حسین شریعتمداری در ستون سرمقاله روزنامه كيهان با تيتر"حق با شماست ولی اشتباه می کنید" در رابطه با شيوه پاسخگويي رئيس جمهور به منتقدانش نوشت:
«اینکه با فرافکنی مشکلات را به دیگران نسبت دهیم و به دیگران لجنپراکنی کنیم که کاری ندارد. ادبیات رئیس جمهور باید همراه با اخلاق و ادب باشد و نباید بیدلیل به دیگران تهمت بزنیم... وقتی افرادی که مسئولیتهای سنگین دارند اخلاق را زیر پا میگذارند، آنوقت اعتماد عمومی از بین میرود... ما باید آستانه تحمل خود را افزایش داده و از نقد و انتقاد نهراسیم و...»
اگر تصور میکنید این پند و اندرزهای عاقلانه و دلسوزانه را شماری از افراد خیرخواه و نیکاندیش از باب نصیحت خطاب به رئیس جمهور محترم ادا کرده و ایشان را به خاطر اظهارات توهینآمیز نسبت به منتقدان دولت ملامت کردهاند، باید گفت؛ حق با شماست! ولی اشتباه میکنید! حق با شماست چرا که اظهارات آقای دکتر روحانی علیه منتقدان، در خور ملامت است و اما، از سوی دیگر، تصور شما اشتباه نیز هست! زیرا جملات یاد شده فقط بخشی از انبوه اظهارنظرهای قبلی جناب آقای روحانی است که بارها و بارها در «مذّمت فرافکنی»، «نسبت دادن مشکلات به دیگران» و به قول ایشان «لجنپراکنی علیه منتقدان»، «تهمت بیدلیل به این و آن»، «ضرورت افزایش آستانه تحمل مسئولان»، «نیاز دستاندرکاران نظام به اخلاق مداری» و... ایراد کردهاند! (18اردیبهشت و 15 خرداد 92 و...).
درباره اظهارات موهن و به دور از انتظار رئیس جمهور محترم که در جمع سفیران و نمایندگان جمهوری اسلامی ایران مطرح کردهاند، گفتنیهایی هست که از آن میان به چند نکته بسنده میکنیم.
1- جناب روحانی در جریان تبلیغات انتخاباتی خود و در موارد فراوان دیگری تأکید کردهاند اگر مسئولانی که مسئولیت سنگین دارند اخلاق را زیرپا بگذارند، اعتماد عمومی از بین میرود. آثار و نتایج این دیدگاه را که عالمانه و دقیق نیز هست در فاصله کوتاهی بعد از اظهارات اخیر ایشان به وضوح میتوان دید و کاش رئیس جمهور محترم بدون توجه به وسوسه برخی از مشاوران و اطرافیان، نیم نگاهی به واکنش طرفداران خویش- و نه منتقدان دولت که طرفدار هستند ولی انتقاد نیز دارند- بیندازند. واکنش طیف یاد شده را در چهار محور میتوان ارزیابی کرد.
اول: شماری از مدعیان طرفداری از دولت و رئیس جمهور که ترجیح دادند درباره اظهارات آقای روحانی سکوت اختیار کنند. سکوت این عده را فقط میتوان به حساب شرمندگی آنها نوشت و این که در اظهارات اخیر رئیسجمهور کمترین زمینهای برای دفاع و حمایت نمیبینند. آیا این عده «اعتماد» قبلی خود به رئیسجمهور محترم را از دست ندادهاند؟!
دوم: بخش دیگری از طیف مدعی طرفداری رئیسجمهور، تلاش کردند با چسبهای ناچسب، اظهارات ایشان را به اصطلاح توجیه! و حتی منتقدان را مستحق اهانت قلمداد کنند. یکی از سایتهای این طیف تا آنجا پیش رفت که منتقدان دولت را به «زنان بدکاره»! تشبیه کرد و آقای روحانی را به «انسان درستکار» که فحاشی وی به زن بدکاره! نه فقط«این زن بیعفت را نمیآزارد بلکه برعکس از این که میتواند در میدان بیحیایی با او درافتد خوشحال هم میشود»!
این عده که بسیار اندک و کمشمار نیز هستند، کمترین ارزشی برای پرداختن ندارند آنها برده پول و پله هستند و به قول بروبچههای تهران «آب دهان روی پیادهرو را به هوای سکه 2 ریالی برمیدارند»! ولی باید برای آقای روحانی عمیقا متأسف بود که به اینگونه افراد اجازه میدهند خود را طرفدار ایشان معرفی کنند!
سوم: دسته سوم کسانی هستند که ضمن نقد اظهارات آقای روحانی و ملامت ایشان که چرا زبان به این سخنان آلودهاند، به منتقدان دولت نیز به شدت تاخته و آنان را مستحق اعتراض و انتقاد دانستهاند اما به رئیسجمهور پیشنهاد کردهاند از الفاظ و عبارات دیگری برای مقابله با منتقدان استفاده کند! این طیف عمدتا- وتقریبا همه آنها - از افراد و گروههای مدعی اصلاحات هستند. یعنی طیفی که در ماههای اولیه ریاستجمهوری آقای دکتر روحانی «به کنایه» و این روزها با صراحت اعلام میکنند با رئیسجمهور مرزبندی تعریف شدهای دارند و ضمن حمایت «مشروط» از ایشان، تاکید میکنند که وی را اصلاحطلب! نمیدانند!
موضع دوگانه این طیف نسبت به اظهارات اخیر رئیسجمهور، حسابشدهتر از طیفهای دیگر است و از هماهنگی درون گروهی آنان خبر میدهد. این طیف به روال چند ماه اخیر خود، اصرار دارد که اشتباهات و ناکامیهای روحانی را به حساب خود او بنویسد و در همان حال انتخاب وی به ریاستجمهوری را مدیون اصلاحطلبان و حمایت خاتمی و هاشمی از ایشان قلمداد کند! موضع دو پهلوی طیف یاد شده نشان میدهد که آنها نیز اظهارات اخیر آقای روحانی را به اندازهای غیرقابل قبول و آسیبرسان میدانند که حاضر نیستند هزینه سنگین آن را که کاهش چشمگیر اعتماد مردم به رئیسجمهور است تحمل کنند.
چهارم: این طیف شامل بخش دیگری از اصلاحطلبان است که درباره اظهارات رئیسجمهور، موضعی متفاوت با طیف سوم و نزدیکتر به مردم دارند. طیف یادشده اظهارات اخیر رئیسجمهور را «ناامیدکننده»! و با تصور و انتظاراتی که از ایشان داشتهاند متفاوت ارزیابی کردهاند تا آنجا که یکی از روزنامههای وابسته به این طیف ضمن ملامت آشکار رئیسجمهور، با صراحت بیشتری مینویسد «در آستانه یک سالگی دولت اعتدال، سخنان دیروز شما پیرو مشی اعتدال نبود» و تاکید میکند «صادقانه بگوئیم این روحانی، آن روحانی نبود». به بیان دیگر، این طیف در لفافه - اما نه چندان پوشیده و پنهان - اعلام میکند در دیدگاه و تصور اولیه خود نسبت به آقای روحانی دچار اشتباه شده است و این روحانی که امروز میبینید با آن تصور که هنگام انتخابات از وی داشت، تفاوت دارد!
اکنون باید از جناب رئیسجمهور محترم پرسید؛ آیا در همین واکنشهای اولیه که به فاصله اندکی بعد از اظهارات حضرتعالی صورت گرفته است، تحقق عینی فرمولی که خود ارائه کرده بودید را نمیبینید؟! «وقتی افرادی که مسئولیتهای سنگین دارند، اخلاق را زیر پا میگذارند، آنوقت اعتماد عمومی از بین میرود.»...؟!
2- انتظار آن بود - و هنوز هم هست- که آقای روحانی به جای عتاب و اهانت به منتقدان، در مقام پاسخ مستدل و منطقی به آنها باشند و موفقیتهای مورد ادعای خویش را برای مردم برشمرده و توضیح بدهند. مثلا بفرمایند در مذاکرات هستهای غیر از آن همه امتیازات «نقد» که دادهاند و در مقابل «وعدههای نسیه» که گرفتهاند چه دستاورد دیگری داشتهاند؟ مگر نمیفرمودند و نمیفرمایند که منتقدان ایشان از مذاکره با آمریکا «هراس» دارند و آن را «تابو» میدانند؟! خب! حالا بفرمایند کدام دیدگاه واقعیت داشت و کدام «تابو» بود؟ آیا میتوانند این واقعیت را انکار کنند که درباره «صداقت آمریکا»! که تابلوهای نماد بیصداقتی آن را با دستپاچگی از سطح شهر جمع کردند، دچار اشتباه فاحش شدهاند و درپی «آب»، به سوی «سراب» رفتهاند؟ دست آقای روحانی و تیم مذاکرهکننده با وجود بدبینی نسبت به نتیجه این مذاکرات بازگذاشته شد ولی دست خالی بازگشتند البته مذاکرات اخیر دستاورد بزرگی نیز داشته است که همان اثبات غیرقابل اعتماد بودن آمریکاست، بنابراین نمیتوانند ادعا کنند که میخواستند مشکل را حل کنند ولی عدهای نگذاشتند!
