داوود محمدی . سردبیر در روزنامه شرق با تيتر«سخنان استثنایی روحانی»نوشت:
روحانی از جمله کسانی است که هم میتواند منتقدانش را غافلگیر کند و هم دوستانش را. رییسجمهور دیروز در همایش روسای نمایندگیهای ایران در خارج از کشور، سخنانی درباره مذاکره هستهای و مسایل سیاسی و چالشهای اقتصادی کشور بیان کرد که مطابق اغلب موارد، حاوی نکات مهم و منطقی بود اما ادبیات بخشی از سخنرانی وی که منتقدان هستهای را مخاطب قرار داد، از جنسی بود که به تیتر رسانههای منتقد تبدیل شد و شگفتی حامیان رییس دولت تدبیر و امید را برانگیخت. مواضع روحانی در دوره رقابتهای انتخابات ریاستجمهوری و نیز کارنامه او طی یک سالی که از سکانداری قوه مجریه میگذرد، بهگونهای بوده که حتی منتقدان او نیز پی بردهاند روحانی پایمردی ویژهای در دفاع از دیدگاههای خود دارد و حاضر نیست از اجرای وعدههایی که به مردم داده عقبنشینی کند؛ هرچند در چارچوب مشی «اعتدال» میکوشد ضمن اولویتبندی برنامههای دولت، از گشودن همزمان چند جبهه خودداری کند. گاهی نیز از اختیارات کافی برای غلبه بر موانع برخوردار نیست و در مواردی هم برخی اعضای کابینه، مایل یا قادر نیستند همپای مطالبات رییسجمهور حرکت کنند. حامیان روحانی هم ارزیابی واقعبینانهای از فضای سیاسی کشور دارند.
انتظار هواداران دولت «تدبیر و امید»؛ پافشاری عملی رییسجمهور بر تحقق مطالبات اکثریت ملت است و صراحت کلام او در این حوزه را میستایند و توقع دارند روحانی که سخنور توانایی است و همواره، واژگان و جملات را با وسواس خاصی انتخاب میکند؛ بر همین منوال ادامه مسیر دهد و از بروز استثناها پیشگیری کند. واقعبینانه باید پذیرفت؛ هجمه بیمحابا و مانعتراشیهای تندروهای منتقد دولت، میتواند فشار طاقتفرسایی به هر فعال سیاسی وارد کند و آرامش و تمرکز را از آنان سلب کند؛ اما منادی «اعتدال»- سوای دو استثنای کمسوادخواندن منتقدان و بخشی از سخنان دیروز- نشان داده که ظرفیت لازم برای موضعگیری محکم و منطقی در قبال منتقدان را دارد. این نقد نیز بر برخی اعضای کابینه؛ مشاوران و تیم رسانهای روحانی وارد است که با وجود سپری شدن یک سال از حیات دولت؛ هنوز در تبیین مواضع دولت و بهویژه پاسخگویی به انتقادهای تندروها؛ تحرک کافی ندارند و این احساس به وجود آمده که روحانی هم مسوولیت راهبری کابینه و هم دفاع از سیاستهای دولت را یک تنه، بر دوش میکشد. پاسخگویی، وظیفه هر رییسجمهوری است اما بخشی از روشنگریها و پاسخ به منتقدان و بهویژه تندروها را باید دولتمردان بر دوش کشند.
از کجا به بعد نمیشود گفت به جهنم؟!
