آن روزها خبری از ماهواره، اینترنت و بازیهای رایانهای نبود. مادران هم ناچار نبودند از صبح تا شب کار کنند و زحمت بکشند و خسته و بیرمق به خانه برگردند و دیگر توان قصه گفتن و لالایی خواندن برای بچههایشان را نداشته باشند. هنوز بسیاری از خانوادهها در شبهای سرد و ساکت زمستان گرد هم جمع میشدند و به قصههای شیرین مادربزرگ گوش میکردند.
همچون امیرارسلان، دل به عشق فرخ لقا میسپردند، بر مرگ سهراب اشک میریختند، جوانمردی و دل به آتش زدن را از سیاوش میآموختند و دیوانهتر از مجنون، در پی رسیدن به لیلی خود روان میشدند.
اما امروز، کمتر مادربزرگی است که با زبانی شیرین و کودکانه برای نوه کوچک خود از جهانی ناشناخته بگوید. دیگر مادران دست کودکان خود را در دست نمیگیرند و آنان را به کاخ شمسالعماره و سردر باغ ملی نمیبرند. گویی باد، سالهای شاد و خاطره برانگیز کودکی را به تاراج برده، انگار کوچهها، عطر اقاقی را فراموش کرده و خانهها، حوضهای کاشی آبی را از یاد بردهاند و این چنین است که هر روز از ریشههای خود، بیشتر فاصله میگیریم و ارزشهای دیرین خود را فراموش میکنیم، بدون آن که قدر و ارزش فرهنگ و میراث فرهنگی و تاریخی خویش را بشناسیم و آن را به کودکان خود بشناسانیم.
دکتر فریبرز دولت آبادی، معاون میراث فرهنگی میگوید که ایرانیان، مردمی متمدن بودهاند و بدون شک، این تمدن سابقهدار، مابهازاهای فرهنگی خود را داشته و دارد. ما به ازاهایی که گاه جنبه مادی و ملموس دارند چون بناها و محوطههای تاریخی و گاهی غیر ملموس بوده و چون شعر، ادبیات و موسیقی در شمار میراث معنوی ما به شمار میروند.
وی معتقد است: اگر چه میراث فرهنگی ما آن قدر غنی است که به راحتی از بین نمیرود و فراموش نمیشود چرا که مردم ما آن چنان با این ارزشها خو گرفته و به آن دل بستهاند که خود در نگهداری آن میکوشند اما پرداختن به این یادگاران ارزشمند، عزمی ملی را میطلبد که اگر چه سازمان میراث فرهنگی، متولی آن است اما به همکاری مدام سازمانهایی چون آموزش و پرورش، صدا و سیما و دیگر نهادهای مرتبط نیاز دارد تا کودکان را با پیشینه تاریخی- فرهنگیشان آشنا و آنان را به حمایت از این میراث تشویق کند.
دولت آبادی میپندارد، بسیاری از بچهها به کمک کتابهای درسی، دنیای پیرامون خود را میشناسند و با آداب و رسوم و پیشینه تاریخی خود آشنا میشوند، از این رو بهتر است کسانی که ذهن و زبان کودکان را میشناسند، به زبانی شیرین و جذاب و در قالب شعر، داستان، نمایشنامه و... کودکان را با اهمیت میراث تاریخی- فرهنگیشان آشنا کنند.
در حالی که معاون میراث فرهنگی از انتشار کتابهایی در این زمینه و برای کودکان، اظهار بی خبری میکند، مصطفی رحماندوست، شاعر و نویسنده کودکان میگوید: حدود10 یا 12سال پیش که مدیر مجلههای رشد بوده، به درخواست محمد حسین بهشتی، مدیر وقت سازمان، کتابهایی را برای کودکان نوشته و آنان را در قالب قصه با بعضی موزهها چون موزه ملی ایران و برخی جاذبههای گردشگری آشنا کرده است، اما متأسفانه، انتشار این گونه کتب قطع شده و گویا مسئولان جدید سازمان، دیگر نیازی به وجود این گونه کتابها نداشته و ضرورتی نمیبینند که کودکان این مرز و بوم، ریشههای خود را دریابند.
شاعر مجموعه «بازی با انگشتها» معتقد است که میراث فرهنگی، اگرچه در نظر بزرگترها، کهنه و فرسوده است اما در چشم کودکان که از قدرت تخیل بالایی برخوردارند، زنده، جاندار و حتی کاربردی است و باید به آنان شناسانده شود.
دو عنصر تأثیرگذار در آموزش
پرداختن به میراث فرهنگی، تنها توجه به بناها و اشیای تاریخی نیست، چرا که افسانهها و ترانههای عامیانه نیز در شمار میراث معنوی ما به شمار میروند و خانوادهها و مربیان، نقش مؤثری در شناساندن آن به کودکان دارند.
