سودابه سالم، متولد 1333 و فارغالتحصیل هنرستان ملی و دانشکده هنرهای زیبای دانشگاه تهران است.
وی پس از حضور در دورههای موسیقی درمانی و خلاقیت موسیقی مؤسسه «کارل ارف» دانشگاه موتزارت اتریش، به عنوان یکی از صاحبنظران موسیقی کودک در ایران فعالیت خود را آغاز کرد.
سالم در سال 1374،گروه موسیقی کودکان ایرانزمین را تشکیل داد و کنسرتهایی برگزار کرد، که از جمله آنها می توان «سفر به ایران به روایت رستم» را نام برد که تلفیقی از موسیقی سنتی و نواحی با نقالی و شاهنامهخوانی بود.
وی همچنین دو کتاب به نامهای «بخوان با من بساز با من» و «آموزش موسیقی در مدارس ابتدایی» ، نوشته و چند کتاب دیگر نیز در دست نگارش و چاپ دارد. از این محقق و کارشناس موسیقی کودک، چهار اثر صوتی ویژه کودکان نیز منتشر شده که عناوین آنها عبارتند از:«بازیهای آوازی»، «ترانههای ایران زمین»، «ترانههای من و ما» و «چشم چشم دو ابرو».
سالم چندین مقاله درباره موسیقی کودک نوشته و در چند پروژه مربوط به موسیقی کودک به عنوان مجری طرح حضور داشته است که شاید مهمترین آن پروژه موسیقی درمانی در بم باشد که حاصل آن در سال 83 توسط کودکان بم ، در تالار وحدت اجرا شد.
- وضعیت فعلی موسیقی کودک در ایران را چطور ارزیابی میکنید؟
- با شروع تابستان دوباره مسئله اوقات فراغت بچهها مطرح میشود. با شروع مدرسه دلم برای بچهها میسوزد. اما تابستان و اوقات فراغت آنها هم یک جور دیگر نگرانم میکند. چون کودکی دوران مهمی از زندگی انسان است و آینده انسانها را شکل میدهد.
روانشناسان و کارشناسان کودک، معتقدند کودکی شاد و سرشار از خاطرات خوش، به سلامت روح و روان انسان در بزرگسالی، کمک میکند. اما متاسفانه امروز تصور پدر و مادرها و مسئولان آموزش و پرورش این است که کودکی خوب، با ثبتنام بچهها در کلاسهای آموزشی ، هنری و ورزشی، یا تهیه انواع وسایل بازی کامپیوتری به وجود میآید.
پدر و مادرها به دنبال راههایی هستند که برای بچهها سرگرمی فراهم کنند. آنها مسئولیت گذراندن این دوران را به عهده کلاسهای گوناگون آموزشی میگذارند که البته توانایی مالی والدین ، امکانات متفاوتی را برای کودکان به وجود میآورد. ولی هدف و محتوای این کلاسها مشترک است، یعنی پرکردن اوقات فراغت بچهها که متاسفانه این کلاسها نیز مانند کلاسهای درسی مدارس هستند.
در حالی که باید کودکان برای شرکت در این کلاسها آزادی انتخاب داشته باشند و تکرار فعالیتهای آموزشی آنها را خسته نکند. کلاسهای هنری و از جمله کلاسهای موسیقی، در تابستان میتواند بچهها را سرگرم کند. اما مهم این است که آموزش در این کلاسهای سه ماهه چه نتایجی را در بر داشته باشد؟ به نظر من آموزش موسیقی مانند آموزش زبان طولانی و ممتد است. یعنی باید سالها ادامه یاید تا به نتیجه برسد. در حال حاضر والدین عجول و بیحوصله هستند.
آنها میخواهند، با سه ماه شرکت در کلاسهای آموزش موسیقی نتایج شگفتانگیزی از کودکان خود ببینند. در غیر این صورت از کودکانشان دلسرد میشوند و گاه آنان را بیاستعداد تصور کرده و مربیان را بیکفایت میپندارند. کودک نیز این خاطره تلخ را همیشه به خاطر خواهد داشت.
