چهارشنبه ۲۹ مرداد ۱۳۹۳ - ۱۳:۵۱
۰ نفر

فریبا خانی: خانه در آتش می‌سوزد. آتش‌نشانان ایستگاه ۶۸ به کمک می‌آیند... اهالی ساختمان بیرون می‌روند.

فرشته‌ای که بین ما بود

اما دختر بچه‌ی كوچكی در طبقه‌ی چهارم ساختمان مانده است كه پیدایش نكرده‌اند. امید عباسی، چند‌بار پله‌ها را بالا می‌رود تا  دخترك را پیدا كند... مادرش در پایین ساختمان فریاد می‌زند، دخترم آن بالاست. امید عباسی دخترك را بیهوش می‌یابد. همان لحظه ماسك اكسیژن خود را به دختر می‌دهد، از میان دود بیرون می‌زند و خودش را به راه پله‌ها می‌رساند... در میان راه خودش از پا می‌افتد. دخترك زنده می‌ماند. امید عباسی جانش را از دست می‌دهد.

این داستان غمگین یك قهرمان است. روز ۱۷ مرداد در گالری ایده، نمایشگاهی به یاد امید عباسی افتتاح شد و قصه‌ی امید را تصویرگران ایرانی و خارجی با رنگ‌ و قلم خود ثبت كردند. شعله‌‌های آتش، دست‌های مهربان، فرشته‌ای كه در آغوشش كودكی آرمیده است. ماجرای امید، جهان را متأثر كرد و آتش‌نشانان سراسر جهان با او همدردی كردند. جلو در نمایشگاه یك ماشین آتش‌نشانی است. همكاران امید هم در نمایشگاه هستند. امید عباسی یك قهرمان است. شاید به‌خاطر همین، قصه‌ی او را دانش‌آموزان در  كتاب‌های درسی خواهند خواند. در این نمایشگاه، خانواده‌ی امید عباسی را هم می‌بینیم.

مادر امید عباسی درباره‌ی او می‌گوید: «پسرم ۳۵ ساله بود. پنج سالی بود كه از ازدواجش می‌گذشت. از ابتدای كودكی‌، مهربان بود. خیلی با مسئولیت بود و خیلی خیلی مهربانی می‌كرد.»

  • من شنیده‌ام كه دختری داشته است؟

نه هنوز فرزندی نداشت!

  • چرا امید آتش‌نشان شد؟

- خب، اولش به امید یادآوری كردیم كه  امید جان، این شغل خطرناكی است. اما امید آن‌قدر به این شغل علاقه داشت كه ما هم راضی شدیم.

امید فرمانده گروه بود و قرار نبود كه به داخل خانه برود، اما وقتی مادرِ كودك از امید می‌خواهد كه دخترش را نجات دهد، خودش دست به كار می‌شود.

مادر امید می‌گوید: «قرار است قصه‌ی امید در كتاب‌های درسی بیاید...» و اشك‌هایش سرازیر می‌شوند.

پدر امید با دقت تصویرگری‌ها را می‌بیند. دانه به دانه... چهره‌ی غمگین خانواده‌ی عباسی همه‌ی بازدیدكنندگان را متأثر می‌كند.

  •  از او می‌پرسیم كه شما هم آتش‌نشان بودید؟

- نه، من كارمند كنسرو‌سازی بودم. امید خودش این شغل را دوست داشت.

بعد اضافه می‌كند كه «به‌خاطر این نمایشگاه ما قدردان هستیم. خوشحالم كه نام امید زنده ‌است.»

برادر امید هم می‌گوید: «امید، نسبت به‌ خانواده، خیلی احساس مسئولیت داشت و مراقب همه‌چیز بود. انگار او آفریده شده بود كه به دیگران كمك كند. دو سال است كه او نیست و ما تازه می‌فهمیم كه چه نقش بزرگی در خانواده‌ ایفا می‌كرد.»

شهناز دوستی، همسر امید عباسی هم از راه می‌رسد. او كه به تازگی در آتش‌نشانی مشغول به كار شده می‌گوید: «حدود پنج‌سال با امید زندگی كردم. این كه آتش‌نشانان دنیا از او قدردانی كردند و در كشورهای مختلف نمایشگاه‌هایی به‌خاطر امید برگزار شد، این‌كه آتش‌نشانان دنیا با امید هم‌دلی كرده‌اند و  عكس‌های خود را با تصویر امید فرستاده‌اند؛ نشان می‌دهد كاری كه امید انجام داد دنیا را تحت تأثیر قرار داده.»

عباس حبیبی، دبیر نمایشگاه هم می‌گوید: «این ایده درگروه تصویرگران هنر موگه شكل گرفت و گالری ایده هم حامی مالی شد.» حبیبی درباره‌ی فكر برپایی نمایشگاه امید می‌گوید: «ما در کشورمان قهرمانان متعددی داریم که دنیای رسانه‌ها اجازه نمی‌دهد که این قهرمانان آن‌گونه كه هستند به جامعه شناسانده شوند و اغلب قهرمانانی که به گروه کودک و نوجوان معرفی می‌شوند، ایرانی نیستند و شاید حتی ویژگی‌های مناسبی هم برای قهرمان تلقی شدن در میان کودکان و نوجوانان ایرانی ندارند. گروه تصویرگران موگه از یک سال پیش تصمیم گرفت برنامه‌ای برای معرفی این قهرمانان در پیش بگیرد که در نخستین گام تصمیم گرفتیم امید عباسی را معرفی کنیم.»

او هم‌چنین می‌گوید: «با برپایی نمایشگاه امید و نمایشگاه‌هایی که در آینده برپا خواهیم كرد، قصد داریم قهرمانان ایرانی را به شکل‌های مختلف به جامعه معرفی کنیم.»

دبیر نمایشگاه می‌گوید: «ما می‌خواهیم نماد این آتش‌نشان فداكار را به شكل عروسك تهیه كنیم تا همیشه یاد این قهرمان زنده بماند.»

به گفته‌ی حبیبی: «۲۰۰ اثر از هنرمندان ایرانی به دبیرخانه رسید كه از میان آن‌ها ۳۸ اثر برای نمایشگاه انتخاب شد و ۹ اثر از شش هنرمند خارجی نیز به نمایش درآمده است.»

در اكثر كارها می‌بینم، امید به شكل قهرمانی افسانه‌ای با كودكی در آغوش، از میان آتش می‌گذرد. معلوم است او انسان نبود؛ یك فرشته بود.

 

همشهری، هفته‌نامه‌ی دوچرخه‌ی شماره‌ی ۷۵۴

اثر لیلا بدر عظیمی

کد خبر 269155

برچسب‌ها

دیدگاه خوانندگان امروز

پر بیننده‌ترین خبر امروز

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha