چهارشنبه ۲۰ تیر ۱۳۸۶ - ۰۵:۵۰
۰ نفر

فرزاد یالو: این مقاله بر آن است با نگاهی اجمالی و با تاکید بر وجوه تشابه، مقوله مرگ را به طور تطبیقی در نهج‌البلاغه علی(ع) و مثنوی معنوی مولوی مورد بررسی و ارزیابی قرار دهد.

مولوی نیز، در خیل بی‌شمار عالمان و فرزانگانی قرار می‌گیرد که از خوان گسترده دانایی، دارایی و پارسایی علی(ع) به‌ویژه نهج‌البلاغه بهره کافی و وافی برده است.

اگر چه رویکرد محوری نهج‌البلاغه و مثنوی معنوی متفاوت به نظر می‌رسد اما وجوه تشابه قابل توجهی نیز به چشم می‌خورد که دربرگیرنده دیدگاه‌های مشترک و مشابه‌ این دو بزرگ در مواجهه با مقوله مرگ است. ما در این مقال سعی خواهیم کرد به ذکر پاره‌ای از این مشابهت‌ها به صورت موضوعی بپردازیم.

امام علی(ع) در چند فراز نهج‌البلاغه تصویری کلی و مجرد از مرگ می‌پردازد و پدیده مرگ را فی‌نفسه، حامل پاره‌ای از ویژگی‌های گریز‌ناپذیر معرفی می‌کند. امری که در مثنوی معنوی، نیز  دیده می‌شود مثلا در خطبه(221) می‌خوانیم: مرگ ویرانگر لذت‌های شما و  تیره‌کننده خواهش‌های نفسانی شماست.  اما در عین حال، و به طور مصداقی مواجهه دنیاپرستان و پرهیزگاران را با مرگ متفاوت توصیف می‌کند.

شوق مرگ
امام علی(ع) هر گاه که از جهاد و شهادت در راه خدا سخن می‌گوید بی‌تابانه و مشتاقانه آرزومند آن است که مرگ را در آغوش بکشد حتی یاران و لشکریانش را نیز برای گام نهادن در این طریق و انتخاب مرگ با عزت تهییج و تشویق می‌کند.ابتدا این شور و اشتیاق را در زبان حال و قال امام به نظاره می‌نشینیم و سپس به سخنان او در خطاب به یاران و همراهانش می‌پردازیم.

در خطبه (5) نهج‌البلاغه، علی‌(ع) در خطاب به آن‌دسته از مسلمانان که علت سکوت امام(ع) را در برابر انحراف سقیفه، به خاطر ترس از مرگ می‌پنداشتند فرمودند: چه دورند از حقیقت؛ آیا پس از آن همه‌ جانبازی در عرصه پیکار، از مرگ می‌ترسم؟ به‌خدا سوگند دلبستگی پسر ابوطالب به مرگ از دلبستگی کودک به پستان مادر بیشتر است.

در خطبه (122)، آنجا که به هنگام نبرد در جنگ صفین خطاب به سربازانش سخن می‌گوید پس از آنکه مرگ را فرجام همه آدمیان قلمداد می‌کند و گرامی‌ترین مرگ‌ها را کشته‌شدن در راه خدا معرفی می‌کند، احساس خود را برای مرگ در راه خدا این‌چنین بیان می‌کند: سوگند به کسی که جان پسر ابوطالب در دست اوست که تحمل هزار ضربت شمشیر بر من آسانتر است که از مردن در بستر.

در نامه(23) نهج‌البلاغه، اما آن هنگام که در آستانه شهادت قرار می‌گیرد، مرگ را مهمانی ناخوانده و نامبارک نمی‌داند که به ناگاه بر او تاختن آورده است بلکه همواره خود را آماده و تشنه مرگ یافته است:

به خدا سوگند چون بمیرم، چیزی که آن را ناخوش دارم، به سراغم نخواهد آمد یا کسی که دیدارش را نخواسته باشم بر من آشکار نخواهد شد. من همانند تشنه‌ای هستم که به طلب آب می‌رود و آب می‌یابد. آنچه برای خداوند است برای نیکان بهتر است.

در خطبه(51) پس از آن‌که شامیان آب را بر امام و یاران او بستند، امام(ع)، ضمن آن‌که، سپاهیانش را برای جنگی سلحشورانه برمی‌انگیزد تعبیر لطیفی از مرگ و زندگی حقیقی را بیان می‌فرماید:اگر مقهور شوید زندگیتان مرگ است و اگر پیروز شوید، مرگتان زندگی است.
مولوی نیز در مثنوی، با التفات به نگره عرفانی، بی‌باک و دست‌افشان برای مرگ بی‌تابی می‌کند، چه این‌که در پی آن، معشوق ازلی و ابدی را فراتر از حال و مقام عارفانه، برای همیشه در کنار خود و با خود خواهد یافت.

به طور کلی می‌توان علل نگاه شوق‌آمیز مولوی را به مرگ در نسبت‌های زیر دسته‌بندی کرد:
مرگ ارتقاء از درجه ادنی به مرتبه اعلاست:

مرگ کاین جمله از او در وحشت‌اند   
                              می‌کنند این قوم بروی ریشخند

مرگ عروج از جهان فرودین به بهشت موعد است:

ای اجل، وی ترک غارت ساز ده  
                       هرچه بردی زین شکوران، بازده
وارهد، ایشان بنپذیرند آن    
             زان که منعم  گشته‌اند از رخت جان
مرگ رهایی روح‌ از زندان طبیعت و وصول به اوج نیکبختی است:
و آنکه ایشان را شکر باشد اجل 
                 چون نظرشان مست باشد در دول
تلخ نبود پیش ایشان مرگ تن   
                         چون روند از چاه و زندان در چمن

نزدیک بودن مرگ
یکی از مفاهیمی که در نهج‌البلاغه بر آن تصریح می‌رود نزدیک بودن مرگ و کوچ کردن قریب‌الوقوع از این سرای خاکی است.

