قدم زدن به انسان آرامش میدهد، هم ورزش جسم است و هم ورزش روح. در قدم زدن ناخودآگاه بهتر فکر کردن به سراغ آدمی میآید و مساحت دیدگان وسعت میگیرد. قدم زدن به خصوص اگر در تنهایی باشد، حال خوب گوش دادن به طبیعت را همراه دارد به ویژه اگر بهار باشد و پرندگان لابه لای شاخههای درختان بزرگترین کنسرت دنیا را با هم بسرایند.
حالا فکر کنید که در خیابانهای خلوت تهران که در نوروز خبری از ترافیک در آن نیست یا اگر هست کمتر به چشم میخورد، قدم بزنید. دایره ذهنتان را محدودتر میکنم، تصور کنید در کوچه باغهای شمیران یا خیابان شریعتی یا در طول خیابان پر از چنار ولیعصر. روی سنگفرشهای کوچه مروی یا باب همایون تا کاخ گلستان. آن هم در یک صبح زیبای بهاری. پس برای لذت بردن بیشتر از قدم زدنتان با ما همراه باشید:
خیابان ولیعصر(عج):
نوستالوژی خیابان ولیعصر پیر و جوان نمیشناسد، اغلب تهرانیها با این خیابان خاطره دارند، از میدان تجریش تا قلب راه آهن. از آش سید مهدی در تجریش تا دیزی آذری در راه آهن. از بستنی برجی جلوی بوستان ملت تا شیرینی گواهی روبروی مهدیه تهران. از برجهای مدرن و پنت هاوسهای زعفرانیه و ونک تا خانههای قجری منیریه و امیرآباد. این خیابان خط کشی است از صفر تا صد. یک فایل فشرده از همه تهران است.
چنارهای صد ساله که با ابهت دو طرف خیابان ایستادهاند و با برگهای سبزشان دست در دست هم دادند، همچون سربازان حک شده هخامنشی بر تنه تخت جمشیداند. مقتدر و منظم کنار هم و روبروی هم از خیابان ولیعصر حفاظت می کنند.
از هرجا که وارد خیابان ولیعصر شوید این زیباییها را میتوانید ببینید. خیابانی که شاهرگ حیاتی تهران است. قدم زدن کنار بوستان ساعی یا بوستان ملت، دور زدن میدان ونک، خرید از چهارراه ولیعصر، پرسه زدن در کوچه پس کوچههای منیریه و دید زدن خانههای قجری از پرچینهای کوتاه، حال خوشی را به همراه دارد.
در خیابان ولیعصر قدم بزنید. هوای این خیابان پر از خاطره است. بویشان را حس کنید.
خیابان شریعتی
پیچ شمیران، خیابان شریعتی، نام آشنا برای هر تهرانی. خیابانی از قلب تهران تا شمال آن. به موازات خیابان ولیعصر. به همان اندازه زیبا. خیابانی با موزه عباسی و موزه قصر، با پل سیدخندان و رومی، سینما فرهنگ و ایران، کتابفروشی پنجره و شهر کتاب مرکزی، پارک شریعتی و اندیشه، حسینیه ارشاد و باغ قلهک. خیابانی که دروازه ای است به سوی بازار قدیم تجریش. تکیه قدیمی بازار، امامزاده صالح (ع)، سمنوی عمه لیلا و چلوکبابی اطمینان.
خیابان شریعتی مهربان و پرحوصله است. هر روز هزاران هزار شهروند را میرساند به دروازه تجریش. با حوصله بیخستگی. سالهایت که کارش این است. حتی نوروز.
باب همایون، ناصرخسرو، کوچه مروی
از دروازه مترو امام خمینی که بیرون بزن، ماشین دودیهای خیابان باب همایون از جلوی رویات عبور میکنند. شهروندانی که شاد و خندان سوار بر آن، بستنی میخوردند و گوششان پر میشود از صدای ساعت زنگدار میدان.
درست از باب همایون. خیابان سنگ فرش شدهای که حالا فقط مسیر عابران پیاده است، تو را فرا میخواند. از همین خیابان میشود دیوارهای مدرسه دارالفنون را که پشت به باب همایون کرده را دید. از میان بازارچههای محلی و کت و شلوار فروشیهای مردانه که عبور کنی به جویهای باریک آبی منقش شده به سنگهای فیروزهای می رسی. دست راست دنبال جوی آب که بروی میرسی به مجموعه کاخهای دادگستری و دست آخر میرسی به میدان ارک و کاخ گلستان.
دست چپ را بروی راهی خیابان ناصرخسرو میشوی. همان جا که دارالفنون در آن سالهاست که خفته و با سر دری خسته به تو سلام میکند. قدم زنان از ناصرخسرو و مغازههای تنقلات فروشیاش که عبور کنی به کوچه مروی نزدیک میشوی. روبرویت را نگاه کن. شمس العماره با آینه کاریهای بازسازی شده تو را مسحور میکند. داخل کوچه مروی شو. از زیر طاق نصرتیهایی که شهرداری چند سالی است برای مغازه ها زده عبور کن. اصل نیست! اما حال و هوایش را دارد.
دبیرستان مروی هم مثل دارالفنون خفته در کنار کوچه مروی، دلش برای دانش آموزانش تنگ شده. این سومین بهاری است که دیگر دانش آموز و معلمی در آن قدم نگذاشته است.تا ته کوچه برو. بوی قهوه ترک و فرانسه تو را به خرید وادار میکند. وقتی برگشتی، فلافلهای کوچه مروی را فراموش نکن با ترشی و سس مخصوص و البته نوشابه سیاه! همانجا کنار مجسمه کودک و پدربزرگ بخور و سوار بر کالسکه شو و برگرد.