براي آنكه مطمئن شويم هديه كردن اين نعمت خدايي هيچ آسيبي به بدن نميرساند به گفتوگو با 2ركورددار اهداي خون در ايران پرداختيم؛ افراد موفقي كه با رسيدن موعد مقرر اهداي خونشان راهي مراكز انتقال خون شده و به ديگران زندگي هديه ميدهند.
از سوزن ميترسم
شايد باوركردنش براي شما هم مشكل باشد كه خانمي در عمرش 163بار خون اهدا كرده باشد اما هنوز هم از سوزن بترسد؛«163بار با پاي خود به مراكز انتقال خون و درماني رفتم تا خون به ديگران اهدا كنم. نخستين بار اهداي خونم كمي با اجبار و پر از ترس بود اما بعدها اتفاقاتي افتاد كه انگيزهاي براي من شد تا با تمام ترسي كه از سوزن داشتم بدون هيچ اجباري به مراكز انتقال خون بروم و خونم را اهدا كنم.» ماندانا حجاريان ركورددار خانم در انتقال خون ايران است، هر چند خودش ميگويد كه چون آماري در دست نيست نميتوان گفت اين ركورد را فقط در ايران يا خاورميانه دارد و ممكن است در سطح جهان او تنها خانمي باشد كه 163بار خون اهدا كرده است.
اما چه شد كه ماندانا وارد اين ماجرا شد؟ نخستين باري كه او اين مسئله را تجربه كرد چند ساله بود؟« خوب يادم هست نخستين باري كه خونم را اهدا كردم 15سال داشتم و اول يا دوم دبيرستان بودم. آن زمان سازمان انتقال خون هنوز تاسيس نشده بود و مشوق من براي اين كار پدرم بود. پدرم به واسطه كارش زياد به كشورهاي خارجي سفر ميكرد و در اين سفرها انتقال خون را ديده بود و دلش ميخواست كه آنچه در دنياي دور ديده است را براي كمك به هموطنانش بهكار ببرد. »
ماندانا حجاريان كه 53ساله است ميگويد: «يادم ميآيد مهرماه بود كه پدرم هراسان خودش را به مدرسه رساند و مرا به بهداري محل برد. غيراز من ساير افراد خانوادهمان هم بودند. به بهداري كه رفتم تازه فهميدم ماجرا از چه قرار است، خانمي سقط جنين كرده و دچار خونريزي شديدي شده بود و نياز به خون داشت. آنجا بود كه گروههاي خوني ما را گرفتند و من و يك پسر جوان، گروه خونيمان B+ و همان گروه خوني زن بيمار بود. آن روز آنقدر من و پسر جوان گريه كرديم تا از ما خون نگيرند؛ هر دوي ما از سوزن ميترسيديم. خوب يادم هست كه شوهر معلم دبستانم از ما خون گرفت. خيلي چيزهاي ديگر يادم رفته ولي خاطرات آن روز خيلي واضح جلوي چشمانم هست.»
نجات جان انسانها
بعد از آن روز، تعريفها و تمجيدها از ماندانا شروع شد. هر كسي او را ميديد از كاري كه كرده، تشكر ميكرد و ماندانا در دل از اين همه تحسين خوشحال بود و راضي كه توانسته جان انساني را نجات دهد؛ «نميدانم تعريفهاي آنها بود يا نجات جان آن زن، اما هر چه بود انگيزهاي شد تا تصميم بگيرم بازهم براي نجات جان انسانها اقدام كنم. اما تصور نكنيد كه با گذشت اين همه سال ترس از سوزن از بين رفت، نه! هنوز كه هنوز است سوزن را كه ميبينم ميترسم. با گذشت زمان و پيشرفتهايي كه صورت گرفته امروز با هربار اهداي خون ميتوانم جان 4يا 5نفر را نجات دهم. هميشه پدرم ميگفت ماندانا تو بايد مثل اسمت ماندگار شوي و من با خودم ميگفتم نه نخبه هستم و نه پروفسورم كه كشف خاصي كنم، پس چطور ميتوانم ماندگار شوم. حالا ميبينم با كارهاي كوچك هم ماندگاري امكانپذير است؛ كارهايي كه تنها در راه خدا و براي رضاي او باشد.»