محمد ايماني در ستون سرمقاله روزنامه كيهان نوشت:
دولت «اعتدل و تدبیر و امید» در گذر رویدادها و فرصتها یکساله شد. با احتساب تبلیغات قبل از انتخابات، رئیسجمهور و برخی نزدیکان وی در این دوره یکی دو ساله ادب و ادبیاتی را وارد فضای افکار عمومی کردهاند که در نوع خود قابل مطالعه است؛ چه از این منظر که نقش تربیتی اجتماعی- سیاسی دارد و چه از این چشمانداز که بعضا تند و نابهجا به نظر میآید. واقعیتهای این یک ساله در جای خود سنگ محکی برای جدا کردن مرز ذهنگرایی فانتزی از واقعگرایی و سیاستگذاری معطوف به واقعیات است. منطقا رئیس دولت نمیتواند مانند 15-16 ماه قبل سخن بگوید و به واقعیتها عنایت نداشته باشد. اما اگر همین واقعیتها عرصه را بر ذهنیات و تصورات طیف حاکم بر دولت تنگ کند، آنگاه باید کدام روش ادبیات را برگزید؟ ادبیات اصلاح ادبیات و ذهنیات؟ ادبیات احترام به منتقدان در عین حفظ احترام خود؟ یا روش پرخاش و تندی و عصبانیت و اصطلاحا فرار به جلو؟
آیا معقول است که بگوییم «برخی سرشان را به پشت گرفتهاند و میترسیم اینها بخورند زمین» اما پس از یک سال و نیم گفتن و گفتن و گفتن، سرمان را بگیریم عقب و فرار به جلو داشته باشیم و منتقدان سکوت اختیار کرده را تحریک کنیم که اینها مذاکرههراس و بزدل یا بیشناسنامه و افراطی و بیخبر از دنیا هستند و به جهنم که نگرانند؟! آیا امروز صورت مسئله بعد از مذاکرات زنجیرهای، خود مذاکره و مذاکرههراسی است؟ اگر قرار باشد افکار عمومی و صاحبان فکر و نقد نگاه لقمانی و ادبآموزی به ادبیات برخی مسئولان ارشد دولتی نداشته باشند، آیا باید اخلاق و ادب و اعتدال را از این پمپاژ خشم و خشونت کلامی و عصبانیت استدلالی بیاموزند؟ آیا منطق «دلایل قوی باید و معنوی- نه رگهای گردن به حجت قوی» همین منطقی است که دوستان پیشه کردهاند؟ به نظر میرسد این نوع ادبآموزی، حکایت همان آموزگاری است که به متعلمان میگفت «من که میگویم انف، پس شما چرا میگویید انف؟ شما نگویید انف، بگویید انف»! اما از اثرات منفی این ادبیات تند در ایجاد رادیکالیسم مذموم سیاسی و اجتماعی که بگذریم، باید راز این پرخاش را فهمید و راهی به تأویل این ادبیات جست.
رئیسجمهور محترم دیروز در جمع روسای نمایندگیهای کشورمان در خارج گفته است «مردم در انتخابات 24 خرداد 92 به ما گفتند ما از افراط گریزانیم و به اعتدال پناه میآوریم. مردم به ما گفتند در برخورد با بیگانگان راه منطق و استدلال و مواضع شجاعانه و مدبرانه را در نظر گرفتن منافع ملی میخواهیم... اگر دچار محاسبه غلط شویم به پیروزی نمیرسیم یا با هزینه گزاف به پیروزی میرسیم. همانطور که در 8 سال دفاع مقدس هر جا محاسبه کردیم با هزینه کم پیروز شدیم و هر جا محاسبه نکردیم به فتح نرسیدیم... در کربلای 4 پیروزی به دست نیاوردیم که ناشی از نداشتن محاسبات لازم بود... به عنوان نمونه چند مورد از مذاکرات خود با مقامات کشورهای دیگر را در کتاب هستهای آوردهام تا ترسوها آن را ببینند؛ چرا که یک عده به ظاهر شعار میدهند اما بزدل سیاسی هستند و هر وقت صحبت از مذاکره به میان میآید، میگویند ما میلرزیم؛ به جهنم، بروید یک جای گرم برای خود پیدا کنید. خداوند شما را ترسو و لرزان آفریده است. تعاملهراسی و مذاکرههراسی و مفاهمههراسی غلط است. مقام معظم رهبری از تعبیر نرمش قهرمانانه استفاده کردهاند. نرمش قهرمانانههراسی هم غلط است. دلمان میخواهد با همه کشورهای جهان که بخواهند با ما رفتاری خوب داشته باشند و مخاصمه نکنند، ارتباط داشته باشیم و مسائلمان را حل کنیم حتی آنهایی که سالیان دراز با آنها تنش داشتهایم.»