در خطبه (21) می‌خوانیم: فان الغایه امامکم، و ان وراءکم الساعه تحدوکم. (آخرین منزل رویاروی شماست و مرگ پشت سرتان و با آواز خود شما را به پیش
می‌راند).

در حکمت 28 آمده است: اذا کنت فی ادبار والموت فی اقبال. فما اسرع الملتقی.
( اگر تو روی به بازگشت نهاده باشی و مرگ روی درآمدن داشته باشد چه زود به هم خواهید رسید.)

در حکمت (71) لحظه لحظه نفس زدن را، گام به گام به مرگ نزدیک شدن تعبیر می‌کند: نفس‌های آدمی، گام‌های اوست به سوی مرگ.

در حکمت187 کوچ کردن به سرای باقی را نزدیک می‌شمارد. کوچ کردن نزدیک است.
در مثنوی نیز، بر نزدیکی مرگ اشاراتی رفته است از جمله در موارد زیر:

علت پیشه کردن زهد و تقوی، نزدیک بودن مرگ است:

زهد و تقوی را گزیدم دین و کیش    
                زآنکه می‌دیدم اجل را پیش خویش

مرگ برنده رشته آرزوهای بشر:
در حکمت(334) می‌خوانیم: اگر بنده خدا، مدت عمر و سرانجام خود را بنگرد آرزو و غرور را دشمن دارد.

در خطبه (182) امام می‌فرماید:  به سوی معاد بشتابید و بر مرگ‌ها پیش گیرید؛  زیرا بسا مرد که رشته آرزوهایشان گسسته شود و اجل دریابد شان و در توبه به رویشان بسته ماند.
توشه برگرفتن، رهایی از افسوس و دریغ پس از مرگ:

در مثنوی، مولوی در باب نسبت مرگ و آرزوها می‌فرماید:
قاطع الاسباب و لشکرهای مرگ 
                  همچو دی آمد به قطع شاخ و برگ

در قسمتی از خطبه (232) امام (ع) می‌فرماید: پس ای بندگان خدا، پاس دارید چیزی را که رستگاران شما بدان رستگار شدند و تبهکارانتان با ضایع گذاشتن آن، زیانمند گشتند. با کردارهای خود بر اجل‌های خود پیشی گیرید.

در قسمتی از خطبه(214) آمده است:  ای مردم، این دنیا سرایی است که گذرگاه شماست و آخرت، سرایی است پایدار. پس از این سرای که گذرگاه شماست برای آن سرای که قرارگاه شماست توشه برگیرید. هنگامی که کسی بمیرد، مردم می‌گویند چه بر جای نهاده و ملائکه گویند، چه پیش فرستاده، خدا بر پدرانتان رحمت آورد.

در نامه 31، امام علی(ع) در قسمتی از وصیت خود به امام حسن(ع) می‌فرماید:
از آن ترس که گرفتارت سازد و تو سرگرم گناه بوده باشی، و به این امید که زان پس توبه خواهی کرد. ولی مرگ میان تو و توبه‌ات حایل شود و تو خود را تباه ساخته
 باشی.

در حکمت (272) آمده است: هر که دوری سفر را درنظر آورده خود را برای آن مهیا دارد.

مولوی نیز در مثنوی، علت دریغ و درد پس از مرگ را، سستی و قصور در پیش‌فرستادن توشه و برگ می‌داند:
زین بفرمودست آن‌ آگه رسول   
                                     که هر آنکه مرد کرد از تن نزول
جهد کن تا جان مخلد گرددت  
                                           تا به روز مرگ، برگی باشدت

عبرت از مرگ دیگران
در نهج‌البلاغه، عبرت گرفتن از مرگ همنوعان به کرات مورد توصیه و تاکید قرار گرفته است. از جمله:

در خطبه (82) آمده است: ای بندگان خدا، کجایند کسانی که عمر دراز کردند و از نعمت‌های پروردگار بهره‌مند گشتند؟ کجایند آنان که تعلیمشان دادند و دریافتند؟ کجایند آنان که فرصتشان دادند و به لهو و بازیچه گراییدند. تندرستیشان دادند و نعمت سلامت از یاد بردند. مدتی دراز مهلتشان دادند به عطایای نیکو بنواختندشان و آنها را از عذاب دردناک خدا ترسانیدند. اکنون ای بندگان خدا، تا ریسمان مرگ رهاست و گلویتان را نفشرده است و جان در بدن دارید، فرصت غنیمت شمارید.

در قسمتی از خطبه(132) می‌فرماید: پس به بسیاری مردمان فریفته نشوی. که خود به چشم خود دیدی آن را که پیش از تو بود، مال‌ها اندوخت. و از درویشی بر حذر بود. با آرزوی دراز و دورانگاشتن مرگ، از عاقبت امر ایمن زیست، چگونه مرگ او را فراگرفت و از وطنش برکند و بر تخته‌های تابوت نشاند.

در حکمت (132) تعبیر زیبایی دارد:«... و عجبت لهن نسی‌الموت و هویری الموتی»( در شگفتم از کسی که مرگ را فراموش می‌کند و مردگان را می‌بیند.)

در مثنوی نیز، به این موضوع به صورت‌های مختلف یاد شده است:
مرگ همسایه مرا واعظ شده    
                                 کسب و دکان مرا بر هم زده

کد خبر 26115

برچسب‌ها

دیدگاه خوانندگان امروز

پر بیننده‌ترین خبر امروز