به گزارش شفقنا، دکتر منصور ساعی، مدرس دانشگاه و عضو هیات مدیره روابط عمومی ایران، در يادداشتي به موضوع فقر سواد رسانهای و غفلت از ظرفیت رسانهها و فناوری های نوین پرداخت و نوشت:
نسلهای فعال در حیات اجتماعی جامعه ایرانی، سه نسل x، y و z[1] هستند. نسل x همان نسل جوانند که با جمعیتی بیش از 24 میلیون نفر رقم زنندۀ رویدادهای مهم سیاسی و اجتماعی در ایران هستند. نسلهای y و z را می توان به ترتیب نسل نوجوان و کودک نامید. ویژگی این نسل این است که مصرف رسانهای آنها نسبت به مصرف رسانهای نسلهای میانسال و سالمند یعنی همان والدین و بزرگسالان خود تغییر و تحول عمده پیدا کرده و به نوعی ذائقه رسانهای آنها متفاوت از نسلهای گذشته است. نسلهای میانسال و سالمند در جامعه امروزی ما مخاطب برنامههای شفاهی تلویزیونهای ملی و فراملی هستند، در حالی که نسل های جوان(X)، نوجوان(Y) و کودک(Z)، کاربران اصلی فناوریهای نوین ارتباطات و اطلاعات، کامپیوتر و تلفنهای هوشمند، اپلیکشنهای مختلف مرتبط به آنها و رسانههای اجتماعی نوین( وب 2 و 3 و شبکه های اجتماعی و وبلاگ ها و میکروبلاگها و....) هستند.
به ویژه دو نسل کودک و نوجوان در یک دنیای کاملاً رسانهای شده و در دوران اوج حضور کامپیوترها و گسترش رسانههای اجتماعی و رسانههای هوشمند متولد شده و یا جامعه پذیر شدهاند. به همین دلیل اهمیت زیادی دارد که جنبههای مختلف تاثیر و تاثر استفاده کودکان و نوجوانان از این رسانهها مورد توجه قرار بگیرد. نکتهای که در این بین وجود دارد این است که نسل جوان و کودک ما نسبت به نسل والدین از سواد فنآورانه(فنی و تکنیکی) بیشتری برخوردارند، یعنی از مهارت فنی نحوه کار با رسانههای هوشمند( لپ تاپ، کامپیوتر، تلفن و...) برخودارند اما در عین حال از سواد رسانهای برخوردار نیستند. سواد رسانهای یعنی توانایی تجزیه و تحلیل کارکردهای هر رسانه و توانایی اثرسنجی مثبت و منفی هر رسانه و ابزار در زندگی و کار و فعالیتهای مختلف.
این مساله عوامل مختلفی دارد. یکی از مهمترین این عوامل عدم برنامه ریزی مناسب برای معرفی و ایجاد شناخت و نحوه تعامل با رسانه ها و ابزارهای ارتباطی و رسانهای در کشور است. واقعیت این است که رفتار و برخورد ما با فناوری، برخوردی قهری و انکاری بوده و کمتر به بررسی ابعاد و ظرفیت های آن برای توسعه ملی، فرهنگی، اقتصادی، سیاسی و اجتماعی پرداخته ایم.
به هر حال باید بپذیریم که وارد قطار تکنولوژی جهانی شده ایم و این قطار ما را با خود می برد. از قبل برای سوا شدن برنامه ریزی نکرده ایم، اینکه چرا سوار شدیم؟ مقصدکجاست؟ کجا داریم می رویم؟ در مسیر می توانیم چه کارهایی بکنیم و... مشخص نیست. نکته اینجاست که حتی الان هم که ما از سر اختیار یا اجبار وارد این قطار بدون وقفه شده ایم، به جای برنامه ریزی برای استفاده بهینه از این وسیله و مزیت های آن، مشغول مشاجره های بی هدف با هم هستیم؛ فیلترینگ و سانسور و پارازیت. غرق مشاجره و درگیری بر سر این موضوع شده ایم غافل از اینکه قطار بدون توجه به بحث های بیهوده ما، مسیر خود را پیموده و از ایستگاههای مختلف عبور کرده و بهره ای نبرده ایم.
عامل بعدی که ما را در این مسیر و در استفاده از این فنآوریها با مشکل مواجه کرده، تعدد مراکز تصمیم گیری در حوزه فضای مجازی است. در حال حاضر مراکزی مانند مرکز رسانههای دیجیتال، شورای عالی فضای مجازی، شورای عالی انقلاب فرهنگی، وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی و ... در این حوزه تصمیم می گیرند و اینها تنها بخش هایی هستند که به صورت رسمی در این حوزه مسوولیت دارند و تعداد زیادی از مراکز هم هستند که بدون اینکه مسوولیت مشخصی در این حوزه داشته باشند دست به تصمیم گیری در این وادی می زنند و هر گروه و نهاد هم با دیدگاه خود وارد عرصه می شود و می خواهد منویات خود را اعمال کند. از طرف دیگر اغلب این برخوردها هم حالت قهری دارد و در پی انکار واقعیت های موجود در این فضاست. این مساله خود آسیب های زیادی برای کاربران ما به همراه دارد. در حال حاضر بسیاری از کشورها و کمپانی های دنیا از این فضا و از تکنولوژی های جدید برای دنبال کردن و تحقق اهداف فرهنگی و اقتصادی و توسعه کسب و کار و اشتغال خود استفاده میکنند، اما ما از این مساله غفلت کردهایم. ما میتوانیم با تکیه بر قدرت فرهنگی کشورمان، حضور پر رنگی در این عرصه داشته باشیم و محتواهای بومی و قوی تولید کنیم اما به دلیل اینکه این فضا را به درستی درک نکردهایم و در اغلب موارد منکر وجود آن هم میشویم، خود را از مزایایی که حضور قوی و موثر در این فضا می تواند برایمان داشته باشد محروم کردهایم.
عواملی که برشمردیم به فقر و ضعف سواد رسانه ای کاربران منجر شده است چون کاربر با جنبه های مختلف این رسانه ها و کارکردهای مختلف آن در حوزه اقتصادی ، فرهنگی و اجتماعی و سیاسی آشنا نیست، بنابراین به شکل منفعلانه از این رسانهها استفاده میکند و تنها به پر کردن اوقات فراغت و استفاده سرگرمی محور از آن می پردازد. به واقع، در حال حاضر اکثر کنشها و واکنش ها و بیشترین مدت زمان حضور کاربر در شبکههای اجتماعی معطوف به سرگرمی و گذران اوقات فراغت به شکل منفعلانه است، در حالی که کاربر میتواند از این فضا استفاده ای اقتصادی یا آموزشی بکند اما این گرایشها در کاربران ایرانی بسیار ضعیف است شاید چون کاربر در مدرسه و دانشگاه آموزش های لازم را ندیده است.
به طور کلی می توان گفت استفاده منفعلانه از این رسانهها نه تنها موجب افزایش دانش و تخصص و اشتغال کاربر ایرانی نشده بلکه موجب ایجاد آسیب و اعتیاد رسانهای هم شده است، تا جایی که عدهای براین باور هستند که شاید اگر این رسانههای نوین نبودند، نسلهای جوان و نوجوان و کودک ما از وقت خود استفاده بهتری میکردند. اکنون فعالیت اغلب کاربران رسانههای اجتماعی نوین، در این شبکهها معطوف به دوست یابی و به اشتراک گذاشتن جملات و عکسها و محتواهای سرگرمی محور است. به جرات هم میتوان گفت که این اتفاق نتیجه رویکرد اشتباه سیاستگذاران حوزه فرهنگ و رسانه بوده است، چرا که ما در صدا و سیما، سینما، مطبوعات و ... هیچ جایی برای آموزش سواد رسانه ای در این حوزه در نظر نگرفته ایم و راه و روش درست استفاده از این شبکهها را به افراد جامعه نیاموخته ایم که این مساله علاوه بر تاثیراتی که هم اکنون میبینیم تاثیرات شناحتی و دراز مدتی هم دارد که خود را در نحوه تربیت و جامعه پذیری نسل آینده نشان خواهد داد.
بنابراین برای جلوگیری از بروز این تاثیرات منفی باید واقعیت این رسانههای نوین را بپذیریم و برای آموزش جنبه های مختلفی که این تکنولوژیها دارند تلاش کنیم و لازمه این کار نیز این است که نگاه واقع بینانهای به این حوزه داشته باشیم.
نظر شما