برنامههای کوتاه مدت یا سه ماهه باید با برنامهریزی دقیق و شناخت کامل از کودکان انجام شود ، تا بهترین نتیجه را با توجه به صرف وقت و هزینه، در بر داشته باشد. چنانچه در این مدت کوتاه، انگیزه و علاقهای در کودک در یک رشته، ایجاد شد؛ باید او را به ادامه آن رشته تشویق و ترغیب کرد.
اما کودکان بسیاری وجود دارند که علیرغم داشتن استعداد و انگیزه، با باز شدن مدارس و شروع فعالیتهای درسی، سایر کلاسهای هنری و ورزشی آنها تمام میشود و تنها خاطرهای کمرنگ از سه ماه تابستان خود خواهند داشت. از ویژگیهای دیگر یک کلاس آموزش موسیقی خوب، داشتن برنامه و شیوه آموزشی مناسب، فضای کافی برای حرکت، جا برای سازهای خاص و وسایل صوتی در حد استاندارد است.
اما گاه همه این لوازم موجود است، اما شیوه آموزش همان روش مدرسهای مشق و تمرین و صرفاً انجام تکالیف است. در نتیجه دوباره کودکی و ویژگیهای آن در این کلاسها فراموش میشود. با نگاهی به برنامههای کودک تلویزیون، دیدگاه غلط درباره کودکان در ایران مشخص میشود. صدا وسیما که یکی از پر مخاطبترین رسانههای گروهی کشور است، نقش مهمی در آموزش کودکان دارد و میتواند الگویی برای سایر برنامههای آموزشی کشور باشد.
- موسیقی برنامههای کودکان تلویزیون چه ویژگیهایی دارد؟
- موسیقی از مهمترین اجزای برنامههای تلویزیونی کودکان در سراسر جهان است و نقش آن در همه کارتونها، نمایشها و... کودکان انکارناپذیر است و کودکی، بدون موسیقی در هیچ جای دنیا وجود ندارد.
کافیاست به اجرای مجریان برنامههای کودک، نگاهی بیندازیم. در برنامههای کودکان ، سه تیپ مجری میبینیم. یک دسته مجریان خانم و جوان این برنامه، دوم مجریان عروسکی و سوم مجریان آقا. همه مجریان خانم حرف زدنشان مثل هم است.
یعنی صدای زیر و شبیه جیغ دارند. بدون آنکه زیر و بمی، کوتاهی و بلندی و ارزش سکوت در کلام آنها رعایت شده باشد. در نتیجه گوش بچهها از این همه صدای یکنواخت خسته شده و کلمات، خاصیت خود را از دست میدهند. نحوه اجرایشان نیز یکسان است. مجریان دهههای پیش هم برعکس این دوره، خیلی آهسته، آرام و غمگین حرف میزدند و جنب و جوش نداشتند. در مجموع در آن دوره هم، مجریان خانم ، در حالت ایستاده یا نشسته سعی میکردند، توجه بچهها را با حرکات دست و صورت جلب کنند.
در برنامههای کودکان، آواز خواندن به عهده عروسکهاست. آنها با تغییر ادا و حرکات تند و تقریباً یکسان، به کمک مجریان خانم میآیند. امروز جای شخصیتهای محبوب کلاهقرمزی و پسرخاله با اجرای خوب آقایان طهماسب و جبلی یا خانم برومند با مدرسه موشهایش، خالی است.
مهمترین بخش برنامههای کودکان، خواندن ترانههای کودکانه است.اما متأسفانه اشعار و آهنگها شبیه آهنگهای قبل از ژان ژاک روسو است! یعنی دورهای که کودکان را مینشاندند و به آنها پند و اندرز میدادند. در برنامههایی که توسط مجریان مرد اجرا میشود نیز، بچهها نشستهاند و با دست زدن مجریان را همراهی میکنند.
