سه‌شنبه ۱۴ مرداد ۱۳۹۳ - ۱۹:۲۰
۰ نفر

معرفی کتاب> سیده ربابه میرغیاثی: روزی در زندگیِ «ملاله» هست که دنیایش را تغییر داد؛ روزی که طالبان او را به گلوله بستند. می‌پرسید داستان چیست؟ چرا و چه کسی باید به یک بچه حمله کند؟

دختری که برای درس‌خواندن مبارزه کرد

داستان، داستانِ زندگی «ملاله یوسف‌زی»، دختر ۱۶ساله‌ی پاکستانی است؛ دختری که برای تحصیل جنگید و از حق تحصیل زنان در کشورش دفاع کرد. شاید درباره‌اش در روزنامه‌ خوانده باشید. شاید هم نمی‌دانید او کیست و برایتان جالب باشد که بدانید روز دهم نوامبر در جهان به اسم این دختر، «روز ملاله» نام‌گذاری شده است، او نامزد دریافت جایزه‌ی صلح نوبل شده و در سازمان ملل متحد سخنرانی کرده و ... بله، واقعاً. همه‌ی این‌ها برای یک دختر نوجوان اتفاق افتاده است. البته، ماجراهای دیگری هم هست که او در کتاب «منم ملاله» درباره‌ی آن‌ها نوشته است.

در این کتاب، ملاله داستانِ زندگی‌اش را برای ما تعریف می‌کند و می‌گوید وقتی‌که متولد شد مردم روستایشان با مادرش هم‌دردی کردند و هیچ‌کس به پدرش تبریک نگفت. می‌پرسید چرا؟ برای این‌که در کشور او پسرها بیش‌تر از دخترها اهمیت دارند و وقتی دختری به دنیا می‌آید یک روز تیره و تار به حساب می‌آید. البته، همیشه استثنا وجود دارد. پدرِ ملاله از به دنیاآمدن دخترش خوش‌حال می‌شود و نام او را به یاد بزرگ‌ترین زن قهرمان افغانستان می‌گذارد ملاله.

لابد با خودتان می‌گویید چه اسم غم‌انگیزی، ولی واقعیت‌های غم‌انگیزتری در زندگی ملاله و باقی دخترهای پاکستانی و افغانستانی وجود داشته و دارد كه شاید این در مقابل آن‌ها چندان غم‌انگیز به‌نظر نرسد. می‌پرسید کدام واقعیت غم‌انگیز؟ یكی این‌که دختر‌ها نمی‌توانستند به مدرسه بروند یا زن‌ها نمی‌توانستند بدون اجازه‌ی مردها حساب بانکی باز کنند یا... می‌پرسید چرا؟ به‌خاطر طالبان.

طالبان گروهی از نظامیان در افغانستان و پاكستان هستند که عقیده‌های عجیب و غریبی دارند و با شعار دعوت به اسلام برای یک زندگی بهتر در میانِ مردم نفوذ کردند. برخی از مردم ساده‌دل و خوش‌بین هم برای رضای خداوند و به هوای کمی آرامش و آسایش، دل به طالبان دادند و انگار که جادو شده باشند چشم‌هایشان را به روی آن‌چه اتفاق می‌افتاد بستند و طلاها و پول‌هایشان را از دست دادند، رادیو و تلویزیون از خانه‌هایشان جمع شد و... خلاصه، اوضاع زندگی‌شان روز به‌ روز بدتر شد تا جایی‌که حتی خریدکردن برای زن‌ها و رفتن به مدرسه برای دخترها ممنوع شد! طالبان می‌گفتند دخترهایی که به مدرسه می‌روند، به جهنم می‌روند. بله، به همین سختی و وحشتناکی. به قول ملاله «خون‌آشام بودن آسان‌تر است تا این‌‌که در پاکستان یک دختر باشید.»

طالبان مدارس را تعطیل کردند و خُب، خیلی از مردم ترسیدند و بی‌خیال درس‌خواندن بچه‌هایشان شدند، ولی... گفتم که. همیشه استثنا وجود دارد. پدرِ ملاله همه‌ی زندگی‌اش را صرف ساختن مدرسه و آموزش دخترها و پسرها کرده بود و نمی‌توانست به‌سادگی از هدف ارزشمندش چشم‌پوشی کند. برای همین، هم‌چنان کلاس‌های درس در مدرسه‌اش تشکیل می‌‌شد و به دخترها هم آموزش می‌داد. او به ملاله می‌گفت: «نترس! اگر بترسی نمی‌توانی به جلو حرکت کنی. همیشه رؤیاهایت را دنبال کن.»

پدر ملاله به او یاد می‌‌دهد در برابر ظلم طالبان سکوت نکند، قوی باشد و مبارزه کند. او هم به‌ کمک یک خبرنگار وبلاگی می‌سازد و شروع می‌کند به نوشتن درباره‌ی خودش و آن‌چه در کشورش اتفاق می‌افتد. ملاله، کم‌کم، یاد می‌گیرد قلم و واژه قوی‌تر از توپ و تانک است و برای تحصیل می‌جنگد تا این‌که برنده‌ی جایزه‌ی صلح ملی پاکستان می‌شود، ولی... چی؟ کنجکاوید تا بدانید بعد چه می‌شود؟ خُب، اگر به ملاله و داستان زندگی‌اش علاقه‌مند شده‌اید، چرا کتاب «منم ملاله» را نمی‌خوانید؟

ملاله این زندگی‌نامه را به کمک خانم «کریستینا لم» نوشته و «صداقت حیاتی» آن را به فارسی ترجمه و انتشارات نگاه (۶۹۷۵۷۱۱ و ۶۶۴۸۰۳۷۷) آن‌ را منتشر كرده است.

در این کتاب، ماجرای زندگی ملاله را از زبان خودش می‌خوانید؛ این‌که چه‌طور یک دختر معمولی و فقیر که در کودکی گوشواره‌های دوستش را دزدیده و در نوجوانی به‌خاطر قد کوتاهش خیلی نگران بود، به قهرمانی جهانی تبدیل می‌شود و در روز تولد ۱۶سالگی‌اش، در سازمان ملل متحد و در مقابل رهبران بسیاری از کشورهای جهان سخنرانی می‌کند و می‌گوید: «بیایید کتاب‌ها و قلم‌هایمان را برداریم. این‌ها قدرتمندترین سلاح‌های ما هستند. یک کودک، یک معلم، یک کتاب و یک قلم می‌تواند دنیا را تغییر دهد.»

کد خبر 267710

برچسب‌ها

دیدگاه خوانندگان امروز

پر بیننده‌ترین خبر امروز

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha