هميشه دوست داريم موردتأييد و تعريف و تمجيد ديگران باشيم. وقتي كسي به ما انتقاد ميكند در همان لحظه اول خشمگين ميشويم و به هر شكلي كه ميتوانيم تلاش ميكنيم كه انتقاد و ضربه آن فرد را خنثي كنيم اما معمولا اين كار به درستي انجام نميشود. وقتي فرد مورد انتقاد نتواند خشم و عصبانيت خودش را كنترل كند و بر احساسات آني مسلط شود، هرعكسالعملي در آن شرايط ميتواند منجر به ضربهزدن به شخصيت و روح و روان طرفين بشود. حتما همه ما مكررا در اين شرايط بودهايم اما چند نفر از آدمهاي اطراف ما اين قدرت را دارند كه خشم و عصبانيت و احساسات ناخوشايندشان را در اين شرايط كنترل و آنها را دفع كنند؟
پدري پسر بداخلاقي داشت که زود عصباني ميشد. پسرک با شنیدن کوچکترین حرفی از دیگران در مورد خودش سریعا واکنش عصبی شدیدی نشان میداد و به توهین آن فرد- بهزعم خودش- پاسخ دندانشکنی میداد؛ با آن فرد گلاویز میشد و با زبان تند و تیزش حرفهایی میزد که آن فرد را نه فقط از نقدکردن که از زندگیکردن پشیمان میکرد. پدرش که عمیقا نگران پسرش و روابط اجتماعی او بود، يک روز به او يک کيسه پر از ميخ و يک چکش داد و گفت هر وقت عصباني شدي، يک ميخ به ديوار روبهرو بکوب.
روز اول پسرک مجبور شد 37 ميخ به ديوار روبهرو بکوبد. در روزها و هفتههاي بعد که پسرک توانست عصبانيتش را کنترل کند و کمتر عصباني شود، تعداد ميخهايي که به ديوار کوبيده بود، رفتهرفته کمتر شد... . پسرک متوجه شد که کنترل خودش براي واکنش نشانندادن به نقد دیگران و عصباني نشدن، آسانتر از کوبيدن ميخها به ديوار سخت است.
بالاخره به اين ترتيب روزي رسيد که پسرک ديگر عادت بدش را ترک کرده بود. پیش پدرش رفت و این موضوع را با پدر درمیان گذاشت. پدر به او پيشنهاد کرد که حالا به ازاي هر روزي
که عصباني نشد، يکي از ميخهايي را که در طول مدت گذشته به ديوار کوبيده بوده از ديوار بيرون بکشد.
ماهها گذشت تا بالاخره يک روز پسر جوان پيش پدرش رفت و گفت که همه ميخها را از ديوار درآورده است. پدر، دست پسرش را گرفت و به آن طرف ديوار برد و به او گفت: «دستات درد نکند، کار خوبي انجام دادي ولي به سوراخهايي که در ديوار به وجود آوردهاي نگاه کن! اين ديوار ديگر هيچوقت ديوار قبلي نخواهد بود».
نقد مي شوم پس نيستم!
