اسماعیل عفیفه، تهیه کنندهای است که سالها نام او را همراه با اسم «سعید سلطانی» کارگردان سریالهای «پس از باران»، «خانهای در تاریکی» و «جوانی» شنیدهایم و امروز نام او را همراه با سعید سلطانی و در سریال «سالهای برف و بنفشه» میبینیم.
عفیفه از جمله تهیهکنندگانی است که میکوشد تا اشراف کاملی بر بخشها و مراحل مختلف کارهایش داشته باشد و با علم بر جزئیات، تولید کارهایش را به انجام میرساند. از این رو و به جهت آن که شناخت کاملی از همکاری مشترکش با سعید سلطانی دارد به سراغ او رفتیم.
به همین سبب در پارهای موارد صحبتهایمان از حیطه تهیهکنندگی خارج و وارد حوزههای مختلف دیگری از جمله کارگردانی، طراحی لباس، صحنه و بازیگران شده است.
- شما و آقای سلطانی کارهای مشترکتان را در زمینه تاریخ معاصر ایران ساختهاید. احساس میشود سالهای برف و بنفشه هم کاری سفارشی است و قرار برآن بوده تا کار برای فعالیت روزهای مشخص آماده شود. از این رو کار به لحاظ وفادار بودن به تاریخ تفاوت عمدهای به کارهای دیگرتان دارد؟
- این فیلمنامه به پیشنهاد تلویزیون بوده. معمولاً در کارهایی که با آقای سلطانی انجام میدهیم، ابتدا طرحها و ایدههایمان را در موقعیتهای مختلف زمانی و مکانی خاص بررسی میکنیم که یکی از آنها مناسبتهای ارباب و رعیتی در شمال کشور و دیگری هم که به دوران پهلوی و روابط خانوادهای قاجار بازمیگشت.
در تمام این کارها در شکل اول، خود قصه برای ما حائز اهمیت بوده است. در مورد سریال جوانی که به آن اشاره کردید، مسأله زمان هم دست ما را در کار باز میگذاشت تا تخیلات مان را پروبال دهیم و همین تخیلات عامل جذابیت کار محسوب میشد.
اما ایده اصلی سریال «سالهای برف و بنفشه» از ما نبود و تلویزیون آن را به ما سفارش داده. وقتی هم که قصه را خواندیم به این یقین رسیدیم که در این قصه باید به چارچوب اولیه کار وفادار بمانیم. تلویزیون هم براین اصل تاکید ویژهای داشت.
- تاکید خاص هم بر پخش کار در زمان مشخصی که با این واقعه تاریخی همزمان شود هم وجود داشت؟
- در این مورد بیشتر عنصر تصادف دخیل بود. کار سال پیش کلید خورد. اگر زمان به اردیبهشت امسال موکول میشد در نتیجه پخش آن به زمستان امسال میانجامید. اما به دلایل مختلف پس از کلید خوردن، تلویزیون اعلام کرد که بهتر است تا کار در پخش به مناسبت تاریخیاش هم نزدیک شود. چون این کار به حال و هوای خردادماه میخورد از آن استقبال کردیم و در شبهای 12، 13 و 14 خرداد دو - سه قسمت را پشت سرهم پخش کردیم.
- وجه اشتراک بسیاری از کارهای شما دو نفر در ریتم کند آنها است. اما در سریال «سالهای برف و بنفشه» این کندی به جز در قسمتهای اول که نیاز آن احساس میشد، در بقیه قسمتها چندان لازم نبود. شاید شما برحسب عادت قبلی در کارها و فضای ذهنی کارهایش آن را بر کار اخیرش حاکم کردهاید؟
- بحث ریتم و سرعت حرکت قصه مسائلی هستند که باید از ابتدا در فیلمنامه وجود داشته باشد، پس شما میتوانید فیلمنامهای را که سرعت حرکت وقایع قصه آن کند است را تند و سریع تصویربرداری کنید. فیلمنامهای که ما در اختیار داشتیم فاقد این شرایط بود. پیش از شروع کار بارها کوشیدیم تا این مسأله را با کوتاه کردن سکانسها در کار حل کنیم، از سوی دیگر بخشی از این تفکر به سلیقه کسی که کارگردانی کار را انجام میدهد بازمیگردد.
به هر حال زمانبندی سکانسها، نوع بازیها و نوع اجرای هر سکانس جزء سلایق کارگردان محسوب میشود. البته تصور نمیکنم که کندی ریتم در مرحله مونتاژ صورت گرفته باشد. زیرا سعی ما در کار کم کردن سکانسهای طولانی بود اما این مسأله نیاز به مصادیق دارد.
- نقطه اوج سریال بسیار طولانی وکشدار است و وقایع بسیار کند پیش میرود. شاید قرار بوده که تاکید ویژهای براین حرکت انجام گیرد، اما این تأکید نتیجه عکس داده و ضربه سختی به کار وارد کرده است.
