اسمش برايم آشناست ولي هر چه به تاريخچه بلندمدت ذهنم فشار ميآورم تطبيق تصور و تصديق برايش دشوار است. از افراد مختلفي آدرس ميگيرم. به هر حال پيدا ميكنم. بار اول است كه به اينجا رهسپار ميشوم با اينكه بارها و بارها به قم سفر كردهام ولي براي بار اول است كه به اين مكان زيارتي مشرف ميشوم. و اين هم برميگردد به كم كاري خود من. با اين همه مسافرتهاي زياد به قم يكبار دفترچه معرفي شهر قم را نگرفتم و آنرا تورقي نكردم كه بدانم مكانهاي زيارتي غير از حرم حضرت معصومه(س) وجود دارد كه براي مشتاقان اهل بيت بسيار ارزشمند است. 45متري عمار ياسر را وارد ميشوم. از 2،3 نفر ميپرسم و آدرس كوچه را ميگيرم. وارد كوچه كه ميشوم تابلوي بيتالنور به چشمهايم زل ميزند. انگار چند صباحي است منتظر آمدن من است.
نور علي نور
در ابتدا ميروي خودت را پاك كني از هر چه بدي است. با اينكه وضو داري ياد حديث ميافتي. الوضوء نور، الوضو علي الوضو نور علي نور. خودت را غرق نور رحمت الهي ميكني و آماده ميشوي براي ورود. درب ورودي سقاخانهاي است كه يك فرد كويتي اسم خود را بالاي آن نگاشته،كنار يك بسمالله الرحمن الرحيم. از شواهد و قرائن ميفهمم كه حتما در امر ساخت اين بنا كمك شاياني كرده كه توفيق داشته در ورودي درب اين عبادتگاه نام خود را براي ساليان سال حك كند. يك جمله «خوش به حال اين ثروت حلال كه وقف حلال شده» در دلم ميگويم و مسير را ادامه ميدهم.
اينجا همهچيز بيآلايش است. بيتكلف. كفشداري هم ندارد. خودت بايد بداني اينجا وادي طور است. وادي نور است. پس فاخلعنعليك. كفشهاي دنياييات را رها ميكني. پا برهنه در اين وادي آسماني قدم ميگذاري. آهسته و پيوسته گامهايت را برميداري. دوست نداري گزارش بگيري. حتي دوست نداري عكس بگيري. دوست داري وقتت را تنظيم كني فقط و فقط براي نگاه. چشم بدوزي به نور. نياز نيست چشمهاي برزخي داشته باشي كه بفهمي چقدر اين مكان نوراني است. كافي است چشمهايت را ببندي و فقط و فقط حس كني. به نداي درونيات خوب گوش كني خودت ميفهمي به كجا آمدهاي.
محوطه بيتالنور آنقدر كوچك است كه حس كني اينجا خانه توست و آنقدر بزرگ است كه حس كني خانه خداست. بزرگي و كوچكي مطرح نيست. دلت گير ميكند در همين محوطه. دل دل ميكني. بروي وارد خود عبادتگاه شوي. زيارت خانم را روي تابلوي نسبتا بزرگي نوشتهاند. مينشيني مقابل تابلو. زيارت حضرت معصومه (س) اينجا براي خودش حال و هوايي ديگر دارد. خودت را در مقابل حرممطهر ميبيبني. بلند ميشوي و سلام ميدهي.
سر در اتاقك اصلي به قلب چند كاشي يك مصرع حك شده است: اين روشني ز چيست كه در قم منور است و مصرع ديگر را كاشيهاي ديگر جواب دادهاند: اين سجدهگاه دختر موسيابنجعفر است.
اندكي سرت را كه پايينتر مياندازي شعري ديگر هم در كاشيهاي بالا سر به رقص در آمده است: شده بنياد اين كاخ منور، بپاس دختر موسيابنجعفر، عبادتگاه معصومه است اينجا، كز اينجا قم شرافت يافت ديگر.
آرام آرام وارد ميشوي. 3-2 پله را درمينوردي. اتاق، 3 در 4 متر بيشتر نيست. با پاهايت كه عرض و طولش را گز ميكني همين را ميفهمي. سرت را تكيه ميدهي به سنگهاي آيينه وارش. انگار سنگ صبوراند اين سنگها. حرف دلت خودش را باراني كرده بر پهناي صورتت و مدام ميبارد. اشكها اجازه درددل نميدهند. ناي ايستادن نداري. مينشيني. تاب نشستن نداري. بلند ميشوي. تربت حسيني را برميداري. دوگانهاي را به جا ميآوري. آرامشي دارد عبادت در اين عبادتگاه. جلوتي دارد خلوت در اين خلوتگاه.
حيف است نماز مغرب و عشا را در يكي از با شرافتترين مكانهاي روي زمين نخواني. نمازهاي اينجا نيز با نور آذين بسته شده است. حتي زيارت عاشوراي با صفاي پيرمرد بيت النور برايم حال و هوايي ديگري دارد. چايي قند پهلوي روضه حسيني اينجا هم خوردن دارد. روضه قتلگاه پيرمرد مداح هم شنيدني است. طعم دارد روضهها. مزه دارد زيارت عاشورا. دلپذير است چايي و شكلاتهاي نذري دختر 5ساله هم ميچسبد.
خانه حضرت معصومه، همهچيزش به آدم مزه ميدهد.
شرفالمكان بالمكين
امام جماعت اين خانه روحاني، سيدجليل القدري است به نام آقاي ديباجي. با اينكه بدون هماهنگي قبلي رفته بودم سؤالهاي مختلف من را با صبر و حوصله جواب داد: «اينجا عبادتگاهي براي حضرت معصومه(س) بود. اشعريون آن زمان كه ارادت خاصي به حضرت معصومه (س) داشتند ايشان را اينجا سكني دادند. حضرت 17روز در اين منطقه اسكان پيدا كردند. حضرت معصومه (س) انسان بزرگواري بودند. در روايت داريم اشرف اولاد حضرت موسي ابن جعفر(ع) بعد از امام رضا(ع) حضرت معصومه (س) است.» وقتي درخصوص سنديت داشتن اين مكان مقدس از آقاي ديباجي سؤال ميكنم و اعتبارش را ميسنجم، ميگويد: «آيتالله مرعشينجفي و آيتالله گلپايگاني به اين مكان توجه خاصي داشتند و اين مكان را تأييد ميكردند. آيتالله مرعشينجفي چون در مسائل تاريخي انسان خيلي دقيق بودند ، هر جايي را تأييد نميكردند. ولي ايشان اين مكان را تأييد كردند. نكته حائز اهميت ديگري كه ايشان گفتند اين بود كه اين مكان كشف نشده است. يعني مكاني نبوده است كه از قضا و بر حسب اتفاق و... كشف شود. اين مكان از همان زمان حضرت معصومه (س) تا به حال سينه به سينه نقل شده است و سندش محكم است و هيچ شكي در آن نيست.» اين سيدجليل القدر درخصوص شرافت داشتن اين مكان نيز ميگويد: «شرفالمكان بالمكين. شرافت اينجا بهخاطر ساكن بودن حضرت معصومه (س) است.
يك شرافت ديگر اين مكان بهخاطر عبادت ايشان است. درخصوص كوه خضر كه در قم محل زيارتي است ميگويند خضر نبي زمان خيلي كوتاهي را در اينجا توقف كرده است و حالا آنجا محل زيارت شده است. يا درخصوص قدمگاه امام رضا(ع) ميگويند آن مكان جاي پاي امام رضا(ع) است كه از آن مكان، عبور كرده است. و حال اين مكانها براي مردم متبرك است. و اين در حالي است كه حضرت معصومه(س) در اين مكان 17روز ساكن بوده و عبادت كرده است. منزلهاي اهلبيت براي ما ارزشمند است چون از تقدس و معنويت اين مكانها ميتوانيم حداكثر استفاده را ببريم. اين مكانها براي ما ميتواند راه توسل و تعبد براي عبادت كردن بهتر باشد. اين مكان با عبادت اولياي خاص خدا ارج پيدا كرده است. پس اميد است عبادتهاي ما نيز پذيرفته شود. روحيه تقدس و تقواي حضرت معصومه(س) در اين مكان اثر گذاشته و ما نيز از اين آثار بهرهمند ميشويم.» آقاي ديباجي درخصوص مالك اين منزل ميگويد: يكي از اشعريون كه دوستدار اهلبيت بود فردي بهنام موسيابنخزرج بود. ايشان اين منطقه را در اختيار حضرت قرار ميدهند. يك نكته حائز اهميت هم اين است كه مكاني كه حضرت معصومه در حال حاضر دفن هستند نيز از ملك همين موسيابنخزرج است. يكي از دلايلي كه اين منطقه را جهت استراحت كردن خواهر امام رضا(ع) قرار ميدهند اين است كه در آن زمان در شهر قم امنيت وجود نداشت و اشعريون جهت حفظ اين بانوي گرامي از گزند دشمنان اين منطقه را كه نسبتا از مركز شهر قم (در آن زمان) دور است را انتخاب ميكنند.» از روحاني بيت النور وجه تسميه اين زيارتگاه را ميپرسم و اينگونه جواب ميدهد: «مسلما نامگذاري اين مكان و منزل منشا دارد كه البته خيلي نميشود راجع به آن بحث كرد. چون نام بيت النور را عوام گذاشتهاند. عوام هم حرفهاي مختلفي درخصوص وجهتسميه ميگويند. البته نام ديگر بيت النور ستيه است. ستيه در زبان ما همان خانم است. در كتاب لغت هم ستيه را معنا كردهاند به خانمي كه كرامت دارد.»