اين داستان ميتواند واقعي باشد يا نباشد اما در هر حال نتيجه آن از اهمیتی حیاتی برخوردار است. ما وقتي عصباني ميشویم، دست به کارهايي ميزنیم که جبران کردنشان بعدا آنقدرها هم که بهنظر میآید آسان نيست. قابل قبول است که همیشه هم نمیشود عصبانی نشد اما برخلاف آنچه ناخودآگاه ما معتقد است، عصبانیت راهحل هیچ مشکل و مسئله و چالشی نیست!شاید به جرأت بتوان گفت كه از مهمترین عوامل عصبانیت انسانهای امروزی «نقدشدن» است. نمود اين مشکل در زندگي شخصيما شکلهای مختلفی دارد اما معمولا در موقعیتهای مشابهی اتفاق میافتد؛ عصبانيت و درگيري بدون دليل با اعضاي خانواده، دوستان، همسایگان و همکاران و از آن بدتر مردم کوچه و خیابان. کافی است کسی به ما نقد کوچکی- بهحق یا ناحق- وارد کند، آنوقت است که بلافاصله مدارهای ذهنی دفاعی ما فعال میشوند تا آن فرد را سر جایش بنشانند و به او ثابت کنند که نهتنها در تشخیص اشتباه من خطا کرده است بلکه اساسا حقی برای قضاوت و اظهارنظر در مورد من و زندگی و کارها و عملکردم ندارد! عجیب است که چنین واکنشی را نهتنها از انسانهای ذاتا عصبانی بلکه از آرامترین آدمها نیز میتوان دید. نتیجه عصبانیشدنهای اینچنینی- که این روزها کم هم اتفاق نمیافتد- در بلندمدت برای ما بيحوصلگي، از دست دادن انرژی و روحیه برای زندگی، مشکلات فیزیکی شبيه استرس (افزایش فشارخون، اختلال تنفسی و بسیاری از مشکلات عجیب و غریب دیگر)، کینهورزی، آسیبدیدن روابطمان با دیگران، از بین رفتن اعتماد دیگران به ما، بیانگیزگی و تمايل به کار نکردن و چیزهایی شبیه اینهاست. اما مهمترین نکته همانی است که پدر در داستان اول این نوشته به پسرش گفت؛« بعد از تمام شدن همه این ماجراها، ما دیگر آن آدم قبلی نیستیم»؛ چیزی از ما و زندگیمان کم شده است. خب چطور ميتوانيم از اين وضعيت خلاص شويم؟ با رعایت چند نکته ساده میتوانيم تا حدود زیادی احساسمان را در اين زمينه مدیریت کنیم.
آینه من با سنگ دیگران شکستنی نیست!
تا اینجا با هم متوجه شدهایم که خیلی وقتها نقد شدن، زمینهساز واکنشهای شدید احساسی و عصبی و در نتیجه انفجارهای شدید در روابط بین فردی میان ما و دیگران است. همه ما از این تجربههای بد داشتهایم. بنابراین شاید اولین و مهمترین راهحل، آمادگی ذهنی برای نقد شدن باشد؛ زمانی که آرام هستیم و در خلوتمان، به تجربههای بد گذشته و نقدهایی که به ما شده فکر كرده و واکنشمان را مرور کنیم، شايد در بسياري از موارد نقدها به ناحق بودهاند اما شیوه برخورد با نقد است که اهمیت دارد؛ اگر من به خودم و کارهایم اطمینان داشته باشم، حتي اگر دیگری آن را نقد بکند بهدلیل نشناختن این گوهر وجودی است. به این ترتیب شاید بار بعدی که نقد ناحقی مشابه دفعات قبل به ما شد، حواسمان باشد که عصبانی نشویم. البته نباید فراموش کنیم که نقد همیشه هم به ناحق نیست. بنابراین در ذهنمان باید فضای کوچکی هم برای بررسی نقدها کنار بگذاریم!
اندکی صبر، خطر نزدیک است!
نباید فراموش کنیم که کنترل احساساتمان در اولین ثانیههای طرح نقد از جانب دیگران بسیار حیاتی است. در واقع اگر بتوانیم در همین لحظات کوتاه، حس منفی و مدار واکنشی دفاعی ذهنیمان را مهار کنیم، خیلی از ماجراهای بد بعدی هم پیش نمیآیند. میدانیم کنترل واکنشهای ناخوادآگاه بسیار مشکل است؛ پس چه باید کرد؟
راهحل همانی است که پدر پسرک داستان اول این نوشته به او یاد داد؛ «هر وقت کسی تو را نقد کرد تا زمانی که میتوانی زمان واکنشت را به تعویق بینداز!» اما چطور؟
وقتی نقدی میشنويد، چند لحظه یا چند دقیقه حرفی نزنيد و تمام انرژیتان را روی کنترل حس منفی ناشی از نقد شدنتان متمرکز كنيد. همین حرف نزدن- حتی اگر واکنشهای فیزیکی دیگر ما مثل برافروختهشدن به طرف نشان بدهد عصبانی شدهایم- جلوی بروز خیلی از مشکلات آینده را میگیرد.
