اصطلاح «هفت شب و هفت روز عروسي» براي خيلي از ما آشناست، هرچند شايد كمتر كسي از ما آن را تجربه كرده باشد. با مدرن شدن زندگيها، ديگر كسي نه وقت اين مدل عروسيها را دارد و نه حالش را. براي بعضيها هم عروسي به جاي يك جشن خانوادگي، صرفا يك مراسم لوكس براي به رخكشيدن داراييهاست. براي همين هم عروسيها از يك جشن بزرگ، تبديل شده به يك مراسم كوتاه يكشبه كه هر طور شده بايد برگزار شود تا فقط برگزار شده باشد. اما در همين روزها هم هستند افرادي كه هنوز عروسيهايشان را به شيوه سنتي و با شور و هيجان برگزار ميكنند. سري زدهايم به يكي از همين مراسم عروسي در روستاي زيباي «كنگ» در حوالي مشهد مقدس؛ روستايي شبيه ماسولهگيلان.
براي نخستينبار، كنگ
سفرمان به روستاي كنگ را از انتهاي بلوار وكيلآباد آغاز ميكنيم. وارد جاده «طرقبه» ميشويم و از كنار سد قديمي «گلستان» عبور كرده، پس از 5دقيقه به يك ميدان ميرسيم. مسير سمت راست، ما را به مقصد ميرساند. از همان ابتدا، جاده وارد كوهستان ميشود و ديگر خبري از خانههاي شهري نيست. فقط هر از گاهي ميتوان مزرعه يا باغي را در فاصله كمي دور مشاهده كرد. گلههاي گوسفند هم در جاهاي مختلف مشغول چريدن هستند. پس از 10دقيقه، به روستاي «نقندر» ميرسيم؛ روستايي سرسبز كه در دامنه كوه و تقريبا در داخل دره قرار دارد و رودخانهاي هم از ميان روستا در حركت است. دو طرف جاده را باغهاي سيب و گيلاس و گردو و آلو و زردآلو پر كرده است. در خيلي از باغها هم تختهايي چيده شده و نشان ميدهد در روزهاي تعطيل، مكان تفريح خانوادههايي است كه به اين محل ميآيند. رستورانهاي سنتي و غذاها و محصولات محلي نيز ميان همين باغها به پا شده است. از اينجا به بعد، جاده نسبتا باريك و پر از پيچ و خم است؛ پيچ و خمهايي كه زيبايي آن را چندبرابر كرده است اما بهدليل كوهستانيبودن و سرماي سخت زمستان در اين منطقه و همچنين تردد بيش از اندازه اتومبيلها در روزهاي تعطيل، آسفالت جاده كنده شده و تردد را مشكل ميكند.
به جاده و رودخانه كنار آن و باغهاي موجود روي دامنه كوه كه نگاه ميكنم، يادم ميافتد قبلا اين مسير را رفتهام. حتي تمام پيچها هم برايم آشناست اما از طرفي مطمئن هستم كه تاكنون حتي نام روستاي كنگ را هم نشنيدهام. موضوع را به راننده ميگويم. او اين تناقض را اينطور برايم توضيح ميدهد: «احتمالا شما به روستاي «زشك» رفتهاي.» جواب مثبتم را كه ميشنود، ادامه ميدهد: «اين جاده خيلي شبيه جاده زشك است. اگر نميخواستيم به كنگ برويم، شايد روستاي زشك جاي بهتري براي تفريح بود اما كمي صبر كن تا به كنگ برسيم». توصيهاش را قبول ميكنم و مشغول تماشاي زيباييهاي جاده ميشوم. كنار جاده، عكس شهداي روستاي نقندر و كنگ را نصب كردهاند. باورش سخت است كه 2روستا، آن هم با جمعيت نهچندان زياد، در جنگ عراق با ايران اين همه شهيد داده باشد. اكثر شهدا جوان هستند. نگاهم به رودخانه ميافتد. تقريبا آب ندارد اما راننده ميگويد در فصل بارندگي، گاهي آب رودخانه آنقدر بالا ميآيد كه جاده را هم ميگيرد.
انتظارم زياد طول نميكشد. حدود 10دقيقه بعد به روستاي كنگ ميرسيم. در ابتداي روستا، چند نفر را ميبينيم كه مشغول شستن چند ديگ بزرگ هستند. كمي جلوتر، چند زن در حياط خانهاي كه درش باز است، دور يك سفره نشستهاند و مشغول پاككردن سبزي هستند. حدس ميزنم كه بايد برنامهاي در روستا باشد كه افراد را اينطور به جنبوجوش واداشته.
جاده در ميدان اصلي روستا تمام ميشود. ماشين را همانجا پارك ميكنيم. زيبايي خاص روستاي كنگ از همين ابتدا خودش را نشان ميدهد. روستا بر دامنه كوه بنا شده و سقف هر خانه، حياط خانه بالايي است. خانهها به شكل فشردهاي در كنار هم قرار دارند و راهپلههاي باريك سنگي، مسير دسترسي به آنهاست. اين مهمترين ويژگي روستاست كه آن را از ساير روستاها متمايز ميكند. نظير چنين روستايي در چند جاي ديگر ايران وجود دارد كه مشهورترين آنها «ماسوله» است؛ به همين دليل اهالي كنگ عنوان «ماسوله خراسان» را به روستايشان دادهاند، با اين تفاوت كه اين روستا بسيار بكر و دستنخورده باقي مانده و تقريبا هنوز زندگي معمول روستاييان در آن جريان دارد.