- در آن قسمت اتفاقهای مختلفی میافتد که همگی برطبق اسناد و مدارک موجود به تصویر کشیده شده است، در سریال ما اشخاص متفاوتی چون اهالی روستا و تیمسار را داریم که در لحظه بروز چنین واقعهای باید تمام واکنشهای این افراد را نمایش میدادیم.
روندی که از مردم، تعزیهخوانها و حرکت کارگرهای خانه تیمسار و در مرحله بعدی هم واکنش قهرمان اصلی قصه را داریم و از طرف دیگر باید واکنشهای نیروی پلیس و ارتش را حتی نشان بدهیم، تا این که ماجرا به سکانس پل میرسد که فکر میکنم سکانس جمع و جور و کوتاهی بود. در این صحنه مانند اصل ماجرا اتفاقها سریع رخ داد و تعدادی کشته و زخمی و برخی هم متواری میشوند.
- به عبارت دیگر این سریال به تجلیل و چگونگی شکلگیری قیام 15 خرداد پرداخته و تنها روایتگر داستان نبوده است.
- اگر قرار بود تعداد تظاهرکنندگان و شهدا را نشان بدهیم یقیناً نمیتوانیم همه ماجرا را روایت کنیم. در اسناد و مدارک آمده که گروهی از کشاورزان در وسط راه به تظاهرکنندگان اضافه میشوند. به هرحال این نکات باید نمایش داده میشد و ضبط صحنههای خالی از این موارد تنها سکانس اکشن خلق میکرد. پس صحنهها را با کمی تحلیل انجام دادیم. اگرچه که تلویزیون تاکیدی بیشتری بر تحلیل داشت.
- شخصیتهای سریال تا چه حد حقیقی بودند؟
- ما در کار اشاره میکنیم که سر رشته تمام این اتفاقها به تهران ختم میشود. به عنوان مثال وقتی تظاهرکنندگان به سمت تهران حرکت میکنند در اواسط راه به مأموران دستور داده میشود تا اجازه ندهند این افراد به تهران برسند، زیرا در این صورت به آدمهای شهر ملحق میشوند. پس آنها را به شدت سرکوب میکنند. نکته دیگر این که در این ماجرا حدود 7 تا 12 نفر کشته میشوند که ما سعی کردیم در اجرا نیز ابعاد کشتار در همین حدود باشد.
- این اتفاق در تاریخ معاصر ما به یک حماسه تبدیل شده، اما شما میخواستید به واقعیت امر وفادار باشید که باعث شده که از شکل حماسی دور شود.
- مسأله مهم این است که هم ما در اجرا توانایی اندکی داریم و هم اساساً در ایران برای ساخت کارهای تاریخی امکانات محدودی وجود دارد. پس با در نظر گرفتن تمام این موارد نتیجه میگیریم که چارهای جز این نداشتیم. جدای از آن به شکل مستند کار هم وفادار بودیم. البته نمیتوانم به شکل تعصبی از کارم دفاع کنم و بینندگان و منتقدان حق دارند تا بر کار ایراداتی داشته باشند.
- اساساً نزدیک شدن به فضاهای تاریخ معاصر کار سخت و حساسی است؟
- بله. به عنوان مثال پل ورامین دیگر به شکل گذشته و سال 42 نیست. پس برای ساخت آن باید میلیاردها تومان هزینه کرد. ما این پل را با تکنیک پرده آبی و جلوههای کامپیوتری گرفتیم.
- چقدر سعی کردید به فرهنگ مردم این خطه نزدیک شوید. این مردم نوع ادبیات کلامیشان هم با مناطق نزدیکتر به خودشان از جمله شهرری و روستاهای اطرافشان فرق دارد.
- درست است. بسیار عالی میشد زمانی که فیلمنامهای را در دست میگیریم تمام این موارد را در کار لحاظ کنیم. این امر یک تحقیق همه جانبه از کلام، نوع محاوره تا لباس و وسایل آنها را شامل میشود. این مسأله شکل ایدهآل ماست.
ولی ما از آن ایدهآل بسیار فاصله داریم. از سوی دیگر فرصت آن را هم نداشتیم. زیرا اگر قرار بود که به تمام مسایل و ویژگیهای فولکلور کار بپردازیم تولید سریال یک سال به طول میانجامید. به هرحال در تلویزیون باید سریعتر کار کرد. پس در این کارها به فیلمنامهای که داده شده بود اعتماد کردیم.
- نکته دیگری که در این مناطق حاکم بود، حضور مستمر خانها در مناطق تحت نظرشان بود. اساساً در آن دوران خانها معمولاً از اشخاصی به نام «مباشر» و یا «کدخدا»ها برای نظارت بر اموالشان استفاده میکردند و خودشان هر از چندگاهی برای تفریح به این مناطق میآمدند.
- خانها معمولاً چند مدل بودند. گروه اول کسانی بودند که اصلاً به املاکشان سر نمیزدند و فقط بهره آن را میبردند. اما بعضی از خانها که خانههای کوچکتری و خارج از املاکشان داشتند، هر از چند گاهی به آنها سر میزدند.