کلام، تیر بسیار برندهای است که اگر از کمان رها شود مستقیم قلب طرف مقابل را هدف میگیرد و نتیجه این هدفگیری نمیتواند چندان خوشایند باشد.
گفتن یا نگفتن؟
حالا وقت واکنش نشان دادن است. بسته به نقد وارد شده و طرف مقابلمان طبیعتا واکنشهای متفاوتی میشود داشت؛ البته بدون عصبانی شدن! واقعیت این است که هر نقدی هم نیازمند جواب دادن نیست، مگر در 2 حالت؛ فرد نقدکننده آدم بسیار مهمی- مثبت یا منفی- در زندگی ما باشد و در نتیجه نقد او برای ما اهمیت داشته باشد یا اینکه توجیه شدنش در مورد نقدی که وارد کرده ضروری باشد و نقد وارد شده باعث شود جایگاه ما در ذهن دیگران تحتتأثیر منفی قرار بگیرد. غیر از این 2 حالت، واکنش نشاندادن به نقد شاید چندان هم ضروری نباشد. نظر دیگران مهم است ولی وقتی روی من و زندگیام تأثیری ندارد، چرا باید به آن واکنش نشان بدهم؟ (مثلا غرولندهای ما نسبت به رانندگی همدیگر را بهیاد بیاورید؟) یک اصل اخلاقی اساسی در ارتباط با دیگران وجود دارد که کلید حل بسیاری از مشکلات است؛ «تو حق داری حرف بزنی و نقد کنی، من هم حق دارم نشنوم!» البته اوضاع همیشه هم به این سادگی پیش نمیرود؛ چون اغلب نقدها یکی از 2موقعیت بالا را برای ما پیش میآورد. همچنان سؤال این است: برای واکنش به نقد چه کنیم؟ در اینجا چند پیشنهاد ساده برای شما دارم:
1- با آرامش از طرف مقابل بخواهید تا برای شما توضیح بدهد چه مشکل یا خطایی را دیده که شما را نقد کرده است؟ در اغلب موارد، نقد افراد به خاطر نتایج یک رفتار، یک کار یا عملکرد بیان میشود، در حالی که اصل نقد معطوف به عامل ایجادکننده آن نتیجه است.
2- پیش خودتان حرفهای فرد را حلاجی کنید. پیشنهاد ما این است که اگر میتوانید، از فرد منتقد زمانی برای فکر کردن به نقدش بخواهید. شاید چند لحظه بعد یا در دیدار بعدی بتوانید در مورد پذیرش یا نپذیرفتن نقد او نظرتان را با دلایل منطقیتري بیان کنید. اگر زمان زیادی در اختیار ندارید، باز هم حتما از فرد چند لحظه برای فکر کردن زمان بخواهید.
3- اگر به این نتیجه رسیدید که انتقاد فرد مقابل شما نقد درستی است، طبیعتا باید از او تشکر کنید و تلاش کنید موضوع نقد دیگر اتفاق نیفتد.
4- فكر ميكنيد که موضوع مورد انتقاد طرف مقابل، نادرست و غیرمنطقی است، بازهم با حفظ آرامش برای او توضیح دهید که چرا حرف او را درست نمیدانید. در خلال همین گفتوگوها شما و او چیزهای زیادی را در مورد نگاهتان به موضوع نقد کشف خواهید کرد. حداقلش اين است كه ميفهميد ممكن است اين نوع رفتار شما، برداشتهاي غلطي را در ديگران ايجاد كند.
5- وقتي مطمئن شديد که نقد وارد شده غیرمنطقی و مغرضانه است، بهتر است توجیه کردن فرد را کنار بگذارید و تنها دیگرانی که از حرفهای او نگاه منفی در مورد شما پیدا کردهاند را با دلیل توجیه کنید؛ البته فراموش نکنید که پاسخ تخریب، تخریب نیست!
فراموش نکنید که اعتماد یکی از کلیدهای اصلی زندگی آرام با دیگران است. نقد شدن یکی از مهمترین نقاط عطف تقویت یا تضعیف اعتماد آدمها به یکدیگر است؛ لطفا اعتماد همدیگر را نشکنیم!
نظر شما