بند زندانيان جرائم غيرعمد مالي اگرچه براي ساكنانش عذاب چنداني ندارد اما تا دلت بخواهد دلتنگي دارد؛ دلتنگي پدري كه عكس دخترك خردسالش را به زير تخت بالايي چسبانده تا هر شب با نگاه معصوم دختركش به خواب برود و خواب طنازيهايش را ببيند يا دلتنگي همسري كه سالهاست تلاش همسرش را در بيرون از زندان براي رضايت گرفتن از شاكي ميبيند و كاري از دستش ساخته نيست.
در سالهاي اخير اگرچه سعي شده فضاي بند زندانيان جرائم غيرعمد مالي، مناسب باشد اما زندان هر چقدر هم كه خوب باشد بازهم زندان است و غم غريبي دارد.
كسي نميتواند تبعات مثبت آزادشدن فردي كه بهدليل يك سهلانگاري به زندان افتاده است را انكار كند، آزاد كردن فردي از زندان علاوه بر اينكه غم و دلتنگي را از جان انساني ميزدايد، سرنوشت خانوادهاي را دگرگون ميكند و فرد خير بهطور حتم مورد رحمت و توجه ويژه خداوند قرار خواهد گرفت.
پرده اول
«م» مثل مادري كه در عين تنگدستي ميبخشد
خانم «م» يكي از خيريني است كه دلش نميخواهد اسمي از او آورده شود تا مبادا خدا اجر كارش را كم كند. او را مسئول ستاد مردمي ديه استان فارس به ما معرفي ميكند و ميگويد: با وجود تنگدستي بخشي از حقوق ماهانهاش را براي آزادي زندانيان جرائم غيرعمد به اين ستاد هديه ميكند.
صدايش گرم و گيراست. لهجه شيرازي، مهرباني صدايش را دوچندان كرده است؛ مثل تمامي شيرازيها و جنوبيها بياني دلنشين داشته و فضاي گفتوگو با او گرم و صميمي است. هرچند در تمام مدت زمان گفتوگو جدا مواظب است كه حرفي از كساني كه بهشان كمك كرده است به ميان نيايد و يا اسمي از زندانيان آزاد شده منتشر نشود.
خانم م اگرچه مادر نيست اما مثل مادري مهربان كلامش بامحبت است، مادر نيست اما بچههاي برادرش را مثل مادر سروسامان داده و 15سال از كودكي استثنايي و ناتوان مراقبت كرده است و اين روزها هم سرپرستي 2 كودك يتيم را به عهده دارد و براي جوانان در بند مادري ميكند.
خانم م زني در دهه ششم زندگي است كه در 24سالگي همسرش را از دست ميدهد و سالهاي سال تنها بدون هيچ فرزندي با ياد او روزگار ميگذراند؛ زندگياش پر از فراز و نشيب است اما در كلامش اميدواري موج ميزند.
وقتي از كودكياش تعريف ميكند آه ميكشد؛ ياد پدرومادرش افتاده است كه حتي چهرهاي از آنها بهخاطر ندارد. ميگويد: بچه بودم كه مادرم هنگام زايمان برادرم از دنيا رفت و پدرم از شدت غم و غصه سر به بيابان گذاشت. من را عمويم بزرگ كرده است.
تلخترين حادثه زندگياش را هم مرگ همسرش ميداند و ميگويد: خدا بيامرز مرد خوبي بود اما اجل فرصت زندگي به او نداد و من سالها بدون بودن او سركردم اما هنوز عشق او در قلب من زنده است؛ اگرچه 40سال از رفتنش ميگذرد. وقتي از عشق حرف ميزند ميخندد شايد فكر ميكند كه حرفش خندهدار است اما ميتوان از ته صدايش غم دلتنگي را احساس كرد.
خيلي راغب نيست درباره مبالغ اهدايي به ستاد ديه حرف بزند. بيشتر سكوت ميكند. با اصرار زياد لب به سخن ميگشايد و ميگويد كاري نبوده، اگر پول زيادي داشتم ميتوانستم چند نفر را از زندان آزاد كنم.
مسئول ستاد مردمي ديه استان فارس ميگفت: هرماه مبلغي را به ستاد ميبخشد تا صرف آزادي زندانيان در بند شود. خودش ميگويد: نيت كرده بودم كه مبلغي را در روز تولد امام حسن مجتبي(ع) كه از امامان بخشنده ماست براي آزادي زندانيان به ستاد ديه بدهم. دلم با اين كار آرام ميگيرد. اميدوارم خدا هم ما را ببخشد.
