آن چیزی که میتوان به آن نگاه غایی و ارزشی داشت، بیشتر در ساحت جهانبینی و ارزشها قرار دارد و پس از آن، اول لایه الگوهای رفتاری و دوم لایه نمادین جای میگیرد. سبک زندگی قطع نظر از ارتباطش با عوامل مختلف اجتماعی و اقتصادی، زیرمجموعه فرهنگ و ذیل مؤلفه نمادها قرار میگیرد. معماری، شهرسازی، شیوه لباس پوشیدن، الگوی مصرف و... میتوانند در ارتباط با نمادها معرفی شوند. البته الگوهای رفتاری به نوبهخود با نیازها مرتبط بوده و چون نیازها متغیر میشوند، خواهناخواه هنجارها هم متغیر میشوند. با یک نگرش منظومهای، مطلوب آن است که همه لایههای فرهنگ در خدمت یکدیگر باشند و هر جامعهای نماد خود را تولید کند؛ مثلا معماری و شهرسازیاش متناسب با لایه ارزشها و جهانبینیاش باشد اما باید دقت داشت که ما در دورانی به سر میبریم که بهدلیل سیاستهای معطوف به جهانی شدن یا جهانیسازی، بخش الگوهای مصرف جهان تحت سیطره الگوهای مصرفگرایانه قرار گرفته که در هسته جهانیسازی تولید شده است.
در واقع لایه نمادین و پیرو آن سبک زندگی بیش از لایه هستیشناسی و لایه ارزششناسی در معرض تاخت و تاز قرار گرفته. پس ممکن است سبک زندگی معرف لایههای زیرین نباشد و نباید بلافاصله نتیجهگیری کرد که اگر فردی سبک زندگی و نماد نامناسب دارد، الزاما جهانبینی و ارزشهای نامناسبی هم دارد. در مباحث جامعهشناسی هم این بحث جاافتاده که معمولا شکافی بین لایههای هستیشناسی، ارزششناسی و نمادها وجود دارد. بنابراین با این پیشفرض که سبک زندگی بخشی از مردم غربی شده، نمیتوان نتیجه گرفت که الزاما خود آنها در هستیشناسی و ارزششناسیشان هم خواهان لیبرال دمکراسی متناسب با جهانیسازی هستند.