من فکر میکنم تبحر مجری کودک در فن بیان، اشراف به فرهنگ لغات خاص کودکان، شناخت روح و روان کودک و سایر ویژگیهای عاطفی و هیجانی بسیار اهمیت دارد. چون مخاطب آثار تلویزیونی، هزاران کودک این سرزمین هستند که الگوی حرف زدن و حرکت کردن را از تلویزیون کسب میکنند.
شاید طی این سالها بتوان تنها از اجرای خوب آقای علیرضا خمسه در برنامه کودک به خوبی یاد کرد. ولی به دلیل محدودیتهایی که در عرصه کار کودکان وجود دارد ، میبینیم که مجریان خوب، به اجرای برنامههای تلویزیونی بزرگسالان، رومیآورند و شاید احساس میکنند با وجود این محدودیتها، در عرصه برنامههای کودکان، پیشرفتی نخواهند داشت.
از طرفی آهنگسازی برای برنامههای کودکان و خردسالان، ارزان و آسان فرض میشود. بیشتر کارها را در موسیقی کودک برنامههای تلویزیون، افکتهای الکترونیکی انجام میدهند. از نوانس، هارمونی و خلاقیت در این موسیقی خبری نیست و ویژگیهای بومی سرزمین کودک در موسیقی او جایگاهی ندارد. این موسیقی گوش و سلیقه کودکان را برای شنیدن موسیقی پاپ و بازاری آماده میکند. حال کودک با این سلیقه شنیداری، چگونه میتواند در کلاس موسیقی خوب ثبتنام کند؟ چون میدانیم که هر آموزشی به یک پیشنیار احتیاج دارد که برنامههای کودکان، این پیشنیاز را به شکلی نادرست فراهم میکنند.
- به نظر شما چرا وضعیت آموزش موسیقی کودک در ایران، تا این حد نابسامان است؟
- از چند جنبه میتوان به این نابسامانی نگاه کرد. ابتدا باید دید که موسیقی کودک چیست و تا چه حد مهم است. به همان دلایلی که پیش از این گفتم، به کودک زیاد توجه نمیشود و همه او را ناتوان فرض میکنند.
والدین تنها میخواهند آنها هرچه سریعتر بزرگ شوند و رشد کنند و شیرین زبان ، زرنگ و نابغه باشند. اغلب ما بزرگترها دوست داریم که بچه ها مینیاتور بزرگترها باشند. یعنی شعر حافظ را حفظ کنند یا مرغ سحر را با ساز بنوازند و برایمان جوک تعریف کنند. در حالی که کودک باید تجربه کند و بیاموزد.
کودک به نتیجه نهایی این یادگیری فکر نمیکند و صرفاً انجام فعالیتهای دوره یادگیری برایش مهم است. اما والدین این حرفها را قبول ندارند. آنها میخواهند بچههایشان سریعتر ساز زدن را یاد بگیرند تا به آنها افتخار کنند.
در صورتی که ابتدا باید موسیقی برای کودک معنا پیدا کند و این مسئله با شنیدن موسیقی خوب و آواز خواندن کودکان، انجام حرکات و استفاده از سازهای ساده، شکل میگیرد. کودکان در سنین مختلف، ویژگیهای متفاوتی دارند و چون مراحل رشد کودکی بسیار متفاوت است، برنامههای آموزشی کودکان در مقاطع مختلف نیز باید متفاوت باشد.
نمیتوان با بچه 4 ساله و 5 ساله، رفتار یکسانی داشت. همچنین برنامههای آموزش موسیقی باید با ویژگیهای ذهنی و جسمی کودک، مناسب باشد تا به نتیجه مطلوب برسد. در حال حاضر متاسفانه در کلاسهای آموزش موسیقی 15تا20، کودک شرکت دارند که در نتیجه فضای بچهها برای حرکت، دویدن و راه رفتن را کم میکند. آخرین داوطلبی که برای آموزش مربیگری موسیقی کودک داشتم، آقایی بود که مسئولیت آموزش هنر یکی از مدارس را نیز به عهده داشت.
تنها تجربه این آقا در زمینه موسیقی کودک نواختن ساز بلز بود که آن را هم از دخترش که به کلاس ارف میرفت، یاد گرفته بود. در واقع او میخواست با این حد دانش ، بعداز ظهرها در مدرسه، کلاس آموزش موسیقی دایر کند. من هم به او جواب دادم که اگر کسی به اندازه کلاس اول سواد داشته باشد، میتواند به کلاس اولیها درس بدهد؟ از طرفی وسایلی که در اختیار کلاسهای موسیقی کودکان قرار میگیرد نیز باید صدای استاندارد داشته باشد که تهیه این لوازم نیز هزینههای زیادی در بر دارد.
- شما در آموزش مربیگری موسیقی کودک به مربیان، چه نکاتی را در نظر میگیرید؟
-آموزش موسیقی به کودکان ، هم علم است و هم هنر. علم آن آشنایی با رشد کودک و ویژگیهای مراحل رشد و تکنیکها و تئوریهای آموزشی آن است که در تهیه برنامههای جذاب باید در نظر گرفته شود.
چون کودک با این برنامهها، میتواند آموزش موسیقی را به شکل خلاقانه و با انجام فعالیتهای حرکتی، خواندن و نواختن بیاموزد. شاید این طور به نظر برسد که هر موسیقیدانی میتواند امر آموزش را به عهده بگیرد. اما من معتقدم موسیقیدان بودن، شرط کافی نیست. باید تکنیکهای آموزشی را هم بدانیم و به ویژه در آموزش به کودکان، ویژگیهای کودک را بشناسیم.
توانایی ایجاد ارتباط با کودک نیز بسیار مهم است. بنابراین کسی که میخواهد به کودکان موسیقی را آموزش دهد؛ باید علاوه بر شناخت موسیقی، تئوری آن ، سلفز ،نواختن یک ساز و آشنایی با فرهنگ سرزمین خود و سایر کشورها، به کودکان نیز علاقهمند باشد. همچنین مربی باید از بودن با بچهها لذت برده، به آزادی آنها در کلاس، احترام بگذارد و اجازه دهد که فکر کودک در کلاس بیان شود.
در این صورت بچهها فرصت خلاقیت خواهند داشت چون مربی نیز آنها را به بروز خلاقیتهایشان، تشویق و ترغیب میکند. در ضمن مربی باید سعی کند خیلی سریع به کودکان نت آموخته و به آنها نواختن آهنگ را بیاموزد. چون معمولاً والدین کودک از این که فرزندانشان آهنگهای درخواستیشان را بنوازند خوشحال میشوند و کلاسهای آنها را موفق میپندارند.
در صورتی که به نظر من شنیدن موسیقی ، تقویت هوش شنیداری و انجام حرکات همراه با ریتم، از مبانی موسیقی است و مهمتر از یادگیری نت است. همچنین مهارت در موسیقی، احتیاج به پیش نیازهایی دارد که از خانه شروع می شود. متاسفانه مربیان هم از کودکی با موسیقی بزرگ نشدهاند و حتی در دانشگاهها نیز رشته آموزش موسیقی وجود ندارد و کتابهای آموزش موسیقی به کودکان و مربیان هم محدود است.
به نظر من آموزش موسیقی باید مبتنی بر مبانی علمی و با تکیه بر ویژگیهای بومی هر کشور باشد. این موارد نیز همگی مستلزم پژوهش و تخصص یافتن در زمینه آموزش موسیقی است.
اما در حال حاضر ، آموزش موسیقی در ایران بیشتر بر اساس آزمون و خطاست و موفق بودن مربی در کلاس، بیشتر شانسی و اتفاقی است تا یک کار علمی یا کارشناسانه. نتیجه همین است که می بینیم؛ یعنی کلاسهایی که گاه برخی از آنها موفقند و بیشترشان ناموفق هستند.