عاشق زيارت امام رضا(ع) است. ميگويد: نذر امام رضا(ع) زياد ميكنم اما آن سال دلم هواي امام حسن مجتبي(ع) را كرد و بدون آنكه از كسي شنيده باشم يا كسي را بشناسم مبلغي پول كه به دستم رسيده بود را به ستاد ديه اهدا كردم.
«تا نباشد امر حق برگي نيفتد از درخت»؛ اين مصرع را چندبار در جملاتش تكرار ميكند و ميگويد: من كاري نكردهام. ما همه وسيلهايم. تا خدا نخواهد هيچ كاري صورت نميگيرد تا خدا نخواهد حتي برگي از درخت به روي زمين نميافتد. فقط آرزويم اين است كه من بنده توانسته باشم در راه رضايش كاري انجام داده باشم تا بلكه خدا از من رضايت داشته باشد.
در جواني از كودكي استثنايي و كمتوان كه علاقه زيادي به او داشته نگهداري ميكرده و از همين طريق امرار معاش كرده است. اين روزها كه به قول خودش پير شده و تواني ندارد با فروش قطعه زميني كه داشته روزگار ميگذراند. دل دريايي ميخواهد كه بتوان در عين ثروتمند نبودن بخشيد.
ميگويد مادرم جهرمي و پدرم اهل مظفريكبار بود، من هم در شيراز به دنيا آمدم و بچه شيراز هستم اما چند وقتي است كه در شهر يزد و پيش بچههاي برادرم زندگي ميكنم. درباره شيرينترين خاطره زندگياش ميگويد: شيرينترين خاطره زندگيام وقتي بود كه توانستم كمك ناچيزي به برادرم كنم تا خانهدار شود. خريد خانه، زن برادرم را خيلي خوشحال كرد و من از خوشحالي او خيلي خوشحال شدم.
عاشق زيارتگاه و حرم ائمه است؛ «زيارت امام رضا(ع) زياد ميروم. نذر هم زياد ميكنم. امام رضا(ع) دست رد به سينه كسي نميزند... . سال 66 هم به زيارت خانه خدا مشرف شدم و آرزو دارم اگر خدا لايق ميداند يكبار ديگر ديدار خانهاش را نصيبم كند.»
كمتر دلش ميخواهد درباره كارهاي نيكي كه كرده است حرف بزند. هرماه براي 2 كودك يتيم كه تحت پوشش كميته امداد هستند پول ميفرستد؛ اين را از لابه لاي سؤالهايي كه ميپرسي ميفهمي اما به اين بسنده ميكند كه اميدوارم اين دو كودك كه در روستاهاي شيراز زندگي ميكنند عاقبت بهخير شوند.
در خصوص ملاقات با زندانيان جرائم غيرعمد مالي هم نظر متفاوتي دارد؛ «هيچ كدام از زندانياني كه با كمك و حمايت ستاد مردمي ديه از زندان آزاد ميشوند را نديدهام و البته دلم هم نميخواهد ببينم كه نكند خداي ناكرده شرمنده شوند.»
مي گويد: وقتي به اين فكر ميكنم كه دختركي كنج خانه منتظر آمدن پدرش است درحاليكه پدر بهدليل بدهي اسير زندان شده دلم ميگيرد. جوانان زيادي در مضيقه هستند كه ان شاءالله با بخشش مردم همه از گرفتاري نجات يابند.
پرده دوم
زندانياي كه 60 زنداني را آزاد كرد
زندان واژهاي است كه بين تكتك حرفهايش موجي از دلتنگي و ناراحتي وجود دارد. زندان و اسير زندان بودن هميشه رنگ خاكستري ميلهها و سردي سلولها را تداعي ميكند. شايد همين غم غريب زندان باشد كه موجب شده زندانياي كه خودش چندماهي را بهدليل بدهي مالي در زندان بهسر برده به شكرانه آزادياش و البته به توصيه پدر، اقدام به آزاد كردن 60 زنداني ديگر كند.
آقاي «ط» كه مهندس راه و ساختمان است و حدود 60سال سن دارد، چند سال پيش بهدليل سقوط كارگرش از بلندي و قطع نخاعشدن او به پرداخت مبلغ سنگيني ديه محكوم شد كه ناتواني در پرداخت اين مقدار از ديه موجب شد چند ماهي را در زندان بهسر ببرد.
آقاي ط كه هم اكنون بهعنوان يكي از خيرين استان فارس شناخته ميشود درباره ماجراي زندان رفتنش ميگويد: سال 88 بود كه يكي از كارگران ساختمان ما از بلندي سقوط كرد و قطع نخاع شد. در آن زمان بهدليل پارهاي از مشكلات توان پرداخت ديه را نداشتم و همين مسئله موجب زنداني شدن من به مدت 5ماه شد كه البته حدود 2ماه و نيم بهطور كامل در زندان بودم و مابقي به قول زندانيان، به صورت زندان نيمهباز بود؛ يعني موظف بودم كه هر روز صبح خودم را معرفي كنم. به هر حال روزهاي سختي را گذراندم كه هيچگاه از خاطرم نخواهد رفت.
