همشهری آنلاین -مهدی تهرانی: یک جوان فلسطینی ۲۶ ساله با نام سیرحان ۴ ژوئن ۱۹۶۸ ، رابرت (بابی) کندی ، سناتور نیویورک را با شلیک گلوله کشت.

بابی

او همان کسی است که برادرش به عنوان رئیس جمهور ایالات متحده 5 سال پیش با شلیک 3 گلوله از راه دور در ماشین رو باز کشته شده بود. بابی کندی که تقریبا چند ماهی پس از قتل برادرش به عنوان سناتور نیویورک انتخاب شده بود ، در زمان ریاست جمهوری برادرش به عنوان دادستان کل امریکا کار می کرد. او پس از 4 سال کار در سنای امریکا به عنوان اصلی ترین رقیب جمهوریخواهان که نامزدشان ریچارد نیکسون بود ؛ آماده می شد تا برای مبارزات انتخابات وارد گود شود که در هتل آمباسادور لس آنجلس از این دنیا مرخص شد.

فیلم 112 دقیقه ای امیلیو استه وز (از او فیلم مردهای شاغل را به یاد بیاورید) قرار است به بابی و البته به قتل او بپردازد. سوژه ای که استه وز انتخاب کرده به نظر می رسد خیلی بالا و پایین داشته باشد و البته با این همه کاراکتری که او وارد گود کرده جای تعجبی ندارد. او تا آنجا که توانسته آدمهای غیرمرتبط طبیعتا به زعم او بسیار هم مرتبط وارد داستانش کرده است که گاهی تماشاگر ممکن است ، از خود بپرسد: انگار قرار است تمام مسافرهای ساکن در هتل آمباسادور معرفی شوند و همسایه ها اعم از پرنده فروشی سرگذر تا هات داگ فروشی دم در مترو نیز نباید از قلم بیفتد. 


این بسیار طبیعی است که استه وز مجبور است برای هر کاراکتر ، یک ماجرایی را تعریف کند. یعنی هر بازیگر دارای ماجرایی باشد که به قصه و خط سیر اصلی مربوط باشد و بتواند به پردازش همین زیرساخت کمک کند. اما آنقدر از این آدمها با ماجراهای چرت وارد قصه می شوند و سریعا هم خارج می شوند که آدم می ماند که چه بگوید؛

  • سینما حقیقت در سالن هتل
با این واژه بسیار آشنا هستید و معنی و مفهوم و کاربرد آن را نیز می دانید. اما از آن رو این عبارت ارائه شد تا به مفهوم فیلم بابی نزدیکش نماییم. در این هتل قرار است قتلی اتفاق بیفتد. پس استه وز یک قاتل دارد و یک مقتول. این اصلی ترین ابزار او باید باشد. پس از اینها اطرافیان بابی و دوروبری های قاتل از همه مهمتر به نظر می رسند ؛ اما آیا از اینها واقعا در فیلم خبری هست؛ خیر! بابی داستانی را تعریف می کند که اولا تشکیل شده از 30 داستانک است و در مرتبه بعدی این داستان های کوچک می توانند در هر هتلی در هر جای کره زمین اتفاق بیفتند.

توجه داشته باشید که استه وز اصلا از بازیگری برای ایفای نقش رابرت (بابی) کندی استفاده نکرده و از تصاویر آرشیوی سیاه و سفید و رنگی سود برده است. او با بازیگرها و داستانک هایش بازی می کند تا زمان قتل فرا برسد. داستانک های فیلم نیز آبکی تر از هر داستانی است. او برای کاراکترها دلایلی به وجود آورده تا رفت و آمدشان به هتل آمباسادور توجیه داشته باشد. خب چه ربطی به قتل دارد ؛ آنها از هیچ چیز خبری ندارند ، حال در آمباسادور باشند یا خانه عمه شان چه فرقی می کند! 