درباره این سخنان تأملاتی در میان است:
1- در کجای قانون اساسی قید شده که منتخبان انتخابات شاقول تشخیص معتدلها از افراطیها هستند؟ این سخن قبل از هر چیز چالش با درک و فهم گوینده آن است که بوی خودشگفتی و سوء تفاهم میدهد. آیا آن 49/7 درصد مردم که به دیگر نامزدها رای دادند افراطگرا بودند؟ یا آن 97 درصدی که به فاصله 9 ماه از انتخابات در رفراندوم انصراف از یارانهها به خواسته وی «نه» گفتند، جزو افراطیون محسوب میشوند؟ آیا شخص رئیس دولت میتواند میزان و فرقان تشخیص اعتدال از افراط باشد؟ یعنی خدای نکرده آقای روحانی خود را معصوم فرض میکنند؟!
2- راه به خطا بردهایم- اگر تعمد نداشته باشیم- که صورت مسئله امروز (محل نزاع بحث) را «مذاکرههراسی» معرفی کنیم و منتقدان محتوای مذاکره و نتایج آن را ترسو و بزدل بنامیم و به زور به جهنم بفرستیم! ما اکنون در ایستگاه پیش از سفر نیویورک یا مذاکرات ژنو و آن کولیبازی برخی رسانههای زرد نایستادهایم بلکه اتفاقا مسئله بر سر همان محاسبه خطای مورد اشاره آقای روحانی است. دوستان امروز نمیتوانند ادعا کنند که هنوز میوه ممنوعه مذاکره با شیطان بزرگ را نچشیدهاند. از تماس تلفنی با اوباما تا چند ملاقات زنجیرهای با وزیر و معاونین وزیر خارجه آمریکا و تا بیان اینکه «من آقای اوباما را مودب و باهوش یافتم» و تا نوع نرمشهایی که قبل و بعد از توافق ژنو- قهرمانانه یا غیرقهرمانانه- از سوی همین دوستان به نمایش درآمد، باید راهی در دل کدخدا میگشود و نگشود. اینکه آقای روحانی و برخی دیپلماتها با خوشگمانی- و محاسبه فاقد مبنا- گفتند 3 ماهه میتوانیم به توافق برسیم، به اعتبار این تصور دور از واقع بود که «مذاکره با آمریکا راحتتر از مذاکره با اروپاست چرا که اروپاییها به دنبال آقا اجازه از آمریکا هستند اما آمریکاییها به قول معروف کدخدا هستند. پس اگر با کدخدا ببندیم راحتتر هستیم تا اینکه برویم سراغ مقام پایینتر» (دانشگاه شریف، 23 اردیبهشت 93). به مرور معلوم شد کدخدا خود نوکر اربابی به نام اسرائیل و صهیونیستهاست.
