طی یک سال گذشته او بهشدت از آمریکا انتقاد کرده و حتی حضور نظامی آمریکا در افغانستان را منشا هیچ خیری ندانستهاست. او از امضای توافقنامه امنیتی با آمریکا خودداری کرده و اعضای طالبان را برادران خود نامیدهاست. در ذهن او چه میگذرد؟
شاید کرزی آنچه برای یکی از روسای جمهور پیشین افغانستان روی داده را در ذهن مرور میکند. در سال 1989نظامیان شوروی از افغانستان عقبنشینی کردند. محمد نجیبالله رئیسجمهور مورد حمایت شوروی درافغانستان، بعد از این عقبنشینی در قدرت ماند. چندماه بعد جنگ داخلی درگرفت و نجیبالله مجبور شد به دفتر سازمان ملل پناه ببرد. در سال 1996، طالبان وارد کابل شدند و نجیبالله را دستگیر کردند او را مترسک خارجیها خواندند و او را به پشت ماشین بستند و در خیابانهای شهر کشاندند بعد هم دارش زدند. این تکهای از تاریخ افغانستان است که کرزی به خوبی به یاد دارد.
در قرن 19 وقتی بریتانیا به افغانستان حمله کرد، یک حاکم دستنشانده محلی به نام شاهشجاع را منصوب کرد که بعد از خروج بریتانیاییها، او هم اعدام شد. کرزی از قبیله شاهشجاع است و طالبان از همان قومی است که در سال 1842شاهشجاع را سرنگون کرد.
میان گذشته و حال تفاوتهای زیادی وجود دارد. اما کرزی متوجه فضای در حال تغییر ژئوپلیتیک منطقه و جهان هست. آمریکا از این جنگ طولانی خسته شده و میخواهد که تنها نیروی کوچکی برای آموزش، در افغانستان باقی بگذارد. طالبان اما پایگاههای زیادی در سراسر کشور دارد. پاکستان همچنان به حمایت از طالبان ادامه میدهد و بعد از عقبنشینی آمریکا حضور و نفوذ پاکستان بیشتر گسترش مییابد. کرزی به افغانستان بعد از آمریکا فکر میکند. افغانستان در سال 2015کشوری متفاوت از حالا خواهد بود.
در سال 2009، تولید ناخالص داخلی افغانستان 10میلیارد دلار بود که از این رقم، 60درصدش کمک خارجی بود. کشت، تولید و صادرات هروئین، 30درصد از تولید ناخالص داخلی افغانستان را تشکیل میداد. این یعنی تنها 10درصد از اقتصاد افغانستان واقعی و قانونی است. در همان سال ارتش آمریکا ماهانه 4میلیارد دلار برای حفاظت از افغانستان هزینه میکرد. برای کشوری که تولید سالانه اقتصادش یک میلیارد دلار بود. کابل نمونهای از وضعیت کل افغانستان است. این شهر تنها ظرفیت 500هزار نفر را دارد اما جمعیتش به 8میلیون نفر رسیدهاست. جمعیتی که با پول خارجی و شرایط نظامی به این شهر آمدهاند. بهزودی این دو شرط یعنی کمک مالی و حمایت نظامی از میان میرود. نتیجه چه خواهد شد؟
شاید مهمترین و تنها کاری که باید در 2 کشور عراق و افغانستان انجام داد، قبل از ایجاد پایگاه نظامی، ایجاد یک اقتصاد باثبات است که البته کمتر مورد توجه آمریکا قرار میگیرد. تمرکز آمریکا در این دو کشور، سامان دادن به سیاست مانند برگزاری انتخابات بودهاست. تصور این بوده که با سامان دادن به سیاست، اقتصاد مسیر خودش را مییابد. اما اینطور نشدهاست. ما اول باید اقتصاد را درست کنیم و یک اقتصاد باثبات مبتنی بر بازار پایهگذاری کنیم. آن وقت است که سیاست راه خودش را مییابد. در غرب هم این تجارت و بازار بود که سیاست را سامان داد.
تصور کنید در کشوری زندگی میکنید که دولتش تماما به حمایتهای خیریه خارجی وابسته است. آیا به این دولت احترام میگذارید؟ آیا فکر نمیکنید که این دولت عامل دستنشانده خارجیهاست؟ حامد کرزی با مرور این سؤالات در ذهنش، چنین در برابر آمریکا مقاومت میکند.