2مدال طلا
« از 15سالگي ماجراي اهداي خون من آغاز شد. اهداي خون نه ربطي به وضعيت اجتماعي دارد و نه به تحصيلات، هر كسي كه بخواهد ميتواند اين كار را انجام دهد. شايد بعضي از خانمها بگويند كه اهداي خون براي خانمها نيست اما اين را بايد بدانيد كه خانمها در تمام زمينهها موفق هستند، از فضا رفتن تا صعود به قلههاي مرتفع.»
ماندانا حجاريان سكوت ميكند، انگار كه چيزي يادش آمده باشد ميگويد:« 4سال بعد، سازمان انتقال خون كار خود را بهصورت رسمي آغاز كرد و من همچنان به اين كار ادامه دادم. دانشگاه در رشته الهيات مقطع كارشناسي قبول شدم و بعد از آن كارشناسي ارشدم را در رشته روانشناسي ادامه دادم اما اين همه ماجرا نبود، دلم ميخواست براي جامعهام مفيد باشم.
به همين دليل تصميم گرفتم سرپرستي 60 بچه را بهعهده بگيرم. پنجشنبه و جمعهها بچهها را به خانهمان ميآوردم، آنها را به مراكز تفريحي ميبردم و به همين دليل سال 83مدال طلاي فعاليت انساني و اجتماعي استان كرمان را همراه با 29نخبه و رشته علمي ديگر همچون هوشنگ مرادي كرماني، پروفسور رجبعلي پور و... گرفتم.
بعد از آن انجمن ضايعات نخاعي پويا را در كرمان راهاندازي كرديم. هدف آن بود كه بچههايي كه بر اثر اتفاق و حادثهاي دچار مشكل نخاعي شده و معلول جسمي و حركتي شدهاند را پيدا كرده و با آنها كار كنيم. آموزش در اين سازمان آغاز شد و تدريسها بهصورت مجاني صورت گرفت. همهچيز در اين مركز تدريس ميشد از آموزش زبان انگليسي تا تعمير تلفن همراه و... . ميخواستم همه بفهمند كه معلوليت محروميت نيست. افراد معلول ميتوانند كارهايي را انجام دهند كه حتي در زماني كه سالم بودهاند هم به آن فكر نميكردند. خانم نعمتي و شوهرش كه در اثر حادثه دچار معلوليت شدند و در پارالمپيك مدال آوردند از افراد اين سازمان بودند.»
خانواده اهداي خون
اما اهداي خون در خانواده ماندانا حجاريان يك موضوع موروثي شد و نهتنها خود او بلكه شوهر و 3فرزندش نيز اين كار خداپسندانه را آغاز كردند. خانمها هر 4ماه يكبار و آقايان هر 3ماه يكبار ميتوانند خون دهند؛ « من درست در پايانماه چهارم، راهي مراكز انتقال خون ميشوم و 450سي سي خون اهدا ميكنم. تا به حال 163بار خون اهدا كردهام و بدن سالمام را مديون اين اهدا ميدانم. من براي اينكه ثابت كنم با اهداي خون مشكلي بهوجود نميآيد سعي كردهام در هر رشتهاي وارد عمل شوم، به همين دليل در اين سن آتشنشان افتخاري، دوره ديده در هلال احمر بهصورت تخصصي، روزنامه نگار، نقاش، بازيگر در چند فيلم و كوهنورد هستم. به همه ثابت كردهام كه اهداي خون نهتنها جلوي پيشرفت را نميگيرد بلكه راهي است براي پيشرفت و داشتن بدني سالم و قوي.»
در 2روز 3بار خون دادم
در ليست اعضاي اهداي خون سازمان انتقال خون كشور افرادي ديده ميشوند كه بيش از 130بار اهداي خون كردهاند كه تعداد آنها از تعداد انگشتان دست بيشتر نشده است؛ افرادي كه بدون هيچ چشمداشتي تنها براي رضاي خدا و كمك به همنوع دست به اين كار ميزنند. دكتر مرتضي كريميان يكي از معدود افرادي است كه در عمر 58ساله خود بيش از 130بار خون اهدا كرده است. فيزيولوژيست و استاد فيزيولوژي دانشكده پزشكي دانشگاه علومپزشكي تهران در رابطه با نخستين روزي كه خون خود را اهدا كرده ميگويد:« نخستين بار سال 54بود كه اين كار را انجام دادم، 17يا 18سالم بود كه در ميدان وليعصر فعلي، چشمم به كانكس انتقال خون افتاد و با بلندگو تبليغ ميشد و من هم رفتم به سمت كانكس انتقال خون.
بعد از آن هم پايان هر فصل از 25تا 30هرماه راهي سازمان ميشوم تا خون اهدا كنم. شده است يك عادت! نميدانم اما ساعت بدنم در اين روزها به صدا درميآيد و من براي اين كار اقدام ميكنم.» آقاي دكتر بعد از آنكه دانشگاه در سال 60- 59تعطيل شد، منتظر نماند و به جهاد سازندگي در شهرستان ايرانشهر، سيستان و بلوچستان رفت. در آنجا مشغول بهكار بودند كه اشرار و سپاه باهم درگير ميشوند و نيروهاي سپاه مجروح شده. بانك خون پاسخگوي مجروحان نبود و او براي نجات جان هموطنانش كه در دفاع از خاك وطن مجروح شده بودند دست به كاري عجيب زد؛ «يادم ميآيد بهخاطر وخامت حال مجروحان و كمبود خون، داوطلب شديم تا خون اهدا كنيم و من در مدت 2روز 3بار خون به ميزان 400سي سي اهدا كردم. از دست دادن اين مقدار خون كمي اذيت ميكرد اما مهمتر از هر چيز نجات جان هموطنانم بود.»
ورزش بدن
دكتر حتي زماني كه براي تحصيل به انگليس هم رفت دست از اينكار نكشيد و آنجا نيز بهكار خداپسندانهاش ادامه داد. دكتر كريميان ميگويد: «در 3سالي كه براي تحصيل در انگليس بودم بهخاطر شرايط خاص كشور تنها توانستم 3بار خون اهدا كنم.» استاد دانشگاه علوم پزشكي تهران ادامه ميدهد:« اگر كاري بشود انجام داد تا مردم در رفاه بيشتري باشند چرا آن كار را انجام ندهم؛ كاري كه هيچ دردسري ندارد. اهداي خون در حقيقت ورزشي براي بدن است، ما به كوه ميرويم كمي خسته ميشويم اما اين كوهنوردي براي سلامت بدن من مفيد است. خون هم به همين صورت است، ورزشي به بدن داده ميشود. با گرفتن اين حجم خون از بدن باعث ميشود كه سيستم خونسازي بدن شروع به فعاليت كند.»
اما اهداي خون از نظر دكتر تنها يك ورزش نيست بلكه كمك به همنوع محسوب ميشود. او ميگويد: «خودتان را جاي فردي بگذاريد كه نياز به پلاكت دارد، پلاكت چيزي نيست كه بتوان آن را از مغازه تهيه كرد. از طرفي واردكردن آنها از خارج هم مشكل ساز است و بيماريهاي خاصي را بهوجود ميآورد. پس چرا خودمان به هموطنانمان كمك نكنيم. وقتي هر فرد با اهداي خون ميتواند به 3نفر كمك كند چرا اين كار را انجام ندهد؟ كمك كردن تنها گرفتن دست يك نابينا براي عبور از خيابان نيست، اهداي خون اهداي زندگي است.
زماني كه براي نخستين بار خون اهدا كردم پسر نوجواني با سطح مالي خيلي متوسط بودم، حتي زماني هم كه استاد دانشگاه شدم اين مسئله در كاري كه انجام ميدادم تأثيري نگذاشت. اهداي خون به تحصيلات و ثروت بستگي ندارد. هر كدام از ما اگر شرايط اهدا را داشته باشيم ميتوانيم اين كار را انجام دهيم. و اي كاش در اين مورد بيشتر تبليغات ميشد. باور كنيد آنقدري كه در رابطه با چيپس و پفك تبليغ ميشود در اين رابطه اطلاعرساني و تبليغ ميشد خيلي از كمبودها از بين ميرفت.»
نظر شما