در شرایطی که اکثر سریالهایی که به فضای معاصر تاکید میکنند با فقر موضوعی در عرصه فیلمنامه طرف هستند تاریخ مستمسک خوبی شده تا این فقر موضوعی جبران شود.
البته این رویکرد در عمل نسبتاً ناموفق بوده است؛ چنانکه شاهدیم اکثر سریالهای تاریخی در مقطعی از قبل از انقلاب شروع شده و زندگی آدمهای حاشیهای در حوادث مربوط به انقلاب را شامل میشود و تحول آنها در راستای تحول جامعه انقلابی بازنمایی میشود؛ سریالهایی مثل سالهای برف و بنفشه و تا صبح و از نفس افتاده از جمله اینگونه سریالها هستند.
نکته قابل ذکر در مورد این سریالها نگاه سطحی به فرآیند انقلاب اسلامی است و از طرف دیگر فراوانی آماری این تولیدات نیز زیاد است به نحوی که اکثر سریالهای تاریخی در حال پخش یا در حال تولید در این پارادایم کلی قرار میگیرند که یکسری از حوادث پیش میآید و سریال همزمان با پیروزی انقلاب اسلامی به پایان میرسند. سریالهای «یک مشت پر عقاب»، «در چشم باد» و... از سریالهای در حال تولید با این بنمایه داستانی هستند.
اما سریال «مدار صفردرجه» لااقل از لحاظ گزینش زمانی یا وهله تاریخی سریال جالب توجهی است.
سالهای 1939 تا 1945 یعنی همزمان با جنگ جهانی دوم سالهای جالب توجه در تاریخ جهان و تاریخ ایرانند؛ سالهایی که کشور ما در تلاطم اقیانوس بزرگ جهان در حال جنگ به دنبال ساحل آرامشی بود.
این سالها به دلیل سردرگمی پارهای از سیاستمداران در موازنه بین متحدین و متفقین، رشد تمایلات آلماندوستانه در بین روشنفکران و سیاستمداران و رودررو قرار گرفتن این افراد با دستهجات انگلوفیل و خود پدیده جنگ جهانی و برکناری رضاخان از سلطنت همگی این برهه از تاریخ را به مرحلهای جذاب و دارای بار دراماتیک فراوان تبدیل میکند؛ برههای که شاید در مورد آن آثار قابل توجه ساخته شده به تعداد انگشتان یک دست هم نمیرسد.
اما در مدار صفردرجه با گزینش این وهله تاریخی سریال را از دیگر همگنان خود متمایز ساخته است.عشق یکی از دغدغههای ذهنی حسن فتحی است. فتحی که پیش از این سریال «شب دهم» را به عنوان شاخصه کاری او مثال میزدند در اکثر آثار خود با مفهوم عشق دست و پنجه نرم کرده است و به نحوی همیشه سعی کرده است تا عشق زمینی را با مفهوم متفاوتتری پیوند بزند تا عشق را از شائبه هوی و هوس زودگذر زمینی مبری سازد.
اگر در شب دهم عشق قهرمان داستان به شاهزاده قجری به تعزیه، کربلا و بالاخره عشق الهی امام حسین(ع) پیوند میخورد. در «مدار صفردرجه» عشق قهرمان داستان به دختری یهودی به چالش با مفهوم یهودیستیزی، هولوکاست و مهاجرت یهودیها به فلسطین پیوند میخورد و بدینترتیب عشق پسری ایرانی و مسلمان به دختری یهودی که معمولاً در عرف غیرمعمول یا شاید تابو تلقی شود تلطیف شده و توسط اکثر بینندگان تلویزیون ایران پذیرفته میشود و باعث ایجاد حس همذات همپنداری میشود.
این موضوع اصلی در کنار داستانکهای عاشقانه دیگر مثل قصه عاشقانه همسر سفیر ایران در فرانسه با سروانی در شهربانی تهران و چالش خواهر قهرمان داستان با شوهرش بر سر فرزندآوری طلاق و یا ادامه زندگی؛ تضمینکننده دغدغههای حسن فتحی در ارایه روایتهای عاشقانه است که اتفاقا توسط مخاطب نیز به عنوان کشش داستانی مقبول افتاده است.
ما، یهودیها و باقی قضایا
پیش از مدار صفردرجه شاخصترین اثری که در مورد انتقال یهودیان به اسرائیل در ایران ساخته شد، فیلم «سرب» ساخته مسعود کیمیایی بود. در این سریال نیز مانند فیلم کیمیایی تمامی حوادث و زمینهچینیها در نهایت بهجایی میرسد که بر طبق اهداف از پیش تعیین شده باید برسد یعنی برجسته شدن نقش آژانس یهود در انتقال یهودیان با استفاده از شرایط ایجاد شده در اروپا.
این موضوع در قسمتهای میانی، مسیر سریال را به سمت خود منحرف میکند و حمله هیتلر نقطه عطفی میشود که این نقطه عطف سریال را به شرایط سیاسی پیرامونی زمان تولید سریال وصل میکند.
چالش بر سر مفهوم هولوکاست و بحثهای متفاوت درباره آن و واکاوی دوران هیتلر و وضعیت یهودیان در آن زمان سریال مدار صفردرجه را لااقل از لحاظ اهداف تولید به سریالی سیاسی بدل میکند.