و نمیتوانند از هماکنون - آنگونه که پیداست - برای ناکامی خسارتبار خود بهانه بتراشند. گفته بودند آقای اوباما آدم مؤدبی! است و برخورد مؤدبانه ما، باعث مواجهه مؤدبانه ایشان شده است! ولی هنوز این جمله ناتمام بود که با متکبرانهترین برخوردهای اوباما روبرو شدند و خانم وندی شرمن با وقاحت فریب و فریبکاری را بخشی از «دی.ان.ای- یعنی ذات» مردم ایران معرفی کرد! وعده داده بودند که علاوه بر سانتریفیوژها، چرخ زندگی مردم نیز باید بچرخد ولی به جای آن بسیاری از سانتریفیوژها نیز از چرخش افتاد! قول داده بودند که پاسپورت ایرانی را از احترام بینالمللی برخوردار سازند، اما چند ماه است که آمریکا برخلاف قوانین بینالمللی به نماینده رسمی ایران در سازمان ملل اجازه ورود نمیدهد. قرار بود طی 100 روز اول ریاستجمهوری، گشایش چشمگیر اقتصادی به مردم هدیه بدهند. ولی در موعد 100روزه و زنگحساب، انشاء خواندند، و...
اگر این واقعیات قابل انکار است، بفرمایند که چرا؟ و اگر قابل انکارنیست -که نیست - اهانت به منتقدان که باید شایسته تقدیر باشند، برای چیست؟
3- کاش جناب رئیسجمهور به این نکته بدیهی توجه میفرمودند که اگر منتقدان ایشان - منظور همه منتقدان نیست - خدای نخواسته در پی دشمنی با دولت آقای روحانی بودند، خطاهای آن را گوشزد نکرده و به نقد نمیکشیدند چرا که هیچ بدخواهی خواستار اصلاح طرف مقابل نیست و فقط دوستان دلسوز هستند که لغزش دولت و زیانهای حاصل از آن را برنمیتابند و با نقد مستند و خیرخواهانه در پی اصلاح خطاها برمیآیند زیرا دولت را بخشی از نظام مقدس جمهوری اسلامی میدانند و کمترین آسیب احتمالی به آن را، نمیتوانند تحمل کنند. دقیقا برخلاف دشمنانی که به لباس دوست درآمدهاند و یا دوستان نادانی که همیشه آسیبرسان و ضایعهآفرینند.
4- در خاتمه این نکته نیز گفتنی و این گلایه مطرح کردنی است که چرا جناب روحانی برخلاف توصیه اکید و حکیمانه خداوند تبارک و تعالی، ابراز دوستیهای خود را نثار دشمنان تابلودار نظام میکنند و خشم و عصبانیت خویش را به سوی دوستان میفرستند؟!
و دراینباره گفتنیهای دیگری نیز هست که میگذاریم و میگذریم و برخلاف برخی از کسانی که به ریا و نفاق خود را دوستدار آقای روحانی جامیزنند - و در همان حال پنهان نمیکنند که ایشان را پلی برای مقاصد حزبی خود میدانند - برای رئیسجمهور محترم آرزوی موفقیت داریم.
دشمن پنداري منتقدان
روزنامه رسالت با قلم محمد كاظم انبارلويي در ستون سرمقاله خود نوشت:
ديروز روزنامههاي پايتخت، تيتر اول خود را به بيمهري رئيسجمهور به منتقدين اختصاص دادند. رئيسجمهور در حالي كه طي سه ماهه اخير كسي نقدي مشفقانه در مورد سياست خارجي نكرده، بيآنكه اشاره كند چه كسي يا چه كساني از مذاكره هراس دارند يا ميلرزند، آنها را به جهنم حوالت داد. اصل مذاكره و گفتگوهاي هستهاي طي 10سال گذشته مورد نقد هيچ گروه يا فردي نبوده است و نميدانم سخنان رئيسجمهور در اين حمله به منتقدين، خطاب به چه كسي يا كساني بوده است؟ صداوسيماي جمهوري اسلامي، صدا و تصوير رئيسجمهور را هنگام اداي اين كلمات به طور زنده و سپس در بخشهاي خبري پخش كرد. هر كس كه دقتي در سيماي رئيسجمهور داشت ميتوانست آثار غضب و عصبانيت را در هنگام اداي اين كلمات ببيند.
