نام بازیگر نقش چو چانگ در کارت دانشجویی منگهانگ ژانگ است!
- چطور پایتان به ایران باز شد؟
در چین زبان فارسی خواندم. البته رشته اصلیام انگلیسی بود و بعد از آن چند زبان دیگر هم انتخاب کردم؛ ژاپنی، آلمانی و فارسی. با مقایسه این زبانها تصمیم گرفتم فارسی را ادامه بدهم.
- چطور شد بازیگر پایتخت شدید؟
مرا سفارت چین معرفی کرد. قبلا در پکن برنامه تلویزیونی تفریحی اجرا میکردم و مردم چین بابت آن مرا میشناسند.
- مردم شما سریال «پایتخت» را هم دیدهاند؟
بله، چینیهایی که در ایران هستند و فارسی بلدند دیدهاند. چینیها زیاد زبان فارسی را یاد میگیرند. بابا و مامانم هنوز آن را ندیدهاند اما من میخواهم دیویدیاش را برایشان بفرستم. هدیه خوبی است.
- در صحنهای از سریال شما در لحظه تحویل سال با زبان چینی دعا میکردید. این دعا بداهه بود یا در فیلمنامه بود؟
همان چیزی بود که از دلم میآمد و اگر در واقعیت هم بود، این دعاها را میکردم. بعد آقای سیروس مقدم گفت چه گفتی ما که نفهمیدیم؟ من هم ترجمه کردم.
- چه چیزی برای شما در ایران از همه جالبتر بود؟
پیش از نخستین باری که من به ایران بیایم هیچوقت یک خانم با چادر ندیده بودم. جالبتر اینکه وقتی سوار اتوبوس شدم دیدم زن و مردها جدا از هم مینشینند. فرهنگ ایران هم خیلی برایم جالب است. اکثر چیزهایی که در ایران دیدم برای نخستین بار بود.
- کدام غذای ایرانی را دوست دارید؟ اصلا این غذاها با ذائقهتان جور درمیآید؟
بله، دیزی را خیلی دوست دارم. یادم میآید نخستین بار در ایران دوغ خوردم. (قهقهه میزند) ایرانیها خیلی به من تعارف میکنند و فکر میکنم از من پذیرایی کردند. مدام میگفتند بفرمایید و من گفتم باشه و دوغ را خوردم و آخ... !
- خوشتان نیامد؟
اصلا نمیتوانستم تحمل کنم اما حالا عادت کردهام. ما دوغ نداریم. ماست ما هم با ماست ایرانی فرق میکند. غذاها کاملا متفاوت است. مزه، رنگ و همهچیز فرق میکند. من یکماه اول که در ایران بودم هیچ غذایی نخوردم. نخستین بار که به ایران آمدم نمیدانستم رستوران چینی کجاست. فارسی هم بلد نبودم و فقط انگلیسی حرف میزدم. مردم مدام با من صحبت میکردند و خیلی خوشحال شدم. بعد از چند سال فهمیدم خارجیبودن من برای مردم جالب است.
- تا به حال مشهد هم رفتهاید؟
بله، من هیچوقت مثل زیارت شما تجربه نکرده بودم. همهچیز جدید بود. ما هم مسلمان داریم اما آنها از فرهنگ ما دور هستند و با هم در یک شهر زندگی نمیکنیم بلکه در شهر دیگری هستیم. من در شهری کوچک به نام رویان زندگی میکردم.
- شما به فارسی هم راحت مینویسید؟
راحت نیست و دستخط من هم خیلی زشت است. در این چهارسالونیم خیلی به من خوش گذشت و راضی بودم. انتظار نداشتم در ایران فیلم بازی کنم و خیلی تجربه خوبی بود. امیدوارم روزی که به چین برگردم، درباره این تجربه مقاله بنویسم و یک کتاب درباره فرهنگ ایران در چین چاپ کنم تا بیشتر مردم چین فرهنگ ایران را بشناسند و فارسی یاد بگیرند.