3- دوستان چرا با وجود تصوری که از نرمش داشتند و آن را اعمال کردند نتوانستند در وین 1 و 2 با کدخدا ببندند؟ آیا اینها از مدار اعتدال ادعایی خارج شدند یا شیطان بزرگ زبان مفاهمه انسانی را حالی نبود؟ تعداد سانتریفیوژها و ظرفیت غنیسازی مورد نیاز و تکلیف توسعه برنامه هستهای بر اساس اولویتها یا سرنوشت فردو و راکتور اراک به کنار، آیا در همین مذاکرات که کاملا از سوی تیم ایرانی برای داخل کشور سرّی نگه داشته شده، تکلیف لغو تحریمها معلوم شده است؟! حتی تحریمها پیشکش! رئیسجمهور محترم به یک سوال ساده و سرراست پاسخ روشن بدهند؛ کاری هم به احترام پاسپورت ایرانی نداریم: چرا بالغ بر 7 ماه است که دولت اوبامای مودب و اهل مفاهمه، به سفیر جدید ایران در سازمان ملل (آقای ابوطالبی معاون سیاسی دفتر رئیسجمهور) که نامزد شخص آقای روحانی است ویزا نمیدهد؟ مذاکره و مفاهمهای که نتواند امر روتین و عادی معرفی سفیر یک کشور در مقر سازمان ملل را به سرانجام برساند، چه قدر محاسبه شده و شجاعانه است؟ به تعبیر دیگر نرمش تا کجا پذیرفتنی است و از کجا به بعد است که دیگر نمیشود گفت «به جهنم»!؟ بنابراین مسئله، مسئله تعاملهراسی و مفاهمههراسی یا نرمش قهرمانانههراسی نیست. اینکه «دلمان میخواهد با همه کشورها که بخواهند رفتار خوب با ما داشته باشند و مخاصمه نکنند ارتباط داشته باشیم و مسائلمان را حل کنیم» قطعا مصداقش شیطان بزرگ نیست. اگر آمریکا میخواست، چالش هستهای زودتر از 3 ماه حل میشد اما بالغ بر 10 سال است که آمریکاییها نه با علی لاریجانی و سعید جلیلی و نه با روحانی و ظریف نتوانستهاند تعامل و تفاهم کنند چون رفتار فرعونی دارند.
4- شاید عجیب باشد که وعده توافق و بستن 3 ماهه پرونده هستهای با وعدههای 100 روزه گشایش اقتصادی همآهنگ بود و توافق ژنو حول و حوش اولین سررسید وعده 100 روزه به هر طریق تدوین شد. اما اکنون که یک سال از تشکیل دولت محترم میگذرد دبیر ستاد هماهنگی اقتصادی دولت آن وعده 3 ماهه گشایش را تمدید میکند و وعده یک سال و نیم (18 ماه) بعد را برای رونق اقتصادی و خروج از رکود و تورم میدهد. یعنی عجالتا آن وعده 3 ماهه به 27 ماه (9 برابر وعده نخستین) تمدید شده است! البته اکنون دولتمردان خوشگمان واقعگراتر شده و برخلاف یک سال پیش تاکید میکنند که همه تخممرغهای خود را در سبد مذاکرات نمیگذاریم. اما برای جبران این خطای فهم و اشتباه در محاسبه لازم نیست عصبانی شویم و به جای ابرو درکشیدن مقابل شیطان زبان نفهم و مستکبر، دوباره به ناصحان دلسوز که چند ماه است سکوت کردهاند اهانت کنیم. این تندی همچنان تردید ایجاد میکند که آیا ما از آرزوگردی و ذهنپردازی به دامنه عقلانیت و تدبیر و اعتدال بازگشتهایم یا خیر؟ و آیا خدای ناکرده درصدد ساختن دشمن فرضی و انحراف افکار عمومی از واقعیتها نیستیم؟! اکنون نمیشود گفت منتقدان نمیگذارند بلکه واقعیت این است که تعامل کذایی با شیطان بزرگ به حد امتناع رسیده است؛ همان که رئیسجمهور به نوعی درباره ماجرای غزه گفت و در همه جا مصداق دارد. «تا زمانی که بنیان سیاست خارجی آمریکا حمایت از ظلم است، امیدی به مساعدت آمریکا وجود ندارد.»
