خیلی از سینما دوستان ایرانی؛ شیفتهی آثار کوئینتین تارانتینو هستند و یا اینکه حداقل فیلمهای او برایشان حایز اهمیت است. طی اواسط دهه 70 که تازه فرهنگ استفاده از ویدیو داشت جا میافتاد، سگهای پوشالی، پالپ فیکشن و حتی از بام تا شام که فقط او فیلمنامه نویس و بازیگرش بود، جزو اولین ویدیوهای وی اچ اسی بودند که بین فیلم بازان قهار دست بدست میگشتند.
حالا سالها گذشته و ما دوست داریم تارانتینو برایمان دوباره قصههای عامه پسند بسازد. او در طی این سالها اگرچه فیلم کم ساخته اما همین ساختههای معدودش نیز با قصههای عامه پسند مقایسه شده است. در واقع تارانتینو در سال 1994 با قصه های عام پسند چه بلای نابی به سر سینما آورده بود؟
حقیقت این است که قصه های عامه پسند به نوعی سینمای جنایی را نجات داد و این تارانتینوی جوان بود که این کار مهم را به تنهایی سرو سامان بخشید. ژانر جنایی به نوعی دستمالی شده و فرسوده ترین گونه سینمایی در اوایل دهه 90 نام گرفته بود.سالها پیش از این دوره افول؛ آلفرد هیچکاک مطلب گزندهای در این باره گفته بود.
به قول او "هر کارگردانی که با کمبود سوژه و یا کاراکتر در فیلمنامه و یا در حین فیلم برداری روبرو میشود بلافاصله یک آدم کله خراب و بی مغز را چاقو بدست روبروی دوربین قرار میدهد".
حرف هیچکاک مربوط دهه 60 تا 70 است. در همان زمان نیز تعداد فیلمهای جنایی و پلیسی و تعداد تولیدات تلویزیونی در این ژانر و در گونههای مکملش داشت سر به فلک میسائید.
دو دهه بعد در سال 1994 اما یک کارگردان 30 ساله آمد و قصههای عامه پسند را ساخت و تکانی به ژانر جنایی داد. کار او به تعبیر بسیاری از منتقدان یک شعر نوی مستانه بود. یک شعر نو در ژانر جنایی که آمده بود و شعرهای قدیمی و خاک گرفته و کپی شده در طی 40 سال را درون سطل آشغال ریخت و تماشاگران را به آینده این نوع سینما امیدوار کرد.
تارانتینو ثابت کرد می توان همزمان کمدی سیاه را با سورئالیسم ترکیب کرد و همزمان یک شعر نوی سینمایی سرود.اما همو گویا فقط توانسته یکبار این شعر را بسراید.
نظر شما