حسن فتحی با تمهیداتی سعی کرده است وزن این انگیزههای سیاسی را در کل سریال تقسیم کند و سریال را به یکباره با کشاندن به سمت سیاست دچار دوپارگی نکند چنانکه به عنوان مثال مادر قهرمان داستان یک فلسطینی است و پدرش نیز سالها کاردار سفارت ایران در آن دیار بوده است. این تمهیدات چگالی بحث فلسطین و اسرائیل را در کل سریال از ابتدا تا انتها حفظ کرده و سریال را از شائبه سیاستزدگی تا حدودی میرهاند.
زبان از معیار تا دیالوگ
هنگامی که در سریالی تاریخی دیالوگهای متفاوت از زبان معیار روزمره ارایه میشود ناخودآگاه نام هنرمندترین دیالوگنویس سینمای ایران مرحوم علی حاتمی در خاطر میآید.
در واقع سریالها و فیلمهای تاریخی ما در بعد از انقلاب از لحاظ معیارهای زبانی متأثر از دو چهره شناخته شده هستند؛ اول در عرصه زبانهای آرکائیک و تاریخی نام علی حاتمی میدرخشد و در عرصه آثار اجتماعی با تمرکز بر روی فرهنگ بهاصطلاح پایین شهری و یا کوچهبازاری نام مسعود کیمیایی درخشانتر از دیگران است.
در نزد هر دوی این کارگردانان مطرح ایرانی بزرگنمایی شاخه و برگهای خردهفرهنگهای زبانی جایگاه ویژهای دارد؛ از فرهنگ لمپنی گرفته تا فرهنگ قجری در دایرهای از دستاوردهای زبانی جای میگیرند که در قالب دیالوگ متجلی شده و گرچه از زبان معیار جامعه فاصله تأملبرانگیزی دارد اما بهخوبی توسط مخاطب به عنوان نقطه درخشان اثر پذیرفته میشود.
حسن فتحی را نیزبدون شک باید فرزند این مکتب دیالوگنویسی بدانیم؛ مکتبی که اغراق را باهنر درمیآمیزد و دیالوگ را به عنوان یکی از اصلیترین عناصر آثار خود پیش روی مخاطب مینهد.
این نکته به نحو کاملی در سریال شب دهم به چشم میخورد اما در سریال مدار صفردرجه گاهی این دیالوگنویسی نچسب و زاید به نظر میرسد چرا که شخصیتهای سریال با هر که و در هر مکانی به یک نحو صحبت میکنند با ادبیاتی متکلف و دیرهضم و تا حدودی دیوانی گاهی چنان دیالوگها متکلف و پرطمطراقاند که رنج هنرپیشه در حفظ کردن و ادای آن در هنگام بازی کاملاً به بازی وی سایه انداخته و آن را تحت تاثیر قرار داده است.
شاید به همین دلیل است که بازیها در این سریال و اصولاً سریالهای تاریخی بسیار ضعیفتر از دیگر نقشآفرینی همین بازیگران در آثار دیگر است.
انتخاب و بازیها
چنانکه ذکر شد بازیگری در مدار صفردرجه ضعیفترین قسمت سریال است. انتخابهای نامناسب مثل علی قربانزاده برای نقش جوان خوشگذران و یا احمد ساعتچیان در نقش جاسوس امنیه ایرج راد با گریم بسیار بدش در نقش سفیر ایران و بازی ضعیف بازیگران خارجی سریال باعث شده است که اندک بارقههای بازیهای خوب و روان از طرف شهاب حسینی، لعیا زنگنه و پیام دهکردی کم اهمیت و گاهی نچسب جلوه کند.
شاید با چند تغییر بازیگر در برخی نقشها مثل جابهجایی قربانزاده با ساعتچیان و استفاده از بازیگران ایرانی بهجای دختر یهودی و سروان شهربانی فتحی میتوانست روند یکدستی را در بازیگری این سریال حفظ کند چرا که سریالی با این حجم خرج ، وسواس در فضاسازی، فیلمنامه و کارگردانی باید در مرحله تستینگ و انتخاب بازیگر نیز از وسواسی متناسب بهره میبرد.
و بالاخره فتحی...
حسن فتحی از جمله کارگردانان تلویزیون است که در آثار خود توانسته است به امضای خاص خود دست یابد؛ صرفنظر از اینکه امضای وی را زیبا بدانیم و یا بدخط تلقی کنیم باید تلاش وی در جهت ایجاد فرهنگ تحقیق و مطالعه در امر فیلمنامه را ستود.
ارتباط معنادار دیالوگهای فلسفی وی در این سریال با سریال روشنتر از خاموشی (ملاصدرا) و ارایه منابع مورد استفاده در تنظیم و نگارش فیلمنامه هم بیانگر اهتمام فتحی به فرهنگ مطالعه است؛ فرهنگی که در صورت همهگیر شدن در بین فیلمنامهنویسان آثار تصویری کشورمان باعث تولید معانی جدید در عرصه نرمافزاری سینما و تلویزیون ایران خواهد شد.