يك سياستمدار بويژه آنكه خود را حقوقدان هم بداند هرگز نبايد به وادي "غضب" و "خشم" گام نهد، بويژه آنكه اين سياستمدار حقوقدان، "روحاني" هم باشد. پيامبر اعظم(ص) فرموده است: "خشم از شيطان و شيطان از آتش آفريده شده است و آتش با آب خاموش ميشود. پس هر گاه يكي از شما به خشم آمد، وضو بگيرد." (نهجالفصاحه، حديث 66) و نيز فرمود: "انسان هيچ جرعهاي ننوشيد كه نزد خدا از جرعه خشمي كه براي رضاي خدا فرو ميخورد، بهتر باشد." (نهجالفصاحه، حديث 2618)
و نيز مولايمان حضرت امير(ع) فرمود: "خشم همنشين بسيار بدي است، عيبها را آشكار، بديها را نزديك و خوبيها را دور ميكند." (غررالحكم، ج 3، ص 257 حديث 4417) و بالاخره هم او فرمود: تواناترين مردم در تشخيص درست، كسي است كه خشمگين نشود. (غررالحكم، ج2، ص 408، حديث 3047)
عصبانيت رئيسجمهور ظاهرا از عدم رسيدن به اهداف و نتايج مورد نظر در مذاكرات هستهاي است. آمريكاييها شش ماه ما را روي توافق ژنو سرگرم كردند و چهار ماه هم آن را تمديد نمودند و در اين مدت صادقانه دولت يازدهم هرچه بايد بكند، كرد و آمريكاييها آنچه بايد بكنند، نكردند. نقد مشفقانه برخي بر سياست خارجي در همين نكته متمركز است. البته مدتي هم هست كه سكوت كردهاند و چيزي نميگويند. آقاي رئيسجمهور به جاي اينكه صداي خشمآلود خود را متوجه دشمن كند، تيغ سخن را بر دوست كشيده است؟ آيا اين رويكرد، نوعي "تدبير" و اقدامي "اميدبخش" است؟ رئيسجمهور بارها گفته است ميخواهد با دنيا تعامل سازنده كند و اين حرف درستي است. چرا اين تعامل را با منتقدين خود ندارد و ميخواهد آنها را به جهنم بفرستد؟!
آيا اين رويكرد نوعي ادب و آداب حكمراني خوب است؟
چرا هنگام پاسخگويي، اصل نقد و سئوال را تحريف و سپس در مقام پاسخگويي برميآييم؟ اين شيوهاي منصفانه و عادلانه و مشفقانه در برخورد با منتقدين نيست.
نقد، ادب و آدابي دارد. پاسخگويي هم از همين ادب و آداب پيروي ميكند. چرا دولت در اين مورد تدبيري نميكند و اميدي به وجود نميآورد؟ اين رويكرد، ادبيات گفتگو را عوض ميكند و از اعتدال به سمت افراط و تفريط ميبرد. چرا بايد رئيسجمهور براساس اطلاعات نادرست در چنين مسيري بيفتد؟
دهها سئوال در حوزه اقتصاد، فرهنگ، مشكلات اجتماعي و سياست داخلي و خارجي دولت مطرح است كه هر روز منتقدان، آن را با زبان دلسوزي و شفقت مطرح ميكنند، آن هم به قصد اصلاح. چرا رئيسجمهور بايد بنا را بر بيمهري بگذارد و هر از چندي منتقدين را با عبارات موهن بنوازد؟
رقباي رئيسجمهور، نجيب هستند، راي شكننده او را به رسميت شناخته و حمايت خود را بدون كمترين انتظاري اعلام كردند.
چرا بايد آنها را بيسواد، بزدل، ترسو، مذاكره هراس، بيشناسنامه، افراطي، بيخبر از دنيا و ... خطاب كرد؟! آيا اين حاشيهسازيها خروج از متن و فاصله گرفتن از مشكلات واقعي مردم و كشور نيست؟ اين افتادن در دام پروژه "بيثباتسازي و دوگانههاي سركاري"(1) دشمن است.
آقاي رئيسجمهور نيك ميداند شرايط منطقه و جهان چيست؟ خطر تروريسم بيخ گوش ماست. رژيم صهيونيستي خونخوارتر از هميشه در منطقه ظاهر شده و كشتار ميكند و ... آيا امروز ما نياز به همدلي نداريم؟ آيا تعامل با نخبگان و منتقدين بايد تعطيل شود و تعامل با دنيا (بخوانيد آمريكا) در دستور كار قرار گيرد؟ تعاملي كه حداقل تاكنون آثار مثبت خود را نشان نداده است و هرچه ما در مسير تعامل پيش ميرويم، آمريكا و غرب در مسير "تخاصم"، مصممتر ميشوند.
