پنجشنبه ۲۸ فروردین ۱۳۹۳ - ۱۰:۳۲
۰ نفر

نرگس آبیار: یک زن یزدی و ساده و سادات‌ اولین کسی است که وقتی سختی و مشکلی برایم پیش می‌آید، گوشی را برمی‌دارم و شماره‌اش را می‌گیرم و می‌خواهم که برایم دعا کند، چون بارها تجربه کرده‌ام که دعای مادرم در زندگی من اثر وضعی دارد.

یادم هست برای ساخت مستندی که خودم هم تهیه‌کننده بودم، عازم آبادان بودیم، اما به خاطر مشکلات جوی گفتند باید منتظر بمانید، ممکن است پرواز لغو شود. در حالی که تمام گروه همراه ما در فرودگاه بودند و تمام کسانی که قرار بود در آبادان به ما کمک کنند و در مستند حضور داشته باشند برای همان روز هماهنگ شده بودند. اگر پرواز لغو می‌شد برای جمع کردن همه آدم‌ها و هماهنگی‌ها هزینه‌هایم چند برابر می‌شد و اصلا شاید نمی‌شد دوباره بعضی آدم‌ها را راضی کرد.

در آن ناراحتی به مادرم زنگ زدم و همه چیز را تعریف کردم. مادرم این وقت‌ها خیلی با آرامش برخورد می‌کند، طوری که من هم فکر می‌کنم اتفاقی نیفتاده. 10دقیقه بعد از تماس، گفتند سوار هواپیما شوید،‌ مشکل حل شده. در زمانه‌ای که ایثار و فداکاری متاع نایاب است، کاش تا وقتی مادران‌مان کنارمان هستند بفهمیم‌شان و از برکت‌شان استفاده کنیم، چون اگر از دست‌شان بدهیم، خیلی چیزها را از دست داده‌ایم. و اگر حتی ما را ترک کردند، یادشان را زنده نگه داریم. مادرانی که مثل و مانندی ندارند و بی‌شائبه‌ترین محبت‌ها را دارند.

در جریان ساخت فیلم «شیار 134»، ما با مادر شهید بهروز صبوری که پیکرش هیچ‌گاه برنگشته، آشنا شدیم. در مراسمی ‌که برای تقدیر از فیلم برگزاری شده بود مادر این شهید روی سن آمد و تعریف کرد که برای اینکه آرام بگیرد او را به منطقه سومار می‌برند و می‌گویند پسرت اینجا شهید شده، اما او گفت: آرزوی من این است که بعد از این همه سال تنها یک بند انگشت از فرزندم برگردد.

یک هفته بعد نتیجه آزمایش ژنتیک این مادر شهید با یکی از شهدای گمنام دانشگاه خلیج فارس بوشهر مطابقت کرد و با او بر سر مزار پسرش رفتیم و اوج محبت مادر و فرزندی را بعد از 31 سال دوری شاهد بودیم.

شهید صبوری یک رزمنده شهید بود که داوطلبانه به جبهه رفت. این مادر نام فرزندش را سر زبان‌ها انداخت، نامی‌که همواره زنده می‌ماند.

همشهری 6 و 7

کد خبر 256255

برچسب‌ها

دیدگاه خوانندگان امروز

پر بیننده‌ترین خبر امروز