كافي است يك مقداري شم خبرنگاري داشته باشي. مهمترين سؤالي كه ذهنت را بهخود مشغول ميكند اين است كه چرا اكثر قريب به اتفاق زوار اين خانه نوراني از كشورهاي ديگر هستند. زواري از كشورهاي عراق، عربستان، بحرين، كويت و... وتعداد زوار ايراني به انگشتهاي دست ميرسد. آقاي ديباجي ميگويد: «كساني كه از بيرون ميآيند اوصاف اين منطقه را شنيدهاند. همچنين در برخورد با چنين مكاني آنها خيلي راحتند چون در مناطق خود مقام زياد ديدهاند. مثلا مقام حضرت علي (ع)، مقام امام صادق(ع) و... اينجا هم مقام حضرت معصومه(س) است.»
بخوانيد عطاري، بنويسيد معصوميه
به سراغ همسايههاي بيت النور ميروم. آنها حتما ناگفتههايي براي همشهري دو دارند كه به شنيدنش ميارزد. صاحب مغازه عطاري ديوار به ديوار بيت النور مرا با احترام تكريم ميكند. مينشينم در مقابلش و شروع ميكند: «وقتي حضرت معصومه(س) براي ديدار برادراش، امام رضا(ع) به سمت مرو حركت ميكند، به ساوه ميرسند. در ساوه جلويشان را ميگيرند و كربلايي كوچك در آنجا شكل ميگيرد.» عطار كه تعجب من از واژه كربلاي كوچك را ميبيند خودش ادامه ميدهد و ميگويد: «به اين دليل ميگويند كربلاي كوچك، كه جنگ خيلي نابرابر شكل ميگيرد. حضرت در اين جنگ با برادران و تني چند از اصحاب همسپار بودهاند و در مقابل آنها يك ارتش ظاهر ميشود. تمام برادران در اين جنگ شهيد ميشوند و به روايتي هم حضرت معصومه(س) در همين جنگ مسموم ميشوند.» عطار با صفاي اينجا ميگويد: «در خاطرات قديم اين محل اين داستان نقش بسته است كه همينجايي كه الان ما عطاري داريم هم در آن زمان عطاري بوده است. و بيبي يك نفر را ميفرستد براي خريد از اين همين عطاري.» همكار عطار هم با صفاست. او هم ميگويد: «چون ما چسبيدهايم بهخود بيت النور و ديوار به ديوارهستيم اين مغازه خودش معصوميه است.»
دوسوار
از عطاري خارج ميشوم. به سوپرماركتي ميروم. خريدم را ميكنم و سر بحث را باز ميكنم و جواب ميشنوم: «اينجا باغي بوده است براي فردي به نام موسي ابن خزرج. مردم قم استقبال با شكوهي از بيبي ميكنند و موسي ابن خزرج ميشود ميزبان خانم. 17يا 18روز حضرت در اين مكان عبادت ميكنند. حضرت سفارش كرده بودند بعد از شهادت يا فوت، ايشان را روي شتري بگذارند و هر جا شتر ايستاد بشود محل دفن. شتر كه در مكان فعلي حرم ايستاد همه منتظر بودند كه محرمي براي تدفين پيدا شود. ناگهان از نيزارها 2 سوار ميآيند و حضرت را دفن ميكنند و ميروند. كه به روايتي ميگويند آن دو. سوار امام رضا (ع)و امام جواد (ع) بودند.»
بركت بيت الفاطمه
دوباره به بيتالنور ميروم. طلبهاي كه كتابهايش را در مقابلش گذاشته و منتظر آمدن هم مباحثه خود است، چشمم را ميگيرد. كنارش مينشينم. جملات اول كه رد و بدل ميشود ميفهمم كه كويتي است. دست و پا شكسته ميفهمم چه ميگويد: «ما در كشور خود حضرت معصومه(س) نداريم. امام رضا(ع) نداريم. ما موجود في بحرين. براي همين است كه اينگونه مشتاقانه براي زيارت ميآيند.» بهگونهاي صحبت ميكند كه بفهمم: «اينجا ما ميآييم درس هم ميخوانيم. چون بيتالفاطمه بركت دارد. توفيق ميآورد. اينجا علاج جسم ماست. علاج روح ما نيزهم هست.» هم بحث طلبه ميآيد و كنجكاوي من او را رها نميكند و او هم ميگويد: «چون در ايران تبليغات زيادي براي بيتالنور انجام نميدهند، ايرانيها كمتر ميآيند. حتي در بين قميها كمتر كسي است كه اينجا را بشناسد و براي زيارت بيايد.» صحبتهايش هر چند كوتاه است ولي برايم جديد است؛ «اينجا محل درس آيتالله بروجردي و امام خميني بوده است. علما به اينجا احترام خاصي ميگذاشتند. در اينجا كرامتهاي زيادي هم اتفاق افتاده. ميگويند در ايام محرم و در اوج عزاداري نوري از اين مكان ساطع ميشود و اصلا از همان موقع به بعد به اينجا ميگويند بيتالنور.» يك نكته جالب هم براي خود من ميگويد: «حضرت معصومه (س)كريمه اهلبيت است. اگر براي آن بزرگوار مقاله بنويسيد حتما به شما عنايت ميكنند.»
نظر شما