تيتر ديروزرسالت فارغ از اين بيمهري اختصاص به اين مهم داشت كه رئيسجمهور گفته بود: "ديپلماتهاي ما نبايد غافلگير شوند". اين حرف درستي است. اين رهنمود هوشمندانهاي است. بايد همه يك صدا و
يك جهت به فكر صيانت از منافع و امنيت ملي باشيم و اصل غافلگيري را فراموش نكنيم. اما اگر نوك تيز حمله را به جاي اينكه به دشمن برگردانيم، دوست را با سخنان موهن بنوازيم، آيا غافلگير نخواهيم شد؟
بزرگترين آسيب كشور، غفلت نخبگان از انجام وظايف ذاتي بويژه در حوزه امنيت ملي است. بايد دماغ آمريكاييها را در مذاكرات هستهاي به خاك بماليم. اگر آنها روي مواضع زيادهخواهانه خود اصرار كردند به نقطه اول برگرديم. در اين بازگشت كسي رئيسجمهور را مذمت نميكند، چرا كه فقط پيشبيني مقام معظم رهبري در اينكه نبايد به آمريكاييها اعتماد كرد، محقق ميشود. دولت هم تلاش خود را كرده و به افكار عمومي ايران و جهان ثابت كرده كه آمريكاييها آدمبشو نيستند. اگر هم موفق شديم حقوق خود را به كرسي بنشانيم و تحريم را بشكنيم و از فناوري هستهاي مثل همه كشورهاي دنيا بهرهمند شويم باز برميگرديم به نقطه اول فعاليتهاي هستهاي و البته از زحمات دولت هم در اين نبرد ديپلماتيك تشكر ميكنيم، چه توفيق داشته باشيم و چه نداشته باشيم. اين فرجام نبايد رئيسجمهور را عصباني كند و در ذهن خود يك دشمن فرضي داخلي ايجاد و به آن حمله كند. در داخل هيچ كس مخالف دولت برخاسته از راي مردم و مستظهر به تنفيذ رهبري نيست. اگر حرفي هست، نقد مشفقانه است. رئيسجمهور نبايد از نقد مشفقانه برآشوبد و طاقت از كف بدهد. صبر و شكيبايي و
نرم خويي كليد قفل تعامل با نخبگان و منتقدين است. چرا رئيسجمهور از اين كليد در مديريت سياست داخلي كشور استفاده نميكند؟
دشمن پنداري منتقدان يك توهم است چرا رئيس جمهور از اين وهم با تدبير و اميد بخشي عبور نمي كند.
داعش، اهرم باجخواهي آمريكا
روزنامه جمهوري اسلامي در ستون سرمقاله خود نوشت:
حملات جنگندههاي آمريكا به مواضع گروه تروريستي داعش در عراق درحالي صورت ميگيرد كه ناظران و تحليلگران مسائل عراق، اين حملات را بيتاثير و بيشتر نمايشي ميدانند به گونهاي كه حتي برخي مقامهاي آمريكايي نيز بر بيخاصيت بودن اين حملات تاكيد كردهاند.
جان مك كين سناتور جمهوريخواه آمريكايي و همچنين رئيس سابق ستاد ارتش آمريكا از جمله كساني هستند كه حملات آمريكا به داعش را بيحاصل دانستهاند. اوباما كه روز جمعه گذشته دستور حملات هوايي به داعش را صادر كرد، گفت اين حملات "محدود" خواهد بود. وي گفت هدف از حملات هوايي آمريكا جلوگيري از پيشروي داعش، به ويژه به سمت كردستان است و دولت آمريكا نخواهد گذاشت خلافت داعش در عراق شكل بگيرد. رئيسجمهور آمريكا در عين حال هشدار داد واشنگتن تنها زماني حملات خود به داعش را از محدوديت در خواهد آورد كه شريك مناسبي در عراق پيدا شود و دولت مورد نظر آمريكا در عراق روي كارآمده باشد.
واقعيت اين است كه آمريكا ارادهاي براي از بين بردن داعش ندارد چرا كه خود غربيها اين گروه تروريستي را همچون موارد مشابه متعدد ديگر، به وجود آوردهاند تا از آن براي پيشبرد اهداف سياسي و مقاصد استعماري خود بهره ببرند.
داعش، يك گروه تروريستي و بيرحم است كه پس از آغاز توطئه غرب و ارتجاع عرب عليه حكومت دمشق در سوريه تأسيس شد. آمريكاييها به همراه متحدان منطقهاي خود، هنگامي كه امكان حمله مستقيم براي ساقط كردن حكومت سوريه را نيافتند سياست خود را بر ايجاد گروههاي شورشي و تجهيز و تسليح آنها قرار دادند و در مدت سه سال انواع و اقسام سلاحها و كمكهاي مالي را در اختيار اين گروهها قرار دادند كه نتيجه آن، ظهور گروههاي تروريستي، نظير داعش، النصره و امثال آنها بوده است.
اين، واقعيتي است كه چند مقام آمريكايي از جمله هيلاري كلينتون، وزير خارجه سابق اين كشور نيز به آن تاكيد كردهاند. كلينتون اخيراً در مصاحبهاي اذعان كرده است داعش ساخته و پرداخته آمريكايي هاست و حتي قرار بود در صورت سقوط حكومت سوريه، داعش به عنوان جانشين آن حكومت توسط غرب به رسميت شناخته شود.
رفتار آمريكائيها در برابر تحولات اخير عراق و سكوت آنها در برابر پيشروي داعش به شكل واضح بيانگر اين موضوع است كه اولاً واشنگتن از اقدامات داعش ناخشنود نيست و دوم اينكه، واشنگتن از اين گروه استفاده ابزاري ميكند.
درحالي كه گروه داعش با وحشيانهترين شكل شهرهاي عراق را مورد تاخت و تاز قرار داده و تكان دهندهترين جنايات را مرتكب شده است اما اوباما تنها به اين اظهارات بسنده كرد كه بحران عراق از طريق سياسي قابل حل است!
بديهي است كه اوباما با اين اظهارنظر قصد داشت اين نكته را نيز به دولت عراق متذكر شود كه براي نجات از شر داعش بايد به شرايط آمريكا، از جمله تأمين نظر آمريكا در تركيب دولت جديد تن دهند و به طور خلاصه اينكه، جناح شيعه حاكم كه به دليل در اكثريت بودن، قدرت را درست داشته است از اين حق خود صرفنظر كند.
اين باج خواهي آمريكا و مداخله غيرقانوني در امور داخلي عراق، را ميتوان اولين مرحله از امتيازخواهي آمريكا، در عراق با استفاده از اهرم داعش به حساب آورد.
آمريكاييها از سالها قبل در تلاش بودهاند تا در ساختار حكومت عراق تغيير ايجاد كنند و آنرا به صورت دلخواه خود جهتدهي نمايند تا بتوانند در آن نفوذ لازم را داشته باشند ولي به دليل حمايتهاي مردمي از دولت قادر به تحقق اين هدف خود نبودهاند. اكنون واشنگتن درصدد است مردم و دولت عراق را توسط گروه وحشي داعش، به عنوان حيوان درنده دست آموز خود تهديد كرده و آنها را به پذيرش خواستههاي خود وادار سازد.
آمريكا در واقع با مهره داعش بازي ميكند و حملات هوايي اخير نيز در همين چارچوب قرار دارد. اين حملات برخلاف ادعاهاي تبليغاتي، با انگيزه حمايت از غيرنظاميان و اقليتهاي مذهبي و قومي عراق صورت نميگيرد بلكه مقاصد سياسي پشت اين تصميم قرار دارد. در مرحله كنوني، مهمترين انگيزه از حملات هوايي آمريكا به مواضع داعش حمايت از كردستان عراق و جلوگيري از سقوط حكومت اقليم اربيل است. واشنگتن قصد دارد به داعشيها بگويد اقليم كردستان براي منافع آمريكا خط قرمز است. آمريكا و كردستان عراق روابط گسترده اقتصادي و سياسي دارند و مهمتر اينكه كردستان عراق مناسبات ويژهاي نيز با رژيم صهيونيستي دارد و قطعاً واشنگتن براي حفظ اين مناسبات از هيچ تلاشي فروگذار نخواهد كرد. به تعبير ديگر، آمريكا حتي از كردستان عراق نيز با استفاده ابزاري از داعش باجخواهي كرده است كه براي بهرهمندي از كمكهاي آمريكا، ملاحظات منافع آمريكا را بيش از پيش مد نظر قرار دهد و در واقع، كردستان را نيز وامدار خود نمايد.
نكته ديگر اينكه سياست دولت آمريكا اينست كه دست وحشيهاي خونخوار داعش را باز بگذارد و اين گروه با گسترش جناياتش جوي از وحشت و نااميدي را در سراسر عراق و اگر بتوانند در كل منطقه ايجاد كنند و سپس آمريكاييها مداخله كرده و خود را مزورانه منجي جلوه دهند، درحالي كه خود به وجود آورنده اين گروه و ساير گروههاي تروريستي منطقه ميباشند.
بدين ترتيب با توجه به اينكه گروه تروريستي داعش ساخته و پرداخته سازمانهاي اطلاعاتي آمريكا و همدستان اروپايي واشنگتن ميباشد، انتظار اينكه آمريكا عزم از بين بردن اين گروه را داشته باشد، انتظاري بيهوده و سادهلوحانه است.
«فرصت» استیضاح
رضا منصوری . معاون وزارت علوم دولت اصلاحات در ستون سرمقاله روزنامه شرق آورد:
این روزها سالگرد صدور فرمان مشروطه است که بیش از صدسال از صدور آن میگذرد. ای کاش پیشینیان ما قدری هم به فکر رشد فرهنگی کشور ما بودند: رشد در جهت درک روابط اجتماعی در دنیای مدرن! این روزها هرگاه از استیضاح وزیر علوم صحبت میشود یاد جدالهای تاریخی در هزارسال گذشته خودمان میافتم که چگونه مشاجرههای فرقهای میان مسلمانان به تسویهحسابهای شخصی در عالیترین سطح زندگی اجتماعی ما منجر میشد. تاریخ ما پر است از نبود تسامح، نبود مفهوم خرد جمعی. مشروطه و سپس انقلاب اسلامی قرار بوده است روح ما را تلطیف کند، تسامح را افزایش دهد، خودرایی را از عرف سیاسی ما خارج کند، درک ما را نسبت به انسان مدنی و قرائتهای متعدد عمیق کند و حرمت انسان و ادب را رواج دهد. اما حالا شاهد چه گفتارها و رفتارهایی هستیم. به این جمله توجه کنید: «برو به این مرتیکه بگو یا این چندنفر را عزل میکنی یا با اردنگی از وزارت بیرونت میکنم!»
میتوانید تصور کنید این جمله را رییس یک کمیسیون در مجلس شورای اسلامی بر زبان آورده باشد؟ آن هم در جمهوری اسلامی ایران که باور داریم در آن، انقلاب فرهنگی انجام شده است؟ ولی این واقعیتی است که با آن روبهرو هستیم. این همان تاخر فرهنگی است که عدهای از ما ایرانیان دچار آن هستند. این تاخر فرهنگی در کشورهای دیگر همجوار ما مانند عراق و افغانستان و سوریه و پاکستان به صورت فرقههای افراطی بروز کرده است: انسانهایی مسلمان که گویی از دوران مسلمانکشی فرقهای دوران سلجوقیان و بعد از آن به قرن21 پرتاب شدهاند حتی اگر در برکلی یا بوستون دکترا گرفته باشند! بله، هر استیضاحی سیاسی است اما این مورد در پایینترین سطح سیاسی ممکن مطرح میشود، کجا بودند این مدافعان استیضاح در سالهای گذشته که اکنون اینگونه برآشفته شدهاند؟ توصیه من به وزارت این است که به این قیلوقالها توجه نکند و حال که استیضاح، اعلام وصول شده است، از آن استقبال کند. وزیر میتواند از این «فرصت» نهایت استفاده را برده و نمونههای تخفیفکردن محیط علمی را در چندسال گذشته برملا کند و بگذارد آیندگان درباره ما قضاوت کنند. اصولگرایان مخلص هم بعید میدانم صداقت چنین روشی را درک نکنند و در هر صورت باید نشان دهند ایران اسلامی برایشان اهمیت دارد یا همبستگی قومی و سیاسی؟ در هر صورت احترام به قانون باید برای همه ما اصل باشد حتی اگر بدونشک خودمان را محق بدانیم. این به نفع کشور و آینده آن است!
سهم زنان از مجلس دهم
شايان ربيعي در ستون سرمقاله روزنامه ابتكار نوشت:
انتخابات مجلس دهم از چند ماه اخير محل بحث و گفتوگوهاي متعددي بوده و عمدتا موضوع نامزدهاي احتمالي جناحهاي سياسي، محور اصلي تحليلها و ارزيابيهاي رسانهاي بوده است.
اما در اين ميان موضوع خيز آرام وبيصداي زنان براي تصدي صندليهاي سبز رنگ بهارستان کمتر در مقالات مربوط به تحليل انتخابات مجلس دهم جا خوش کرده است.
واقعيت اين است که ظرفيت و توانمنديهاي زنان ايراني براي تصدي امور کشور تا کنون به قدر کافي کشف و استفاده نشده است و بسياري از زنان فعال در حوزههاي سياسي، اقتصادي و فرهنگي کشور درباره اين موضوع، موضعگيري کردهاند.
زنان ايراني تا کنون در برخي از نهادهاي عمومي انتخابي از جمله شوراهاي شهر و روستا توانستهاند حضوري نسبتا گسترده داشته باشند اما اين حضور چندان که بايد و شايد در کليت موضوع زنان در ايران اثرگذار نبوده است زيرا از يک سو اختيارات اين نهادها کاملا محلي و ناچيز است و از سوي ديگر بسياري از اين نهادها در شهرهاي کوچک و روستاها عمدتا خصلتي عشيرهاي و طايفهاي دارند و نميتوانند بستر تحقق مفاد و الگوهاي حقوق شهروندي باشند.
از بيش از دو دهه گذشته با خروج نسل جديد زنان ايراني از قالب و چارديواري خانه و ايفاي نقشهاي مهم سياسي و اجتماعي در کشور، گفتمان جديدي حول موضوع زنان در ايران شکل گرفته و تا امروز رشد کرده است.
نسل جديد زنان ايراني که عمدتا داراي مدارک تحصيلي عالي از دانشگاههاي بزرگ کشور هستند و همچنين در فرايند جامعه پذيري خود، شاهد حضور قابل توجه زنان در مديريتهاي کلان و شکلگيري هستههاي گروهي و کاميونيتيهاي متعددي در دفاع از حقوق اين قشر از جامعه بودهاند، بيترديد بيش از گذشته نياز به تصدي صندليهاي قانونگذاري را احساس ميکنند.
از اين جهت است که انتخابات دهمين دوره مجلس شوراي اسلامي، به توجه به اين مهم، جايگاه متفاوتي در مقايسه با ديگر همهپرسيهاي گذشته دارد.
قوه مقننه از اين نظر که بستر اصلي تنظيم، تدوين و تصويب قوانين است، ميتواند با حضور متناسب زنان زمينه ساز يک تحول رو به جلو و مثبت براي حل و فصل بسياري از مسائل مبتلابه کشور از جمله مسائل زنان باشد.
توجه دولت تدبير و اميد به لزوم توسعه جايگاه زنان در شهرستانها و به ويژه مناطق کمتر توسعه يافته با انتصاب فرمانداران زن و... نشاندهنده رويکرد مثبت دولت از يک سو و توانمندي زنان اين مناطق و گسترش انتظارها از اين روند مثبت از سوي ديگر است که فضاي اجتماعي را براي حضور فعالتر زنان در مناصب سياسي و اجتماعي کلانتر فراهم کرده است.
به نظر ميرسد که تحت اين شرايط، مجلس دهم بيش از همه دورههاي ديگر نماينده زن در صحن خود داشته باشد و جامعهي بيش از 49 درصدي زنان ايراني که قريب به 96 درصد از آنان با سواد و بيش از 50 درصد جامعه جوان آن داراي تحصيلات عاليه هستند، از اين امر استقبال خواهند کرد.
با اين مقدمات شايد جناحهاي سياسي اصلاحطلب، اصولگرا و ميانهرو لازم باشد براي جلب آراي بيشتر مردم، در فهرستهاي انتخاباتي خود بيش از پيش به زنان، فضا و فرصت حضور بدهند زيرا فضاي سياسي افراد مشارکتجو در انتخابات، آکنده از خواستها و انتظاراتي که بخش قابل توجهي از آنها درباره موضوع زنان است.
بيراه نيست اگر بگوييم مجلس دهم يک مجلس متفاوت با همه مجالس پيش از اين و يک نقطه عطف در تاريخ قانونگذاري جمهوري اسلامي است. مجلسي که در صورت تشکيل آن با رشد متناسب شمار زنان نماينده، ميتواند الگويي متعاليتر از مديريت پويا و متعادل در يک کشور اسلامي باشد.
برهمين اساس بر خلاف تبليغات اسلام هراسان و رويه تندروهاي واپسگرا که سعي دارند تا با استراتژي «جانبداري بد» اسلام را بدنام کنند، ميتوان شاهد يک جهش در مسير رو به رشدي بود که زنان ايراني پس از انقلاب اسلامي تا امروز تجربه کرده و توانستهاند نمايانگر حضور فعالانه يک زن مسلمان در جامعه سياسي يک کشور باشند.
الگوي زن ايراني مسلمان که همزمان با نقشهاي مادري و همسري توانسته است، مدير، مسئول و نماينده جامعهاش باشد، ميتواند با اثرگذاري در مسير قانونگذاري کشور، راه را براي ايفاي اين نقشها فراهمتر کرده و سببساز تعديل و واقعيسازي برخي از قوانيني باشد که در حوزه زنان مانع از ايفاي اين نقشهاي چندگانه است.
نظر شما