آقای روحانی را باید فهمید. هم از آن جهت که بار سنگینی بر دوش دولت اوست و نیاز به یاری دارد؛ و هم از آن رو که برخی محاسبات استراتژیک وی در نسبت با گرگهای جهان درست از آب درنیامده است. در عین حال این درک و دریافت نیز باید در دولت پدید آید که شأن دولت پاسخگویی یا عذرآوری و اصلاح روند طی شده است نه خطابههای تبلیغاتی اهانتآمیز یا رجزخوانیهای پیش انتخاباتی. البته اگر متلک و طعنه و اهانت به منتقدان میتوانست موجب عمل به مثقالی از تعهدات دولتمردان شود، شاید این روش توجیهپذیربود اما اگر همین روش دولت را از وزانت و متانت بیاندازد و فقر استدلال را پیش بکشد، زیانبار است. بیانصافیهای انتخاباتی و تبلیغاتی هرچه بود گذشت. دادن آدرس اشتباه و رقابت انتخاباتی به شیوههای غیراخلاقی و بیانصافانه هرچه بود با پرونده انتخابات بایگانی شد. اما بیانصافی بزرگتر و زیانبارتر آن است که همان روش تزریق پندار و آدرس غلط به افکار عمومی را پیش ببریم و با واقعیتها لجاجت کنیم یا توپ را از زمین دشمن برداشته و به زمین خودی بیاندازیم؛ یا با حقایق کشتی بگیریم، که فرمودهاند هر کس با حق کشتی بگیرد، زمین میخورد. و خدا نکند که دولت محترم حتی پایش بلغزد چه رسد به اینکه زمین بخورد.
اگر خون كودكان غزه سران عرب را بيدار نكند...
روزنامه جمهوري در ستون سرمقاله خود نوشت:
منصف المرزوقي، رئيس جمهوري تونس، درباره خيانت سران مرتجع عرب به آرمان فلسطين به ويژه در جريان حمله اخير رژيم صهيونيستي به غزه افشاگري مهمي كرده است. وي گفت: هرچه به سران عرب براي متوقف ساختن اين جنگ و جلوگيري از كشته شدن مردم غزه اصرار كردم، آنها به بهانههاي مختلف حاضر به اقدام نشدند و در جواب من، رسماً و با صراحت گفتند: هيچ كاري در زمينه جلوگيري از حملات اسرائيل به غزه نخواهند كرد.
رئيس جمهور تونس همچنين با تأسف اعلام كرد "اگر قتل عام افراد بيگناه، بويژه خون زنان و كودكان غزه نتواند سران عرب را از اين خواب سنگين بيدار كند، مستحق آنند كه خاك بر سرشان فرود آيد."
واقعيت اينست كه سكوت و همراهي اعراب در قبال نسل كشي اخير مردم غزه و ويران كردن اين سرزمين محاصره شده از آنچنان وضوحي برخوردار بود كه براي همه جهانيان آشكار گرديد كه ارتجاع عرب با رژيم صهيونيستي بر سر از بين بردن مقاومت فلسطين تباني كرده و مسئوليت اين ننگ را براي خود خريده است، والا چگونه ممكن در يكماه گذشته كه از جنايات ددمنشانه رژيم صهيونيستي و كشتار مردم بيدفاع غزه ميگذرد، بسياري از كشورهاي عرب حاضر نشوند حتي درحد صدور بيانيه محكوميت اسرائيل، خود را به زحمت بيندازند و اگر هم بيانيهاي صادر كردند در آن فقط به ابزار همدردي با مردم غزه اكتفا كنند؟ براي مثال پادشاه عربستان در بيانيهاي كه آنهم در بيستمين روز تجاوزگري رژيم صهيونيستي عليه ملت فلسطين منتشر كرد، حتي از بكار بردن عبارت "اسرائيل متجاوز" كه در سالهاي قبل در بيانيههايشان استفاده ميشد، خودداري كرد و عمداً به هيچ وجه نامي از رژيم صهيونيستي برده نشد!
