اين يعني حداقل درآمد در كاري كه با روحيهاش سازگار بوده و ميتوانسته به كارهاي هنري و خلاقانه بپردازد و چه كاري بهتر از درست كردن محصولات چرم؟ كاري كه البته خيلي اتفاقي به پستش خورده و حالا خانوادگي آدمهاي كاربلدي در آن شدهاند. مهدي خدابخشنده، گرافيك خوانده و كارهايشان، حاصل همكاري با همسرش، يلدا محمدزاده است؛ محصولات چرمي كه همه جا پيدا ميشود از اينترنت گرفته تا فروشگاههاي معتبر فرهنگي و حتي گالريهاي فروش جواهرات كه محصولي براي تلفيق با طلا سفارش ميدهند؛ كارهايي كه كمي بيشتر از يك محصول چرمي ساده رويشان كار شده؛ محصولي كه قرار است در آنها ماده مورد استفاده و نشان كاري آنها باشد؛ يك كار چرم و نرم كه جداي از لذت كار و خلاقيت، يك پول چرب و نرم هم براي سازندهاش مهيا ميكند!
- تولد يك ايده
يك روز كه در خيابان ونك قدم ميزدند، دانشجويي را كنار خيابان ديدند كه دستبندهايي را با سنگ درست كرده و ميفروشد. مهدي، دستبندي براي يلدا ميخرد و ميگذرند اما مدتي بعد بند دستبند پاره ميشود؛ «مي دانستم كه آن دستبند را دوست دارد پس سعي كردم هرطوري شده آن را درست كنم. تكهاي چرم از سالها پيش در خانه داشتيم اما ابزاري كه بتوانم آن را فرم بدهم در اختيارم نبود.» به هرحال با هر سختياي كه بود آن را درست ميكند و با بقيه چرمي هم كه دارند چند دستبند ديگر ميسازد؛ «با اينكه تجربه اولم بود اما آنها را به هركدام از دوستانم نشان ميدادم خوششان ميآمد.»
- تولد يك نشان كاري
سفارش مهم بعديشان براي يك فروشگاه است. كارهايي سفارش دادهاند كه روي تمامشان طرح دكمه كار شود. سفارش آيينه و دستبند با نقش دكمه كه از 5سفارش شروع ميشود و الان بين ماهي 60تا 70كار آيينه كوچك و بزرگ سفارش ميگيرند. سفارشهاي بعديشان براي 3شعبه شهركتاب و خانه هنرمندان است؛ «اول بهصورت اماني و آزمايشي كار ميكرديم اما گاهي قبل از مدتي كه تعيين كرده بوديم تماس ميگرفتند و ميگفتند كارها تمام شد، سفارش جديد بياوريد.
حتي خيلي پيش ميآمد كه مثلاً از 30كاري كه در جايي براي فروش ميگذاشتيم، 20تايشان همان اول توسط كارمندان و فروشندگان همان جا خريده ميشد.» از اينجا به بعد، علاوه بر يافتن مشتري و معرفي كارهايشان به بازار، بايد بهصورت مدام جوابگوي سفارشها و استندهاي خالي شده در فروشگاهها هم باشند. تا به حال پرفروشترين كارهايشان پيكسل، آيينههاي جيبي و دستبند 2 حلقهاي است؛ «از هر كدام بيش از هزار عدد فروختهايم. » ميگويند فاز ديگري كه به تازگي در كارشان راه انداخته، همكاري با شخصيتهاي معروف است؛ «به اين صورت كه لوگوي شخصي فرد را روي دستبندهاي متنوعي طراحي ميكنيم كه مورد استقبال هوادارانش واقع ميشود.»
- تولد كارهاي تخصصي
كمكم تخصصشان را هم پيدا ميكنند؛ يلدا متخصص در ساختن آيينههاي جيبي فانتزي و جايكارت شده و مهدي متخصص ساخت دستبند و آيينههاي ديواري؛ «مشتريهاي ثابتمان را در جمعه بازار پيدا كرديم.» بهخودشان كه آمدند، ديدند كارهايشان را عيناً كپي كردهاند. همين مسئله باعث ميشود به اين نتيجه برسند كه بايد كارهايشان را به مغازهها عرضه كنند؛ «ميدانستيم طراحي فانتزي و رنگبندي شاد براي مغازهها جذاب خواهد بود و شروع كرديم به توليد طرحهاي جديد.»
آشنايي با يك فروشگاه جواهرآلات نقطه عطفي در ورودشان به بازار جدي كار بوده؛ «وقتي ديدم آنها ميگويند ما دستبندهاي چرمي ميخواهيم كه در بازار پيدا نميكنيم، گفتم شما هر طرحي كه در ذهنتان باشد را به ما بگوييد تا برايتان اجرا كنيم. البته اين حرف برايم دردسرساز شد! چون آن موقع هنوز تكنيكهاي زيادي بلد نبودم ولي اهرم فشاري شد كه به هر زوري كه شده بايد اجراهايم حرفهاي از آب دربيايد. همزمان، خلاقيتم در استفاده از ابزار به دادم رسيد.»
از اين راه سفارشهاي خوبي ميگيرند. مهدي ميگويد: «بعد از چندكار با سليقه خودم برايشان طراحي كردم چون مشابه كارهايمان را هيچكس ديگري ندارد، ميتوانند آنها را به راحتي به قيمت خوب بفروشند.» كارهايشان وقتي در مغازه عرضه ميشد 2تا 3برابر قيمت به فروش ميرسيد. روي برخي كارها قطعات آب طلا كار ميشد و اين باز هم به ارزش آن اضافه ميكرد.