بخشي از روزهايي كه در زندان به سر برده در ماه مبارك رمضان بوده است. خودش در اينباره ميگويد: افرادي در زندان بودند كه چندمين ماه رمضان را در اين محيط به سر ميبردند و حسرت نشستن پاي سفره سحري و افطار با خانواده را همچنان در دل داشتند. فضاي زندان درماه مبارك رمضان فضاي ويژهاي است. بيشتر افرادي كه در بند جرائم غيرعمد مالي هستند افرادي متدين و موجهاند كه بهدليل مسائلي ازجمله مهريه، چك، ضامن بودن، تصادف غير عمدو... اسير زندان شدهاند. شايد بتوانم بگويم كه در اين ماه 95درصد افراد روزهدار بودند و 100درصد زندانيان اين بند نماز ميخواندند. واقعا فضاي اين بند، فضاي دلگيري است چراكه افرادي اسير زندان شدهاند كه گناهي به جز بياحتياطي و بيپولي ندارند.
دلم به حال تمام كساني كه در بند جرائم غيرعمد مالي زنداني هستند ميسوزد؛ اين جمله را با بغض ميگويد و ادامه ميدهد: بودند كساني كه بهخاطر ضامن شدن در اين زندانها روزگار ميگذراندند و اين مسئله دل هر انساني را به درد ميآورد.
دلش ميخواهد كميتهاي وجود داشته باشد كه از ورود افرادي كه بهدليل ناتواني در پرداخت وجه نقد براي خطاي غيرعمد خود به زندان محكوم ميشوند ممانعت كند. دلش ميخواهد قوانين بيمهاي بازنگري شود و روند طي كردن مراحل اداري سرعت پيدا كند.
اين نيكوكاري كه خودش طعم اسارت را چشيده، كارشناسارشد راه و ساختمان است و 2 دختر و 2پسر دارد؛ «من تقصيركار نبودم كه بخواهم جلوي خانوادهام شرمنده باشم اما به هر حال بودن در زندان سخت است و دوري از خانواده سختتر. مگر ميشود از خانواده و زن و بچه دور بود و دلتنگ نشد؟ گرچه فضاي زندان فضايي مناسب بود و مسئولان زندان افراد خوبي بودند اما حال و هواي زندان حال و هواي خوبي نيست و دوري از خانواده به شدت من را اذيت ميكرد. حتي دوري از محيط كار هم برايم دشوار بود، من چند ماهي بهدليل اين مشكلات از خدمت به مردم محروم شدم.»
آقاي ط وقتي درباره آزادي 60 زنداني ميگويد تنها از پدرش ياد ميكند؛ پدري كه بهدليل ديدن مشكلات فرزند و مشاهده پيگيريهاي كارشناسان ستاد ديه براي آزادي زندانيان، نذر كرد كه يك سوم اموالش را به آزادي زندانيان در بند اختصاص دهد.
فرزندي كه با حمايت ستاد مردمي ديه و با گرفتن وام آزاد شده بود طبق وصيت پدر، 2ميليارد و 250ميليون ريال را دراختيارستاد ديه فارس قرارداد كه از محل اين كمك، 60زنداني با جرائم مالي غيرعمد آزاد شدند؛ «هيچگاه دلم نميخواست اين 60 زنداني را از نزديك ببينم.» اين را آقاي ط ميگويد و اضافه ميكند: اين مبلغ را پدرم نذر كرد و من فقط آن را ادا كردم و بهعبارتي واسطه بودم.من اين مبلغ را به ستاد مردمي ديه اهدا كردم و هيچوقت هم علاقه ندارم كه اين افراد را از نزديك ببينم چرا كه ممكن است آنها ناراحت شوند يا ته دلشان احساس شرمندگي كنند. پدرم يك سوم اموالش را براي آزادي زندانيان بخشيد تا اين افراد بدون منت به آغوش خانوادههايشان بازگردند.
اين زنداني سابق و خير امروز درنهايت تأكيد ميكند: بيشك بخشش پيش از درخواست بزرگترين بزرگواريهاست و تا نبخشي از سوي خداوند منان بخشيده نميشوي. چه خوب ميشد اگر شاكيان جرائم غيرعمد كمي به فلسفه بخشش توجه كنند و با بخشش خود علاوه بر كسب لذت آزادي يك فرد از اسارت، مهر بخشش را از خداوند هديه بگيرند.
نظر شما