کمالالملک - نقاش دوره قاجار که نقشی اساسی در فرنگیسازی نقاشی ایرانی داشت - از ارادتمندان رامبراند بود و به گفته خودش کارهایی از او را کپی کرده بود.
نام کامل او رامبراند هارمنسزون ریخین بود و به روایتی 400 سال پیش در هلند به دنیا آمد. پدرش آسیابان بود و دوست داشت پسرش تحصیلات دانشگاهی داشته باشد اما سرنوشت او جای دیگری رقم خورده بود و در همان سن پایین توانست رضایت او را به دست آورد و برود سراغ نقاشی.
رامبراند به استفاده هنرمندانه از نور و سایهروشنها و بافتهای رنگی دقیق و خصوصا به بسندهنکردن به پرداخت واقعگرایانه و رسیدن به بیان در ارائه شخصیتها و موضوعات کارهایش شهرت دارد.
اما این هنرمند نامی جهان، مولود دورانی تازه در تاریخ هلند است. عصر طلایی هلند به اواسط سدههای 16 و 17 گفته میشود؛ زمانی که هلندیها پس از 80سال جنگ با اسپانیا در صلح به سر میبردند.
در آن سالها اقتصاد و فرهنگ و هنر هلند رونق گرفت و حتی وقتی سالها بعد دچار جنگی تازه شدند و اوضاع اقتصادی چندان رو به راه نبود، نقاشان دست از کار برنداشتند و چرخ بازار تولید و فروش آثار هنری در گردش بود.
موضوع نقاشیهای این دوره حول تکچهرهها و چهرههای جمعی، چشمانداز، طبیعت بیجان، روایتهای کتاب مقدس و نماهایی از زندگی روزمره میچرخد.
فرانسهالس (1666-1581)، یان استین (1697-1652) و یوهانس ورمیر (1657-1632) از دیگر نقاشان این عصر بودند که این روزها در مؤسسه فرهنگی- هنری صبا کارهایشان (البته نسخه پرینتی) همراه کارهای رامبراند و به مناسبت 400 سالگی او به نمایش درآمده است.
رامبراند این 6 بزّاز را ابدی کرد. انگار همهشان یکباره به بیننده خیره شدهاند؛ یک چهرهنگاری جمعی که هر کدام از شخصیتها بهقدری دقیق پرداخت شدهاند که تکتکشان میتوانند یک تابلوی مستقل باشند.
شرایط خلق این کار معلوم نیست؛ اینکه چطور این چند نفر را کنار هم گذاشته و آنها را کشیده است. گذشته از معجزه رامبراند در استفاده از نور و رنگ، هنر کارگردانی او هم دیدنی است.
دختری با گوشواره مروارید. کافی است فقط کمی اهل فیلمدیدن باشید تا این اثر «ورمیر» را به جا بیاورید. تریسی شوالیه – رماننویس آمریکایی - در پشت این اثر، چیزی دید که رمان «دختری با گوشواره مروارید» را نوشت و بعدها فیلمی بر اساس این رمان ساخته شد.
انگار این اثر پنجرهای بود که به تاریخ نقب میزد و میشد جهان نقاشانه و زندگی شخصی هنرمند را در آن دید. ورمیر در نسل نقاشان بعد از رامبراند قرار میگیرد. موضوع کارهای او نسبت به هنرمندان قبل از خودش پیش پاافتادهتر است اما او با بازی نور و همکناری رنگها آنها را به عرش میبرد.
میگویند آن زمان رنگدانههای آبی بسیار گران بوده و ورمیر با وجود ورشکستگی و اوضاع نابسامان مالیاش از این رنگ استفاده کرده. واقعا راز این چهره کجاست؟ نگاهی که به ما میکند؟ بازی نور؟ درهم رفتن و همکناری رنگها؟ گوشواره مروارید؟
رامبراند چهرههای زیادی از خودش کشیده و به قولی تاریخچه روانی خود را ثبت کرده است. رامبراند یکی از هنرمندانی بود که خود چهرهنگاری (Self-portrait) در قرنهای بعد با تاثیر گرفتن از آثار او، مورد توجه واقع شد. پست و بلند زندگی او را میشود در تاثرات چهرهاش دید.
در آثار دوره جوانیاش، اعتماد به نفس و غرور نقاش جوان با گرفتن رد نور و بررسی جزئیات چهره و ژستهایی که گرفته، پیداست و در آخرین کارها، در چهرهاش نشانههای زندگی پرفراز و نشیب و کم و بیش پراندوهش را میتوان دید. مرگ همسر و فرزند و مشکلات اقتصادی او را در پیری به سمت استفاده از رنگهای تیره و افسرده برد.
در این اثر رامبراند جوان را در 22سالگی میبینید. نور خیلی آرام و خسیس چشم را به سمت کشف چهره میبرد. سالها بعد رامبراند در نقاشیهایش کلاه بر سر داشت و دیگر از این موها خبری نبود.
فرانس هالس 25 سال قبل از رامبراند به دنیا آمد. او متاثر از یک نقاش هلندی دیگر و او هم تحت تاثیر نقاشان ایتالیایی شیفته نور بود. کارهای هالس از رامبراند واقع گراتر است و رامبراند در پرداخت شخصی و بیان کلیت شخصیت، از او متمایز میشود.
در این اثر هالس، چهره رنه دکارت - فیلسوف فرانسوی - را کشیده است و امروز همه دکارت را با همین اثر - که در موزه لوور نگهداری میشود - به جا میآوریم.
نقاشان هلند عشق نورند. در «کتابخانه سوان» از مجموعه «در جستوجوی زمان از دست رفته» پروست، شخصیتی هست که میخواهد کتابی درباره ورمیر بنویسد و اعتراف میکند که با هیچ واژهای نمیتوان نوری که به یکی از دیوارهای تابلوهای ورمیر افتاده است را وصف کرد.
درباره تکتک اجزای این کار - از نور روی دیوار تا بافت رنگی اشیا و حالت زن - میتوان مدتها حرف زد. اینجا هم شبیه تابلوی «دختری با گوشواره مروارید»، رنگ آبی و طلایی کنار هم خوش نشستهاند.
ورمیر تا سالها ناشناخته بود و در قرن بیستم منتقدان فرانسوی او را کشف کردند. او از ابزاری شبیه اتاق تاریک استفاده میکرد و جزئیات دقیق و بازی حیرتانگیز نور و رنگ در کارهایش را متاثر از این ابزار میدانند.