حسن ذوالفقاری، کارشناس آموزش و پرورش و مؤلف کتابهای درسی، به نقش مؤثر خانوادهها و آموزش و پرورش در آشنا کردن کودکان با میراث فرهنگی اشاره میکند و میگوید: ریشههای فرهنگی و عناصر هویتی بچهها در خانواده شکل میگیرد.
پدر و مادری که برای فرزند خود قصه میگوید یا در گفتار خود از ضربالمثلها و مثلهای ایرانی استفاده میکند، آگاهانه یا ناآگاهانه، فرهنگ ریشهدار خود را به نسل بعد، انتقال میدهد. آموزش و پرورش نیز، نقش مؤثری در این زمینه داشته و با روشهای گوناگون میتواند کودکان را با فرهنگ و میراث فرهنگی خود آشنا کند.
نویسنده کتاب «فارسی بیاموزیم»، کتابهای درسی را یکی از بهترین و مهمترین ابزارها برای انتقال دانش و فرهنگ برمیشمرد و معتقد است: مؤلفان کتابهای درسی میتوانند با یک زبان هنری و غیر مستقیم و در قالبهای گوناگون چون، شعر، قصه و داستان، کودکان را با مؤلفههای فرهنگی خود آشنا کنند؛ برای نمونه در تصویری که برای کتابهای کلاس اول دبستان در نظر گرفته شده، از یک خانه ایرانی با وسایل ایرانی و چهرههایی کاملاً ایرانی بهره بردهایم.
ذوالفقاری از کتاب «راهنمای فرهنگ و ادب ملی و بومی در کتابهای درسی» سخن گفته و میافزاید: چهار سال پیش، طرحی را با این عنوان به سازمان طرح و تألیف کتابهای درسی پیشنهاد کردیم و بر آن بودیم تا این برنامه را به یک طرح گسترده تبدیل کرده و دانشآموزان را با فرهنگ و ادبیات خود آشنا کنیم، اما این طرح به دلایل گوناگون به مرحله اجرا درنیامد و هنوز جای خالی آن احساس میشود.
تعریفی روشن از میراث فرهنگی
محمد میر کیانی، نویسنده و مدیر گروه کودک و نوجوان شبکه اول سیما معتقد است: تا زمانی که به تعریفی روشن و مشخص از میراث نرسیم، نمیتوانیم برای شناساندن آن به کودکان طراحی کرده و عوامل رسیدن به آن طرح را مشخص کنیم.
وی فعالیت در زمینه میراث فرهنگی را نیازمند آگاهی و تفکر میداند و میگوید: برخی مسئولان ما نگاه عمیقی ندارند. مردم ما نیز به مسائل سطحی و پیش پا افتاده عادت کرده و به آن علاقهمندند، از این رو پرداختن به میراث فرهنگی به حاشیه رانده شده و کمتر به آن پرداخته میشود، زیرا نیازمند آگاهی و تفکر بوده و اندیشه مخاطب را نشانه میرود.
نویسنده کتاب «شبهای شیرین» میپندارد مسئولان میراث فرهنگی میتوانند کودکان را به بازی گرفته و از آنان در قالب فراخوان مسابقههای نقاشی، عکاسی، داستاننویسی و... بخواهند تا از میراث مادی و معنوی خود سخن بگویند.
میرکیانی، کتاب را قالب مناسبی برای آشنایی کودکان با میراث فرهنگی میداند و بر این باور است که نویسندگانی که به نوشتن در این زمینه میپردازند، باید مخاطب خود را بشناسند و نیازش را دریابند و براساس این شناخت، به نوشتن برای او رو میآورند.
اما حمید رضا شاهآبادی، نویسنده و مترجم نوجوانان، انتشار کتاب را، زمینهساز آشنایی کودکان و نوجوانان با میراث فرهنگی نمیداند و میپندارد: تا زمانی که مردم و مسئولان ما در برابر گذشته خود، احساس مسئولیت نکنند و تنها به ارائه یک سری گزارش بسنده کنند، نه تنها راه به جایی نمیبریم، بلکه تاریخ و فرهنگ خود را به معضلی جدی تبدیل میکنیم که نمیدانیم چگونه آن را پاس داریم و قدر و ارزشش را بدانیم و این چنین است که تپههای سیلک به پیست موتورسواری تبدیل میشود و به راحتی به یک گروه فیلمبرداری مجوز میدهند تا هر طور که میخواهد با تخت جمشید رفتار کند.
نویسنده کتاب «دیلماج» برخورد مقتدرانه را زمینه ساز گونهای فرهنگسازی برشمرده و میافزاید: زمانی که پلیس راهنمایی- رانندگی از مردم میخواهد کمربند ایمنی ببندند این اقتدار، به مرور زمان به عادت و اندک اندک به فرهنگ تبدیل میشود و آنان که از برخورد مقتدرانه دوری میکنند، در پی فرافکنی ضعفهای خود هستند، از این رو پیش از انتشار کتاب، باید به فرهنگسازی و برخورد مقتدرانه با افراد پرداخت وگرنه، کدام کشور آثار تاریخی خود را با کتاب محافظت کرده و میکند.