نظام بیتکلف به مرور زمان، به وسیله شاگردان برجسته یا همطرازان با انصافشان معرفی میشدند. هم شناخته میشدند، هم شناسانده میشدند و در این شناختن و شناساندن کندی بود، سرعت لازم نبود، اما اطمینان فراوان وجود داشت. چهرهای که در یک حوزه علمیه بزرگ شکوفا میشد، گل میکرد، شناخته میشد، تقریبا عموم مردم میتوانستند به صلاحیت علمی و حتی به صلاحیت فضیلتی و معنوی و تقوائیش، اعتماد و اطمینان پیدا کنند.
بنابراین وظیفه تحقیق درباره اسلام، بر عهده روحانیت بود و روحانیت این وظیفه را خود، عهدهدار شده بود.روحانیت نقش عمده خود را در این میدید که باید با سخنش، با بیانش، با عملش و با رفتارش، با معاشرتش، با هدایتش، با تذکرش، مردم را به اخلاق پاک دعوت کند. اخلاق جامعه را مهذب کند، جامعه را از آلودگیها دور کند و به کمالات اخلاقی بیاراید. این نقش سوم نقش بسیار مهم روحانیت بود.
مردم ببینند که روحانی مرد دنیا و آخرت، هر دو است. برای اینکه اسلام دین دنیا و آخرت، هر دو است. در اسلام دنیا و آخرت جدا نیست و آخرت هم از دنیا جدا نیست. اینجا دار عمل است و آنجا دار جزا. اینجا جای ساختنی است و آنجا جای بهره و رشدن و ساختنی که اینجا داریم فقط نماز و عبادت نیست که البته نماز و عبادت، ستون دین است ولی فقط آن نیست، خدمت به خلق هم هست.
روحانیون هر قدر در مناطقشان به مردم بیشتر خدمت کنند، خدمت روحانیتشان را، بهتر انجام دادهاند، خوب یادم میآید عدهای از طلاب پر تلاش عزیز ما به روستاها میرفتند. و همان کاری را میکردند که امروز جهاد سازندگی میکند. پیشگام و پیشتاز جهاد سازندگی، طلاب متعهد و متحرک و با ایمان و خداپرست و خلقدوست و مردمدوست حوزهها بودند. یک خدمت دیگر روحانیت که در این خدمت بسیار هم حساس عمل میکند و باید هم حساس عمل بکند، روشنگری برای مردم بود، در جهت شناساندن انحرافات فکری که به نام اسلام تحویل مردم داده میشود. روحانیون در بیدار کردن مردم نسبت به افکار انحرافی، نقش بسیار موثری داشتهاند. برای اینکه میدانستند که؛ (اذا ظهرت البدء فلیظهر عالم علمه)وقتی نوآوریهای انحرافی و التقاطی را میدیدند، در گوشه و کنار جامعه، با آنها به مبارزه برخاستند، مردم را روشن میکردند، به مردم میگفتند که آنچه مایه نجات است، اسلام اصیل است نه اسلام آمیخته به غیر اسلام.
اهل حقی که حقش مشخص نیست، همه چیز برایش حق است. اصلا باطلی برایش وجود ندارد. نه، این طور هم نمیشود. اسلام خود مکتبی است که جاذبه و دافعه دارد. تبشیر دارد و تنذیر دارد انذار و تبشیر هر دو در اسلام هست.
تا وقتی که اصل رژیم، رژیم ظلم و ضد اسلام و ضد عدل بود با کل رژیم یا با نوچهها و ایادی رژیم در مناطق خودش، روحانیت میجنگید و مبارزه میکرد. حالا هم که اصل نظام، نظام اسلامی است اما هنوز ایادیش، ابزارش، کارکنانش، همه متناسب با نظام اسلامی نیستند، روحانیت هر جا ظلم و ستمی از این بازماندههای طاغوت، در ادارهها و موسسات و در جامعه ببیند همچنان با او میجنگد و میرزمد و روحانیت در ایفای این نقشها مدتها از زبان و بیان استفاده میکرد. حق هم داشت، برای اینکه فرهنگ جامعه ما بیشتر فرهنگ گوش بود تا فرهنگ خواندن، فرهنگ شنیدن بود تا فرهنگ خواندن.