حتی خود «استه وز» در فیلم نقش دارد که نبودش بهتر از بودنش است. او همسر دمی مور است که در هتل برنامه اجرا می کند ؛ اما این زن دائم الخمر است و آنها درصدد جدایی هستند. مدیر هتل که به نظر می رسد حداقل باید از این همه آدم که به این کاروانسرا! رفت و آمد دارند ، نقشی پررنگ تر داشته باشد. یک هالوی کله پوک زنباره است. پل (ویلیام اچ مسی) ، با مسوول آرایشگاه هتل به نام میریام (شارون استون) ازدواج کرده است اما پنهانی با اپراتور هتل ، آنجلا (هیتر گراهام) نیز آشناست.

دربان سابق هتل (آنتونی هاپکینز) که ظاهری مدیرکلی دارد و بازنشسته شده ، مدام به آمباسادور می آید و با دوستش نلسون (هری بلافونته) شطرنج بازی می کند. در این گیر و دار اتفاقات پرت و مسخره ای را هم شاهد هستیم که معلوم نیست چطور استه وز می خواهد از آنها بار معناشناختی بگیرد. مثلا پل ، همان مدیر کله خراب هتل یکی از خدمه اش را به نام تیمونز (کریستین اسلیتر) با اردنگی از هتل بیرون می کند ؛ چراکه رفتارهای نژادپرستانه پل بدجوری بروز می کند و او از ظاهر کوبایی تیمونز بخت برگشته خوشش نمی آید.

همچنین دختری را می بینیم به نام دایان (لیندسی لوهان) که با ضرب و زور با پسر مورد علاقه اش (الیجاوود) ازدواج می کند ؛ چراکه این آخرین راهکار برای اعزام نشدن او به ویتنام است. یک قاچاقچی معتاد کله پوک که به زحمت خودش را سرپا نگه می دارد ، برای دور و بری های رابرت کندی ، هروئین جور می کند. ظرفشوی بیچاره هتل راجر (فردی رودریگوئز) در حالی که بلیت ورودی فوتبال را دارد ، مجبور می شود آن را به سرآشپزش (لارنس فیشبرن) بفروشد ؛ چراکه باید بماند و ظرفها را تا بشقاب آخر بشوید و چندین و چند داستانک دیگر.... 
  • بازیگران سرشناس ، زن و شوهرها پدرها و پسرها...
در جریان قرار گرفتید که چند دوجین بازیگر درجه اول بین المللی در فیلم بازی می کنند. سرآنتونی هاپکینز ، هری بلافونته ، شارون استون ، ویلیام اچ مسی ، هیتر گراهام ، کریستین اسلیتر و... دقیقا در بابی 73 بازیگر زن و مرد بازی می کنند که حداقل 50 نفر از آنان ، داستانک قابل تعریف دارند. این را هم می دانید که امیلیو استه وز پسر مارتین شین است که خود او نیز در فیلم نقش همسر سامانتا (هلن هانت) را بازی می کند.

از زن و شوهرها نیز اشتون کاچر و دمی مور حضور دارند. به هر حال ، این همه بازیگر تلاش و علاقه داشته اند در فیلمی که مربوط به یک واقعه تاریخی سیاسی است بازی کنند ؛ اما استه وز به عنوان نویسنده و کارگردان هرگز نتوانسته این فیلم را مدیریت کند و حاصل کار با این همه امکانات و بازیگر و غیره ذلک چیزی در حد صفر است. منتقدان شدیدا فیلم را کوبیدند و تماشاگران نیز چیزی بیش از یک و نیم ستاره به فیلم ندادند.

بابی با کستینگ شهر فرنگش و ارائه سوژه های نامربوط و کشدار کردن بی دلیل آنها و عدم قدرت کارگردان فیلم در هدایت و مدیریت پروژه اش و همچنین به خاطر این که هیچ نقطه تاریک و پرسشهای بی جواب مانده ای را روشنگری نکرد به یک شکست سنگین در گیشه (با 11 میلیون دلار فروش! در حالی که از 17 نوامبر 2006 اکران گردید) روبه رو شد و مطمئنا مدتی بعد از یادها خواهد رفت.
کد خبر 272374

برچسب‌ها

دیدگاه خوانندگان امروز

پر بیننده‌ترین خبر امروز

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha