سیزده سال قبل "تنن بامهای باشکوه" را یک کارگردان جوان 32 ساله ساخت و به نوعی متر و معیار هالیوود را در این ژانر به چالش کشید.بعد از آن جهت سینمایی وس اندرسون ساختن درامهای سورئال با چاشنی کمدیهای سئوال برانگیز بود.آثاری که به شدت با اقبال تماشاگران و منتقدان روبرو شدند.
آنچه در پی می آید گفتگویی است در باره کارنامه حرفهای این سینماگر جوان که آخرین فیلمش هتل بزرگ بوداپست نیز با استقبال روبرو گردید:
- وقتی صحبت از فیلمهای شما میشود نمی توان از "تنن بام های باشکوه" آغاز نکرد. هنوز هم این فیلم را با یک لشگر بازیگر پراعتبار و فیلمنامهی محکم و استوارش دوست دارید؟
به قول اون ویلسون(بازیگر سه فیلم اول وس اندرسون و همکار فیلمنامهنویس در همین فیلم) تنن بام های باشکوه داستان یک خانواده خاص و غریب است که هیچکدام آنها مثل آدمهای عادی نیستند و بیشتر به دیوانهها و شاید هم نابغههای از دست رفته و "به حق خود نرسیده " میمانند.
من با دید خاصی به سراغ شخصیتهای داستان رفتم و تمام سعیام این بود داستانکهای مرتبط در لحظهی ارتباط با هم به بهترین نحوی یکدیگر را همپوشانی کنند. این کار نتیجه داد. بله من هنوز هم این فیلم را دوست دارم. تنن بام های باشکوه باعث شد من بسیاری از پنجرههای فکری بیخود و بیدلیلی که برایم بازمانده را ببندم و تمرکز پیدا کنم. به گمانم به این فیلم مدیونم( می خندد).
- بین تنن بام های باشکوه در سال 2001 و قلمرو طلوع ماه و سپس هتل بزرگ بوداپست بیش از ده سال فاصله است. به نظر میرسد قرابت تنن بام ها با 2 ساختهی اخیر بسیار بیشتر است تا فیلمهایی که بین 2001 تا 2012 ساختید؟
اگرچه تنن بامهای باشکوه به نوعی باعث شد من بیشتر دیده شوم ولی فکر میکنم در زمان اکران "راشمور" بود که کم کم در 28 سالگی احساس کردم منهم وجود دارم.برای همین 2 فیلمی که قبل از تنن بامها ساختم نیز برایم ارزشمند هستند. و رابطهای بین آنها میبینم. اما اینکه چرا مثلا دارجیلینگ با مسئولیت محدود( محصول 2007) یا آقای فاکس شگفت انگیز(محصول 2009) متفاوتتر از آثار اخیر هستند را متوجه نمیشوم.چون به نظرم قرار نیست که در هر فیلمی تمام آیتمها تکرار شوند و فقط فضا عوض شود.
- به هرحال شما به یکباره سر از دنیای انیمیشن درآورید. آقای فاکس شگفت انگیز محصول 2009 برایتان فقط یک تنوع محض بود؟
من این انیمیشن را دوست دارم.آقای فاکس شگفت انگیز به من انگیزه داد.این یک کارتون 200 میلیون دلاری نبود. من اختیار داشتم تا چیزی مرغوب بسازم.نتیجه هم تقریبا رضایت بخش بود. این فیلم گیشهها را فتح نکرد ولی خرجش را درآورد و سود برد.من در این فیلم بازهم خانواده و چالشها البته به گونهای فانتزی نشان دادم. برخی اعتقاد داشتند که این کار و همچنین تکنولوژی "استاپ موشن" ممکن است برخی مشکلات را بوجود بیاورد.اما من داستان را پسندیدم.
- خودتان قلمرو طلوع ماه را فیلمی بسیار واقعی به لحاظ رفتاری و خانوادگی قلمداد کردید.یعنی واقعا چنین خانوادههایی هم در آمریکا وجود دارند؟
اول اجازه دهید جملهای بگویم.من در فیلمهایم دنیا را همانقدر پرعیب میبینم که هست. قلمرو طلوه ماه داستان خانوادههایی است که یا به سبب مشغله یا هزار و یک دلیل دیگر از بچههایشان غافلند.در واقع خانوادههای آمریکایی و اوضاع احوال اینگونه در آمریکا یک معضل اساسی است.
از سوی دیگرکدام کشور است که این مشکلات درون خانوادگی را نداشته باشد؟ مهم طرز برخورد و همچنین مواجه با این قضایااست. قلمرو طلوع ماه البته به دهه 60 برمیگردد. حالا ممکن است دیگر فرار کردنهای کودکانه از منزل نداشته باشیم اما با پیشرفت زمان معضلات نیز جدید میشوند.من بعد عاطفی کودکان و نوجوانان مدنظرم بود. داستان را دوست داشتم و شاید اغراق نباشد اگر بگویم واقعا ساخت قلمرو طلوع ماه را وظیفهام میدانستم.
ضمن اینکه در پاسخ شما باید بگویم بله بله بله!چنین خانوادههایی به فراوانی در آمریکا و همه جای دنیا وجود دارند.
- چطور به یک داستان می رسید؟ داستانی که میخواهید به تصویر تبدیلش کنید؟ مثلا این پروسه برای ساخت هتل بزرگ بوداپست چگونه شکل گرفت؟به هرحال شما نویسنده و تهیه کننده آثارتان نیز هستید.
این روند خاصی ندارد.خیلی سوژهها به ذهن شما میرسد اما سرانجامی ندارند. سوژههایی که ممکن است شما را ماهها به دنبال خود بکشانند و دست آخر نیز رهایتان کنند. من داستانکهایی را دوست دارم که به نوعی درگیر با جامعه باشند. دلم میخواهد چنین داستانهایی را دنبال کنم. البته کار اقتباسی تا حدودی می تواند جالب باشد.شما داستان و یا رمانی که دوست دارید را میخواهید به زبان سینما درآورید.اینجا دیگر باید هزار اما و اگر را نیز تعریف کنید. اما تصورم این است که کار اینگونه با گروهی که حرفهای هستند و مدتها است با شما کار می کنند، باعث میشود اشتباهات کمتر شود و ضریب موفقیت به مراتب بیشتر گردد.
- اینکه برخی هتل بزرگ بوداپست را در امتداد قلمرو طلوع ماه ارزیابی می کنند به دلیل قرابتهای تصویری و سبک فیلمسازی شما است یا اینکه اعتقاد دارید دو فضای متفاوت ارائه کرده اید؟
من پاسخ گوی نظر دیگران نیستم ولی خودم اعتقاد دارم که این دو فیلم هیچ ربطی بهم ندارند.اگرچه قرابتهای آشنا را می توان تشخیص داد. قلمرو طلوع ماه بیشتر خانوادگی است و چالشها در آن پررنگ است. هتل بزرگ بوداپست باز هم به یک جامعه کوچک میپردازد اما در حین روند شکل گیری فیلم میبینید که این جامعه مدام در حال بزرگ شدن است. اول با کارمندان هتل جامعه ای کوچک شکل می گیرد.بعد از آن آدم های دیگر و از ملیت های متفاوت به داستان اضافه می شوند. در چنین جوامع کوچکی همانقدر قرابتها زیاد است که تفاوتها. در ضمن انگارههای سورئال در هردو فیلم میتوانست به ایجاد پیام و پاسخ دهی آن از سوی تماشاگر کمک کند. برای من هر دو فیلم جذابند.
- به همکاری با یک گروه ثابت و آشنا در بالا اشاره کردید.کارکردن با بازیگرانی خاص برای شما یک روند فیلمسازی و قاعدهی حرفهای است؟
این روند را من یک اصل همیشگی در نظر نمیگیرم. ولی در حال حاضر یعنی در کارنامهی حرفهای من این مورد وجود دارد. در فیلمهای اخیر تیلدا سوئینتون، ادوارد نورتون، آدرین برودی، هاروی کایتل و خیلیهای دیگر حضور داشتهاند و میدانید این یک امتیاز بسیار مثبت برای من به عنوان کارگردان بوده است. در حقیقت احساس می کنم که این گروه بازیگران هستند که به مجموعهی فیلم اعتبار بخشیدهاند و من خودم را در این زمینه مدیون این گروه پر اعتبار میدانم.
شرح تصویر: نمایی از پشت صحنه "هتل بزرگ بواپست" محصول 2014؛وس اندرسون در کنار جاد لا
نظر شما