مردمی که بتوانند بخوانند، عدهشان زیاد نبود. از وقتی که در جامعه ما فرهنگ خواندن به صورت یک فرهنگ دلنشین، جوانساز، عمیق و شخصیتساز در آمد، روحانیت متوجه شد که باید اهل قلم نیز باشد. نهضت قلم و نوشتن، درست در زمانی که ما اینجا به صورت طلاب جوان در حوزه درس میخواندیم، آغاز شد و رو به اوج رفت. فضلای حوزه دیدند باید توانایی نوشتن داشته باشند، بنویسند آن هم با عبارات و الفاظی که متناسب با زمان باشد و درس خواندهها از خواندن نوشتههایشان استقبال کنند.
اگر روحانی در متن جامعه زندگی میکند و با وجدان جامعه رابطه برقرار میکند برای این است که به راستی با مردم زیست میکند. اینها امتیاز نقش روحانی بوده است در گذشته. تا سال 1341 نقش روحانیت در همینهایی که عرض کردم خلاصه میشد. به اضافه تحصیل و تدریس در حوزهها، سال 1341 یک روحانی برجسته آمد، نقطه عطفی در نقش روحانیت به وجود آورد. تا آن موقع روحانیون به دو بخش تقسیم میشدند، یک عده روحانیونی که در سیاست هم وارد بودند و یک عده روحانیونی که از سیاست پرهیز میکردند.
چه شد که در سالهای، 1356 و 57 روحانیت نقشش در جامعه اوج گرفت؟ جایش در جامعه بسی بازتر شد؟ چه شد؟ آن هم نه به صورت یک گروه معدود، عده زیادی از روحانیون از مسجد به راهپیماییها آمدند. مسجدها جای تدارکات مبارزهها شد، پلاکاردها را همان جا مینوشتند، مردم را همان جا جمع میکردند، شعارها را همان جا یاد میدادند، ترجیح بندهای راهپیماییها کجا تنظیم میشد؟ در همان مساجد.
مسجد پایگاه اصیل خودش را باز یافت و تکمیل کرد. تا وقتی که در مبارزه پیروز شد. اکنون سؤال این است که روحانیت امروز باید چه نقشی داشته باشد؟ آنچه به عنوان پاسخ میتوانم خدمتتان عرض کنم اینکه اولا: روحانی باید همه آن نقشهای گذشته را حفظ کند. حوزهها باید محل درس خواندن و درس گفتن و تحقیق کردن باشد. بیان و قلم روحانیت باید همچنان نافذ باشد و روز به روز نافذتر. طلاب جوان عزیز! برای یاد گرفتن، سخن گفتن بهتر و نافذتر و نوشتن رساتر و بلیغتر باید وقت صرف کنید میدانید بیان بلیغ و نوشته بلیغ کدامست؟ فقط الفاظ نیست. بلاغت به الفاظ ارتباطی ندارد.
فصاحت بیشتر به الفاظ ارتباط دارد. بلاغت به این است که، شما باید دائما در فرهنگ معنوی و اخلاقی و سیاسی و اجتماعی روز، حضور داشته باشید. باید بدانید امروز جوانها چه کتابهایی را میخوانند، چه سئوالاتی برایشان مطرح است، توده مردم چه سؤالاتی برایشان مطرح است. حتی این کافی نیست. روحانی اگر میخواهد در نقش امامت و پیشوایی نقش ایفا کند باید دو روز و 3 روز و 10 روز و یک ماه و یک سال هم از جامعهاش جلوتر باشد. باید دور هم بنشینید بحث کنید، که مسئلهای که فردا برای مردم ما مطرح میشود کدامست، ما امروز جواب او را آماده کنیم. بنابراین توصیه میکنیم حوزه علمیه قم در ایفای این نقش عظیم همچنان پایمردی کند.