چگونه است كه تابحال هيچيك از سران عرب، غير از رئيسجمهور تونس، خواستار برگزاري نشست اضطراري سران عرب و يا وزراي خارجه و دفاع اتحاديه عرب نشدهاند و با سكوت خفت بار خود، راه را براي ادامه جنايات رژيم صهيونيستي و به تعبير خود، يكسره كردن كار مقاومت، هموار كردهاند؟
جا دارد ملتهاي عرب با هم همصدا شوند و فرياد شرم بر دولتهاي مرتجع عرب باد سر دهند، رژيمهايي كه براي مسلح كردن تروريستهاي سوريه، عراق و لبنان با هم مسابقه دادند و ميلياردها دلار براي حمايت از فتنه گروههاي تكفيري اختصاص دادند و حتي مفتي هايشان نيز در قطر و عربستان فتواي حرمت جنگ عليه اسرائيل صادر كردند ولي براي محكوم كردن كشتار مردم غزه زحمت يك اجلاس نمايشي را هم به خود ندادند.
ننگ بزرگ تر، مخصوص رژيم كودتايي مصر است كه با بسته نگهداشتن گذرگاه رفح به عنوان تنها راه ارسال مواد غذايي و كمكهاي دارويي، در جنايت عليه مسلمانان غزه از صهيونيستها پيشي گرفته و ثبات اسرائيلها را بر جان و مال و ناموس مردم فلسطين مقدم داشته و به زعم خود تلاش ميكند از گسترش ويروس مقاومت به منطقه جلوگيري كند! اين ننگ را چگونه ميتوان پنهان كرد كه رهبران مسيحي در امريكاي لاتين كه دهها هزار كيلومتر دورتر از غزه بودند، سفارتخانههاي اسرائيل را بسته و سفراي رژيم صهيونيستي را از كشورشان بيرون كرده و از پذيرش كودكان زخمي و يتيم غزه در كشورشان براي همبستگي با مردم فلسطين استقبال كردند اما در مقابل، حتي يكي از سران عرب و سلاطين نفتي چنين اقدامي نكرده و از ارسال حتي يك بسته دارو هم براي بيمارستانهاي غزه خودداري نمود؟
جنايت اخير رژيم صهيونيستي عليه مردم غزه كه در نهايت قساوت و ددمنشي، خسارتهاي جبران ناپذيري به مردم فلسطين وارد نمود، اين نكته اساسي را در معادلات منطقه ثابت كرد كه سران رژيمهاي عرب با ارزشهايي همچون غيرت، انسانيت، كرامت و شرافت نسبتي ندارند و حاضرند براي قرباني كردن مقاومت با متجاوزان همدستي كرده و حتي مسئوليت كشتار را هم متوجه قرباني كرده و جلاد را از هرگونه سرزنشي معاف دارند!
واقعيت تاسفبار اينست كه آنچه رژيم صهيونيستي را به قتل عام فلسطينيها و ويران كردن نوار محاصره شده غزه در هشت سال گذشته تشويق كرده، همان سكوت مرگبار رژيمهاي عربي است كه اكنون در نهايت وقاحت، پايتختهاي عربي را فرا گرفته است.
نكته دومي كه در خلال تجاوز اسرائيل به غزه كشف شد اين بود كه مقاومت عليرغم همه محاصرهها و غل و زنجيرهايي كه در غزه با اعلام منطقه بسته غيرنظامي اعمال شده بود، توانست به موشكهاي دوربرد، پايگاههاي غيرثابت و غيرقابل شناسايي پرتاب موشك، نيروهاي آموزش ديده، انبارهاي غيرقابل دسترس تسليحاتي و... دست يابد و تا هر زماني كه رژيم صهيونيستي به تجاوزات خود ادامه دهد، ميتواند مقاومت كند و مناطق مختلف فلسطين اشغالي را هدف قرار دهد.