- تولد 2 هنرمند
همين ماجرا بهانهاي شد تا جيبها و حسابهايشان را خالي كنند و با تمام سرمايهشان كه 150هزار تومان بود، مقداري ابزار و چرم بخرند؛ «اصلاً نميدانستيم از چه ابزاري بايد براي كارمان استفاده كنيم.» طرحهاي تازهاي در ذهنشان بود، بيشتر دستبند و آيينه اما با آن سرمايه اندك تنها توانستند 2رنگ اشپالت و يك فندك مخصوص براي سوختن چرم و... تهيه كنند. ولي اين مسئله باعث خلاقيتي مضاعف شد. يلدا ميگويد:
« سعي كردم موادي براي كار پيدا كنم كه هم ارزان و در دسترس باشد و هم باعث شود كار نهايي با قيمت مناسب به فروش برسد. مثلاً در بعضي اوقات به جاي چرم از پارچههاي رنگي يا كاموا استفاده ميكردم». حدود 2ماه با سرعت و انرژي تمام در خانه كار كردند، بيآنكه كارها را به كسي نشان بدهند، تا وقتي حس كردند به جايي كه بايد، رسيدهاند و تصميم گرفتند كارها را عرضه كنند. براي نمونه كارهايشان را به چند دفتر برند معروف چرم نشان دادندتا نظرشان را بدانند؛
«باورشان نميشد ما اين كارها را در خانه و خودمان انجام داده باشيم! بعضي جاها بسيار استقبال كردند و حتي پيشنهاد دادند بهعنوان طراح كار چرم در دفتر مركزي مشغول بهكار شويم. اما از آنجا كه خيلي طرح در ذهنمان داشتيم و ميخواستيم كار براي خودمان باشد، قبول نكرديم. دوست داشتيم خودمان عرضهكننده كارهايمان باشيم.» نخستين باري كه به جمعه بازار ميروند، يلدا، 7آيينه آماده كرده و مهدي 10دستبند. 32هزار تومان فروش كل روز اولشان ميشود.
- بعد از 3ماه بالاخره فروختم
شاهين فاطمي، مديرعامل و بنيانگذار يك شركت معروف محصولات چرمي هم از كارگاه كوچك خانگي كارش را شروع كرده41سال دارم. من در دوران بعد از ديپلمام با دوستي آشنا شدم كه كارهاي كوچك چرم درست ميكرد. روزي به او گفتم:«خب تو به جاي اينكه اينها را مجاني درست كني و به دوستانت بدهي، به من بده تا برايت بفروشم». گفت: «مگر بلدي؟» گفتم: «امتحان ميكنيم!» تقريباً 12جاكليدي برايم توليد كرد.
من با خودم گفتم خب اينها را امشب ميفروشم، اما 3ماه طول كشيد تا بتوانم بفروشمشان ولي بالاخره فروختم! بعد به دوستم گفتم: «بيا كارگاهي اجاره كنيم، تو توليد كن و من بفروشم.» اين كار را شروع كرديم و كارگاه كوچكي اجاره كرديم. آن زمان هيچ سررشتهاي از كار چرم نداشتم. توانستيم نصف يك اتاق كوچك در پشت بام يك ساختمان كه جايي 15متري بود را اجاره كنيم و كم كم كل ساختمان را گرفتيم! بعد هم يك كارخانه بزرگ در جاجرود كارگاه ما شد. 10سال بعد، دوستانم توصيه كردند كه كالاهاي ما بايد به اسم ايراني فروخته شود. اين كار باعث موفقيت زيادي شد. بعد از ما خيلي از برندها اين جسارت را پيدا كردند كه توليداتشان را با برند ايراني وارد بازار كنند.
در دنيايي كه در حال دانشبنيانشدن است و اثر سرمايه كمرنگ ميشود، كساني موفقترند كه از دانش استفاده ميكنند. حجم دانش در دنيا چندين برابر گذشته شده، كساني توانستهاند موفقتر باشند كه توانايي استفاده از اين دانش را دارند. بنابراين ما نميتوانيم فكر كنيم كه بدون آموختن ميتوانيم با سرعت دنيا حركت كنيم. هميشه اعتقاد داشتم اگر بتوانيم يك اثر بلندمدت در سازمان يا روابطمان ايجاد كنيم، ميتوانيم بگوييم آدم موفقي هستيم.
حدود 3سال پيش شركت ما هم مانند بعضي برندهاي ديگر دچار بحران اقتصادي شد. گرفتاريهاي مالي زيادي درست شد. مجبور شديم بعضي از فروشگاههايمان را ببينديم. خيلي از مراكزمان را تعطيل كنيم ولي فقط يك اتفاق خوب داشتيم و آن نيروي انساني وفادار بود كه ما را سرپا نگه داشت. اگر آخرين ماشينآلات ايتاليا را هم داشتم در آن شرايط كاربردي نداشتند.
اگر يك تاجر يا مالك كسب و كار در كوتاهمدت توانسته پولي بهدست بياورد و بعداً اين پول از بين برود، يا اين آدم هيچ وقت نتواند آن را ادامه دهد، آن فرد بهنظر من آدم موفقي نيست.
نظر شما