این حادثه روز پنجشنبه، یک روز قبل از روز معلم در روستای عراقی در نزدیکی شهرستان اسفراین از توابع استان خراسان شمالی رخ داد و در جریان آن غلامرضا توبک، معلم ورزش دبستان ایمان، بهشدت دچار مارگزیدگی شد. آن روز توبک 15نفر از دانشآموزان کلاس چهارم را همراه با خود به کوههای اطراف روستا برده بود.
آنها بعد از چند دقیقه کوهنوردی برای استراحت زیر سایه یک درخت نشسته بودند که این معلم جوان ناگهان ماری را دید که به چند قدمی دانشآموزانش رسیده بود. او با پرشی بلند و با به خطر انداختن جانش، پایش را روی مار گذاشت اما این مار سمی او را نیش زد. بهدنبال این حادثه معلم فداکار به مرکز بهداشت روستا و از آنجا به بیمارستان امام خمینی(ره) اسفراین منتقل شد و تحت مداوا قرار گرفت.
معلم فداکار اسفراینی که 32سال سن دارد و از 5سال قبل معلم ورزش دبستان ایمان است، این روزها در بیمارستان بستری و تحت درمان است. او درباره این حادثه به همشهری میگوید: «آن روز با هماهنگی مسئولان مدرسه 15نفر از بچههای پایه سوم و چهارم را با خودم به کوهنوردی بردم. قبلا هم چند مرتبه بچهها را برای ورزش و تفریح به بیرون از مدرسه برده بودم. آن روز بعد از اینکه مسافت زیادی را کوهپیمایی کردیم در منطقهای سنگلاخی زیر سایه یک درخت نشستیم تا استراحت کنیم. بچهها روی زمین نشسته بودند که ناگهان دیدم یک مار سمی به آنها نزدیک میشود.
مار کمتر از 30سانتیمتر با بچهها فاصله داشت و نمیدانستم باید چه کار کنم. زمان زیادی برای فکر کردن نداشتم و باید کاری میکردم. با یک پرش خودم را به مار رساندم و پای راستم را رویش گذاشتم. مار اما قوزک پایم را نیش زد. در همان وضعیت چند ضربه دیگر به مار زدم تا آسیبی به بچهها نرساند.»
در یک قدمی مرگ
انتشار سم در بدن معلم فداکار ظرف چند دقیقه او را بهشدت بدحال کرد. معلم جوان بیحال شد اما با کمک دانشآموزان خودش را به بیمارستان رساند. او ادامه میدهد: «بعد از اینکه مار مرا نیش زد، فورا محل زخم را بریدم و با یک دستمال بستم اما سم وارد بدنم شده و باعث لخته شدن خونم شده بود. چند دقیقه بعد بیحال شدم. وقتی به درمانگاه رسیدیم، کارهای اولیه انجام شد اما چون مارگزیدگی جدی بود حالم بدتر شد و من را به بیمارستان اسفراین بردند.» اگر معلم جوان دقایقی دیرتر به درمانگاه میرسید، حالا جانش را از دست داده بود. او یک روز پیش از روز معلم جانش را برای نجات دانشآموزانش به خطر انداخته و حالا مجبور بود روز معلم را در بیمارستان بگذراند.
معلم فداکار میگوید: نمیدانم چطور شد که این کار را انجام دادم. من خیلی از مار میترسم اما وقتی دیدم جان بچهها در خطر است، خدا قدرتی به من داد که نگذارم مار نیششان بزند. مهم نیست که مار نیشم زده، مهم این است که به بچههای مردم که دست من امانت بودند آسیبی نرسید. خدا را شکر میکنم که توانستم امانتدار خوبی باشم و دانشآموزان را صحیح و سالم به خانواده هایشان تحویل دهم.»
پس از این حادثه، بچههای مدرسه و حتی مسئولان آموزش و پرورش به عیادت معلم فداکار رفتند و روز معلم را روی تخت بیمارستان به او تبریک گفتند. او میگوید: دست همهشان درد نکند. من برای تقدیر و تشکر این کار را نکردم. هدفم فقط نجات جان بچهها بود. هرچند پزشکان بعد از انجام اقدامات اولیه اعلام کردند خطری این معلم فداکار را تهدید نمیکند اما او چند روزی باید با درد روی تخت بیمارستان دست و پنجه نرم کند. او درباره آخرین وضعیتاش میگوید: «روز اول مدام دچار حالت تهوع بودم اما حالا از این نظر مشکلی ندارم فقط پایم ورم کرده و درد زیادی دارد. باید چند روز با درد پایم کنار بیایم. امیدوارم زودتر پایم خوب شود و بتوانم دوباره به مدرسه بروم.»