همه اینها نشان میدهد که هالیوود سرانجام بر حساسیتهای نژادی در سطح ملی و بینالمللی غلبه کرده است.
مهاجرت از دنیای فیلم به انیمیشن
به گزارش همشهری به نقل از گاردین، اما بهنظر میرسد تمام سیاستهای نژادی که به هر دلیل پای خود را از فیلمهای زنده بیرون گذاشتند، یک خانه جدید برای خودشان یافتهاند. انیمیشنهای امروزی داستان موفق عصر جدید سینما هستند که با کنار زدن مرزهای فنی تصاویری غیرقابل باور همراه با مضامین باورپذیر و در دسترس مقابل دیدگان ما قرار میدهند. حال پرسش اصلی اینجاست که چرا سیاستهای نژادی در انیمیشنها همچنان یادآور دهه1970 است؟
از آنجا که قهرمان بسیاری از کارتونها و انیمیشنها حیوانات هستند، مخاطبان بزرگسال بهویژه پدرها و مادرها بیشتر با وجه معصومانه این شخصیتها سر و کار دارند بدون آنکه بدانند یا متوجه باشند این کارتونها نکتههایی بسیار مهم درباره تبعیض نژادی به کودکان میآموزند؛ حتی پیش از اینکه خواندن و نوشتن یاد بگیرند. مثلا همین انیمیشن تازه اکرانشده «ریو 2» را درنظر بگیرید که سازنده آن یعنی کارلوس سالدانیا یک فیلمساز برزیلی است.
سفیدها: خوب، رنگینپوستان: بد
ریو2، داستان یک جفت طوطی آبی سخنگوی در حال انقراض است که وقتی درمییابند گروهی از طوطیهای مشابه در جنگلهای بارانی آمازون زندگی میکنند، برای دیدن آنها راهی میشوند. گرچه میتوان فیلم را یک کارناوال چندفرهنگی پرزرق و برق دانست اما نباید از کنار تبعیضهای نژادی آن ساده گذشت؛ صداپیشههای 2شخصیت اصلی بازیگران آمریکایی سفیدپوست هستند درحالیکه به جای بستگان آنها بازیگران سیاهپوست و رنگینپوست کوبایی، پورتوریکویی و آفریقایی - آمریکایی حرف زدهاند (یعنی همان اتفاقی که در «آواتار» جیمز کامرون افتاده است).
نوع گویش اصلیترین دشمن قهرمان ریو هم بریتانیایی است و در میان شخصیتهای انسانی داستان، کمتر نشانی از شهروندان سفیدپوست آمریکایی دیده میشود. این هرم نژادی تقریبا در تمام فیلمهای تاریخ سینما تکرار شده است: شخصیتهایی با صدای سفیدپوستان آمریکایی در صدر، بریتانیاییها یک رده پایینتر، دیگر نژادها در میانه هرم و سیاهان در پایینترین نقطه. همین فرمول را میتوان در فیلمهای استودیو دیزنی ازجمله دامبو، پری دریایی کوچولو، شیرشاه و پیتر پن دید. حتی شاهزاده و قورباغه هم یادآور جنجال نژادی است که 50سال پیش با آواز جنوب دیزنی برپا شده بود.
حشرهها و حیوانات به جای انسانها
اگر هنوز قانع نشدهاید، چند مثال دیگر هست؛ صداپیشه الاغ پرحرف مجموعه فیلمهای «شرک» یک بازیگر سیاهپوست است به نام ادی مورفی و قطب شر ماجرای «من نفرتانگیز 2» گویش مسخره مکزیکی دارد. استفاده از گویشهای مختلف هندی، اسپانیایی، مکزیکی، فرانسوی، کانادایی و... برای شخصیتهای نهچندان مثبت و مهم فیلمهای هالیوودی چنان جدی و فراگیر شده که برخی به شوخی آن را «دور دنیا در 80کلیشه» مینامند! این ماجرا در موفقترین استودیوی تولید انیمیشن در یکیدو دهه اخیر هم به نوعی دیگر تکرار شده است.
صحبت از پیکسار است و فیلمهایی که هر سال عنوان پرفروشترین را از آن خود میکنند و از اسکار جایزه میگیرند. استفاده از صدای ساموئل ال جکسن سیاهپوست در «اینکردیبلها»، صدای جردن ناگای آسیاییتبار به جای پسرک ویتنامی «بالا» و صدای دلروی لیندو سیاهپوست به جای سگ همین فیلم نمونهای از پرداختن به نژادهای بیگانه در آثار پیکسار است؛ ضمن اینکه به لطف فیلمهای این استودیوی موفق حالا دیگر مخاطبان سالهاست نشانی از انسانهای عادی در دنیای انیمیشن نمیبینند و مدام باید با حشرهها، حیوانات، اسباببازیها، هیولاها، مخلوقات دریایی، ابرقهرمانان، موشها، روباتها و... سر و کله بزنند.
حذف کلی رنگینپوستان
یک نکته جالب دیگر در انیمیشنهای جدید هالیوود رخ داده و آن کنار گذاشتن رنگینپوستان از فرایند کلی داستان و ماجراهاست. «یخزده» بهترین مثال در این زمینه است؛ از آنجا که عمده ماجراهای داستان در فضایی برفی و یخزده میگذرد، سفیدی برف نهتنها تمام افقها را درنوردیده بلکه به شخصیتهای داستان هم سرایت کرده و تقریبا در هیچ صحنهای حتی یک شخصیت رنگینپوست هم دیده نمیشود! شاید برخی بگویند این داستان در قرن 17اروپای شمالی رخ میدهد و آنجا اصلا رنگینپوستی وجود نداشته است. در پاسخ میتوان گفت این داستان فانتزی در قرن 21در آمریکایشمالی روایت میشود؛ جایی که پر از رنگینپوست است. با این حال، هیچکدام از نگرشهای نژادپرستانه انیمیشنهای هالیوود مانع موفقیت تجاری و هنری آنها نشده است. شاید بهتر باشد مدیران استودیوها برای چنین فیلمهایی یک برچسب هشدار نژادی درنظر بگیرند تا والدین بدانند مفاهیم تبعیضنژادی در گذر زمان میتواند در ذهن مخاطبان کودک به لطف تماشای همین فیلمها نهادینه شود.