به نظر میرسد فیلم همانطور که آرام و بیسر و صدا روی پرده رفت، آرام و بیسر و صدا هم از روی پرده برداشته خواهد شد. به این ترتیب اقتباس از روی آثار یکی از مطرحترین چهرههای ادبیات معاصر، بدل به فیلمی مهجور میشود که نه مردم از آن استقبالی به عمل میآورند و نه اینکه منتقدان به آن روی خوش نشان میدهند.اما روی پرده رفتن «گرداب» میتواند زمینهای برای یادآوری یکی از نکاتی باشد که در طول سالهای دور و نزدیک همواره سینمای ایران با آن روبهرو بوده است.
بنابراین در این رهگذر میتوان به اجمال بازخوانی دیگری داشت از دلایل عدم تمایل سینماگران ایرانی، برای رویکرد به ادبیات داستانی و همچنین ناکامی اغلب نمونههای اندکی که حاصل اقتباس از روی آثار ادبی در سینمای ایران بوده است.
در زمینه عدم تعامل میان سینما و ادبیات، بیرغبتی و اقتباس از روی آثار ادبی، نکتهای دوسویه جلوهگر خواهد شد. اگر توجه داشته باشیم، همانقدر که سینماگران ایرانی تمایلی در رفتن به سراغ ادبیات داستانی نشان نمیدهند، نویسندگان نیز در سپردن آثار خود به سینماگران با تردید بسیاری روبهرو هستند.
شکلگیری چنین جوی بیشک حاصل ناکامیهایی است که در طول سالهای دور و نزدیک در حیطه اقتباس ادبی شاهد بودهایم، همچنین میتوان اشارهای داشت به عدم شناخت و درک کافی هم در میان سینماگران و هم نویسندگان در تفاوتهای این دو مدیوم؛ عدمشناختی که گاه باعث بروز انتظاراتی از طرف مقابل است که منطقی نمینماید و مانعی جدی در زمینه شکلگیری چنین تعاملی به حساب میآید.
بسیاری از نویسندگان ایرانی علاقه دارند اگر آثارشان در سینما مورد استفاده قرار میگیرند، دستمایه اقتباسهایی وفادارانه باشند با حداقل تغییرات، در حالی که اگر واقعبینانه با مسئله اقتباس از ادبیات داستانی در سینما روبهرو شویم، خواهیم دید که بنا به اقتضای ویژگیهای مدیوم سینما و تفاوتهای آن با ادبیات داستانی فیلمنامهنویس و فیلمساز ناچار به ایجاد تغییرهایی است تا امکان انطباق آن بر ویژگیهای مدیوم سینما وجود داشته باشد.
اما کم نیستند نویسندگانی که انتظارات آنها از حد اقتباس وفادارانه فراتر رفته و خواهان آن هستند که بر نگارش فیلمنامه و حتی چگونگی به تصویر درآمدن آن نیز نظارت مستقیم و یا غیرمستقیم داشته باشند. چنین انتظاراتی ناشی از آن است که نویسنده نمیتواند بپذیرد که اگر داستانی را برای به فیلم درآمدن به سینماگری میسپارد، صاحب اثر در شکل سینماییاش کارگردان آن فیلم خواهد بود، مسئولیت خوب یا بد بودن آن نیز برعهده خود او گذاشته خواهد شد، همچنان که در مورد داستان، صاحب اثر، نویسنده آن به حساب میآید.
شاید تعامل میان نویسنده یک اثر و فیلمسازی که آن را به فیلم بدل میکند تاثیر مثبتی در بهتر شدن یک اقتباس ادبی در سینما داشته باشد، اما نباید فراموش کرد که دخالتهای بیش از اندازه نویسنده در کار یک فیلمساز میتواند نتایج ناخوشایندی را برای یک فیلم به ارمغان بیاورد، چه بسا که اگر نویسندهای تصور آن را دارد که خود بهتر میتواند داستانش را به فیلم برگرداند، بهتر است خود آستینها را بالا بزند و کار کارگردانی را برعهده بگیرد.
بیتردید اگر این مسئله سوءتفاهمبرانگیز، در ذهن نویسنده و یا فیلمساز حل شود کمک شایانی به تعامل روزافزون ادبیات و سینما خواهد شد. اگر نویسنده بتواند بپذیرد که صاحب معنوی فیلمی که براساس داستانش ساخته شده، شخص دیگری (کارگردان اثر) خواهد بود، بدون آنکه امتیاز مثبت یا منفی پای اثر او در شکل داستانیاش گذاشته شود، فیلمسازان نیز رغبت بیشتری به استفاده از آثار ادبی نشان خواهند داد، بدون آنکه با این مشکل همیشگی درباره چگونگی اقتباس، وفاداری یا عدم وفاداری به آن روبهرو باشند.
در طول سالهای دور و نزدیک کم نبودهاند فیلمسازانی که ترجیح دادهاند به سراغ آثار ادبی نروند تا با دردسرهای بعدی روبهرو نباشند. بدیهی است فیلمسازی که اثری را جلوی دوربین میبرد، جز در موارد خاص، آن را از صافی ذهن خود گذرانده و در خدمت ایدههایی قرار میدهد که خود قصد بازگویی آن را دارد.
بنابراین با یک مرزبندی عادلانه تا حد زیادی آن موانعی که در گام نخست پیش پای فیلمساز قرار میگیرد و باعث عدم رویکرد به اقتباس ادبی در سینما میشود، میتواند برداشته شود. در چنین شرایطی، فیلمساز میتواند با آسودگی خیال و بدون ترس از افتادن سایه نام نویسنده اثر بر فیلمش، اثری داستانی حتی از یک نویسنده نامدار را دستمایه کار خود قرار دهد.
هزینهای رسمیت نیافته
از آنجایی که در سینمای ایران اقتباسهای ادبی همواره حجم بسیار ناچیزی از تولیدات را به خود اختصاص دادهاند، بنابراین پرداخت دستمزد برای خرید امتیاز یک اثر ادبی، هزینهای مرسوم و شناخته شده به حساب نمیآید. بسیاری از تهیهکنندگان زیربار پرداخت چنین پولی نمیروند و آن را به نوعی یک هزینه تحمیلی برای فیلم به حساب میآورند. در واقع آنها نمیخواهند برای متن یک فیلم، دوباره پول پرداخت کنند!
به این ترتیب یا باید نویسنده داستان یا فیلمنامهنویس از حق خود تا حد زیادی صرفنظر کند و یا اینکه فکر ساخت فیلمی اینچنین منتفی شود. طبیعی است با توجه به شرایط موجود نویسنده داستان، بدون داشتن انگیزه مالی، ترجیح میدهد از ریسک سپردن داستان خود به دیگری صرفنظر کند.
تهیه کنندگان برای سرمایهگذاری روی آثار اقتباسی که هم مستلزم هزینهای اضافی هستند و هم اینکه به دلیل دیگرگونگی مضمون ریسک بالایی در گیشه را طلب میکنند، کمتر تمایل نشان میدهند، مگر اینکه این اقتباس از روی اثری صورت بپذیرد که کاری پرمخاطب و عامهپسند باشد. اغلب تهیهکنندگانی سراغ دستمایههایی اقتباسی میروند که رویکردی غیرتجاری به سینما داشته و به قول معروف قصد ارائه کاری فرهنگی را داشته باشند.
آندسته از آثار ادبی شور و شوق بالایی در سینماگران (بهخصوص در بدنه سینما) برمیانگیزند که آثاری پرمخاطب و جذاب برای عامه خوانندگان ادبیات داستانی باشند. اما نویسندگان این دست آثار اغلب مبالغ بالایی را نیز برای داستانهای خود طلب میکنند. چنین نمونههایی در سینمای ایران کم نبودهاند، آنگونه که روایت میشود برخی نویسندگان برای واگذار کردن امتیاز اقتباس از آثارشان، کلمهای پول طلب کردهاند.
تفاوت میان مدیومها
تفاوت ویژگیهای این دو مدیوم یکی دیگر از عوامل اساسی در عدم رویکرد و رغبت سینماگران برای استفاده از آثار ادبی برای دستمایه فیلمهایشان به حساب میآید. ویژگیهای ماهوی سینما که مبتنی بر قدرت تصویری است خواه ناخواه زمینهساز چنین مسئلهای است. بسیاری مضامین و یا لحظهها و موقعیتها وجود دارد که میتوان در قالب داستانی نوشت اما نمیتوان آنها را تصویر کرد .
بنابراین دور از ذهن نیست که به همین واسطه این دو مدیوم دو نوع رویکرد کاملاً متفاوت را نیز طلب کنند.به همین واسطه کم نیستند داستانهایی که نوشته و منتشر شدهاند اما به دلیل همین تفاوتها امکان به تصویر کشیده شدن آنها وجود ندارد.
دوران سپری شده ادبیات داستانی
با وجود اینکه بسیاری عقیده دارند که در این دوران ادبیات داستانی روزگار افول خود را به لحاظ تعداد مخاطبان آغاز کرده است و در دنیای پرهیاهوی فعلی با انبوه سرگرمیهای گوناگونی که وجود دارد، رفته رفته ادبیات داستانی بیش از پیش مخاطبان خود را از دست میدهد و... اما با این حال در بسیاری از کشورها برخلاف کشور ما که تیراژ کتابها همیشه همین دو سه هزار تا بوده است، کم نیستند آثاری که تیراژهای بسیار بالا دارند؛ نکتهای که حتماً در تجدید چاپ آثار قدیمی و کلاسیک هم دیده میشود.
وقتی یک اثر داستانی از مخاطبان انبوهی در میان مردم برخوردار شده و به شهرتی دست مییابد بدیهی است که تمایل به فیلم کردن آن هم بسیار باشد و تماشای اثری که با اقبال روبهرو شده روی پرده سینما جذابیتهای بسیاری برای خوانندگان آن داشته باشد. اما متاسفانه در کشور ما چنین اتفاقهایی بسیار انگشتشمارند و حتی در موارد استثنایی نیز هیچ اثری با چنین ابعاد گسترده در اقبال عمومی روبهرو نمیشود که عدهای علاقهمند بوده و یا انتظار تماشای نسخه سینمایی آن اثر را داشته باشند.
ادبیات معاصر ایران چنان مهجور مانده و از مخاطبان اندکی برخوردار است که رفتن به سراغ آن نه رغبتی را در مخاطب برمیانگیزد و نه حتی در میان فیلمسازان. در بسیاری موارد اقتباسی بودن یا نبودن یک اثر سینمایی حتی انعکاسی در میان مخاطبان یک فیلم برنمیانگیزد تا توجهی نسبت به آن معطوف شود. برای نمونه فیلم پرمخاطب میهمان مامان که از روی داستانی نوشته یکی از نویسندگان مطرح و نسبتاً پرمخاطب سالهای اخیر ساخته شده بود، در تلقی عمومی یک فیلم سرگرم کننده و مفرح به حساب میآمد که تماشاگران بسیاری را نیز جذب خود کرد و جالب اینکه حتی منتقدان نیز توجهی به اقتباسی بودن یا نبودن آن از خود نشان ندادند.
سهم ناچیز اقتباس ادبی در سینمای ایران
با در نظر گرفتن مجموعه شرایطی که برشمرده شد، پیداست که تعامل میان ادبیات معاصر و سینما برخلاف پتانسیلهای موجود در این زمینه سهم اندکی در میان تولیدات سینمای ایران را به خود اختصاص دهد؛ آنگونه که با وجود اختصاص دادن سیمرغ بلورین به فیلمنامه اقتباسی یا سیاستگذاریهای حمایتی برخی نهادهای سینمایی دولتی همچون بنیاد سینمایی فارابی نمیتوانند تاثیر چندانی در تقویت رویکرد سینمای ایران به ادبیات معاصر داشته باشند.
موانع موجود در زمینه تعامل ادبیات و سینما، هم متعددند و هم به لحاظ سابقه تاریخی، چنان در این حوزه ریشه دوانده و نهادینه شدهاند که حرکتهای جدی و گستردهای را در درازمدت طلب میکنند.