سومين نكته و دستاورد جنگ نابرابر اعراب و اسرائيل عليه مردم غزه اين بود كه ثابت كرد روحيه مقاومت، شكستناپذير است و اين تجاوز نه تنها نتوانست روحيه مردم و رزمندگان فلسطيني را درهم بشكند بلكه آينده درخشاني را براي مقاومت و پايداري در منطقه رقم زد و نشان داد كساني كه در غزه زندگي و از سرزمين فلسطين دفاع ميكنند، چيزي براي از دست دادن ندارند و ترسي هم از مرگ ندارند. اين وضعيت، تجلي بخش روح جديدي است كه با قدرت در كالبد ساكنان غزه دميده شده و برعكس سران ارتجاع عرب كه اثري از روح كرامت و مردانگي در آنان نيست، از قلب اين باريكه تپيده در خون، روح مقاومت و نويد تغيير واقعي در كل منطقه سر بر آورده است.
يک نشست و چند نکته
سيد مسعود علوي در روزنامه رسالت نوشت:
سايت هاي ضد انقلابي دشمن در خصوص نشست برج ميلاد به بهانه گراميداشت روز خبرنگار نتوانستند شادماني خود را از طرح دو موضوع پنهان کنند؛ يکي دفاع از سران فتنه در اين نشست، و يکي هم احياي انجمن صنفي مطبوعات! ظاهراً اين نشست را تشکلي به نام انجمن صنفي روزنامه نگاران غير دولتي برگزار کرده بود. اما چند نکته در مورد اين نشست را در زير، واکاوي مي کنيم؛
1- روزنامه هايي که در اين نشست شرکت کردند و نام غير دولتي را بر خود گذاشته اند، عمدتاً از حاميان سينه چاک دولت هستند. اينها از کمک هاي دولت، بي نصيب نيستند. پس عنوان غير دولتي، خيلي جدي نيست. البته ما از اين رويکرد، خوشحاليم که اينها از دولت حمايت مي کنند چون اگر نکنند براي کشور، مشکل پديد مي آورند و اقتدار و امنيت ملي را به خطر مي اندازند، کما اينکه در مقاطعي به وجود آوردند.
2- بحث احياي انجمن صنفي مطبوعات در اين نشست هم جالب است. اين جماعت از کدام انجمن صنفي مطبوعات ياد مي کنند؟ قبل از فتنه 88، ما يک انجمن صنفي داشتيم که اينها رفتند پاريس، لندن و واشنگتن و به دشمن پناهنده شدند. قبلاً اينها از دولت يارانه مي گرفتند. الآن رفته اند از خزانه داري انگليس و آمريکا يارانه مي گيرند و روزگار مي گذرانند. آقايان کديور، مزروعي و... انجمن صنفي مطبوعات در دامن آمريکا و انگليس را مديريت مي کنند. آيا منظور، احياي چنين انجمني است؟ اين انجمن در ديار غرب به برکت حمايت هاي آمريکا و انگليس، احيا شده است. چه نيازي است يک شعبه آن را در داخل کشور ايجاد کنيم و دوباره فتنه اي ديگر را به مردم تحميل نماييم؟
اگر منظور از احياي انجمن صنفي، يک انجمني جداي از آن است، بايد آقايان بگويند چه تضميني وجود دارد که راه آنها را نروند. با اين استقبالي که بي بي سي و آمريکا و سايت هاي ضد انقلابي از نشست برج ميلاد به عمل آورده اند، آيا تضميني هست که اينها راه آنها را نروند؟
راستي، انجمن صنفي مطبوعات به اين خاطر، منحل شد که در انتخابات هيئت مديره آن، شرکت اعضا به حد نصاب نرسيد و خود به خود، منحل شد. به تصاوير همين نشست برج ميلاد و صندلي هاي خالي آن، که در فضاي مجازي قابل رؤيت است، نگاه کنيد. انجمن صنفي روزنامه نگاران غير دولتي که ميزبان اين نشست بود، نتوانست سالن را پر کند. لذا نشست مذکور، پر از خالي بود. آيا فکر مي کنيد با اين وضعيت، انجمن صنفي مذکور، قابل احياست؟
3- اصلاً صنف مطبوعات از مشروطه تا نهضت ملي و از نهضت ملي تا انقلاب اسلامي، دو دسته بودند؛ يک دسته در خدمت مردم و نهضت و انقلاب و اسلام، يک دسته در خدمت بيگانگان و دشمنان اسلام. در جريان فتنه شاهد اين بوديم که برخي از همين جماعت انجمن صنفي به آمريکا و انگليس التماس مي کردند تحريم ها را تشديد کنيد تا دولت سقوط کند. آيا مي خواهيم انجمن صنفي مطبوعات متمايل به غرب و بازي خورده غرب را احيا کنيم؟ پس تکليف حقوق ملت و حق حيات مردم آزاده و مستقل ايران اسلامي چه مي شود؟ الآن يک لشکر مطبوعاتي در غرب عليه انقلاب عمل مي کند که برخي از آنها يک زماني در داخل همين مطبوعات خودمان قلم مي زدند. اگر فتنه اي ديگر در کشور برپا شود، چند نفر ديگر از همين اصحاب مطبوعات بازي خورده غرب، جلاي وطن مي کنند؟ لذا بر چه اساسي بايد به اين جريان اعتماد کرد و به آن پيوست؟
حد اقل عقلانيت سياسي حکم مي کند طوري حرف نزنند و طوري نشست برگزار نکنند که با استقبال بي بي سي و راديو آمريکا و ديگر پايگاه هاي خبري ضد انقلاب، رو به رو شود.
4- طرفداري از سران فتنه، در اين نشست را با چه توجيهي مي توان پذيرفت؟ سران فتنه هنوز در خيمه آمريکا و انگليس و اسرائيل هستندو هيچ نشانه اي از پيوند آنها با مردم و انقلاب و اسلام و نظام ديده نمي شود. چگونه است مدير مسئول روزنامه اي در اين نشست مي گويد من هر روز براي آزادي آنها دعا مي کنم؟!
مردم در قيام تاريخي 9 دي به خيابان ها آمدند و خواستار اعدام سران فتنه شدند. چطور يک روزنامه نگار مي گويد من خواهان آزادي آنها هستم؟!يک مشت تبهکار سياسي و ضد انقلاب در عاشوراي سال 88 به عنوان آخرين حلقه از حلقه هاي شرارت فتنه گران در همين خيابان هاي تهران، شعار مرگ بر اصل ولايت فقيه سر دادند. بعد همين آقاي مهندس موسوي بيانيه داد و گفت اينها «مردان خداجو» بودند! چگونه مي شود کسي روزنامه نگار باشد و از اين فرد هم دفاع کند؟! اين روزنامه نگار بايد يا مردم و نظام را انتخاب کند يا فتنه گري را که روزگاري با او رفيق بوده است.
5- نشست برج ميلاد به نام روز خبرنگار برگزار شد، اما سخنرانان عمدتاً يا سردبير بودند يا مدير مسئول. البته سخنراني وزير تعاون، کار و امور اجتماعي و معاون مطبوعاتي وزير ارشاد را هم بايد اضافه کرد. بار اصلي رسانه ها و مطبوعات، روي دوش خبرنگاران است. شهيد صارمي يک خبرنگار بود و روز خبرنگار هم به نام وي رقم خورده است. آيا همه آنچه که سردبيران و مديران مسئول مي گويند لزوماً حرف خبرنگاران است؟خبرنگاراني که در فتنه 88 در کف خيابان شاهد به حراج گذاردن اقتدار و امنيت ملي توسط سران فتنه بودند، ديدگاهي متفاوت با آنچه که برخي سردبيران و مديران مسئول در نشست برج ميلاد مطرح کردند، دارند. آنها روي شرف و عزت و اقتدار و امنيت با اجانب معامله نمي کنند. در اين معرکه در کنار مردم ايستاده اند و از استقلال ايران اسلامي تا پاي جان دفاع مي کنند.
نظر شما