چند پيرمرد در كنار مغازهاي در گوشه ميدان نشستهاند و همان ابتدا به ما خوشامد ميگويند. مغازهدار هم پسر جواني است كه مشغول فروش اجناسش به مشتريهاست. جلو ميروم و از آمار ساكنين روستا ميپرسم. هركس عددي ميگويد. 500نفر، 2هزارنفر و حتي 17هزار نفر. بعد از چند سؤال و جواب، علت اين همه اختلاف را ميفهمام. ساكنين كنگ، تمام كنگيهاي ايران را جزو آمار روستايشان حساب ميكنند. بهعبارتي با احتساب كنگيهاي مقيم مشهد، تهران، كرمان و... حدود 17000كنگي داريم. اما آمار كساني كه در خود روستا ساكن هستند حدود 2000نفر است كه در زمستان تا 500نفر هم كاهش مييابد.
عروسي شبانهروزي
صداي آهنگي از پشتسر جلب توجه ميكند. عدهاي جوان دور يك جوان ديگر را گرفتهاند و با هياهو او را همراهي ميكنند. امروز در روستا عروسي است و اين جوان هم آقاي «داماد» است. «مراسم عروسي در روستاي كنگ، هنوز تا حدي حال و هواي گذشته خودش را حفظ كرده و چند روز طول ميكشد.»؛ اينها را پسرعمه داماد ميگويد و بقيه مراسم را اينطور توضيح ميدهد: «ديشب مراسم «پاتخت» برگزار شد؛ مراسمي مردانه كه تا نيمهشب ادامه داشت. هزينه شام اين مراسم با خانواده عروس است.» پايانبخش مراسم پاتخت، مراسم «شاهبازي» است كه ظاهرا خيلي به مذاق جوانان خوش ميآيد. از هر كس كه راجع به مراسم ديشب ميپرسم، از شاهبازي حرف ميزند كه تا ساعتها پس از نيمهشب ادامه داشته است. لوازم اين بازي هم چيزي نيست جز يك «قوطي كبريت». در اين بازي، جوانان روستا دور هم جمع ميشوند و به نوبت قوطي كبريت را مياندازند. نخستين كسي كه بتواند قوطي را طوري بيندازد كه عمودي بايستد، «پادشاه» ميشود. پادشاه براي خودش «وزير» و «جلاد» انتخاب ميكند. اصل بازي از اينجا به بعد شروع ميشود. در يك وجه قوطي كبريت، عنوان «دزد» نوشته شده و هركس كه قوطي را طوري بيندازد كه اين وجه بالا بايستد، بايد به احكام پادشاه عمل كند. احكام پادشاه هم كاملا براساس نظر خودش است و از هيچ قانوني پيروي نميكند. آواز خواندن، شكلك درآوردن و حتي شلاق خوردن ميتواند جزو اين احكام باشد كه البته اين مورد آخري توسط جلاد انجام ميشود.
روز دوم، با مراسم حمام بردن داماد شروع ميشود؛ يعني مراسمي كه ما هم به آن رسيدهايم. جوانان روستا داماد را از منزلش تا حمام عمومي روستا همراهي ميكنند. در طول اين مسير هم مدام با فريادهاي «شادباش» و «هورا» شادي خود را نشان ميدهند و مردم روستا را از شروع مراسم مطلع ميكنند. بهتدريج افراد همراه داماد بيشتر و بيشتر ميشوند. با آنها همراه ميشويم و از پلههاي روستا بالا ميرويم تا به حمام برسيم. حمام تقريبا در وسط روستا قرار دارد، حدود 50پله از ميدان اصلي فاصله دارد و با آبگرمكن خورشيدي گرم ميشود. تعدادي از جوانان با داماد وارد حمام ميشوند تا او را شستوشو دهند و سر و صورتش را اصلاح كنند. در نهايت هم دست و پايش را «حنا» بگذارند. بقيه هم بيرون حمام به انتظار ميايستند. فرصتي هم براي من مهيا ميشود تا همراه با پسرخاله داماد گشتي در روستا بزنم.
بعد از چند دقيقه گشت و گذار در پلههاي تمامنشدني روستا، از زياد شدن سروصداها معلوم ميشود كه داماد از حمام درآمده. پسرخاله بايد به جمع جوانان بپيوندد. من هم به سرعت خودم را به حمام ميرسانم. جوانان مشغول پوشاندن كت و شلوار داماد هستند. بقيه هم با صلوات و شادباش همراهيشان ميكنند. يك نفر سيني چاي در دست گرفته و بين اهالي توزيع ميكند. ديگري با ظرفي پر از شكلات بهدنبال او است. كمكم بزرگان روستا هم به جمع اضافه ميشوند. يك نفر در يك سيني «اسفند» دود ميكند و جلوي حاضرين ميچرخاند. هركس هم مقداري پول در سيني مياندازد. اين پولها در نهايت به «حمامي» ميرسد.
بعد از حمام، بيشتر مردان روستا داماد را تا خانه پدرياش همراهي ميكنند. لبخند شادي بر چهره پير و جوان نشسته است. در طول مسير هم علاوه بر فريادهاي «شادباش» و «هورا»، زنان بسياري هستند كه سيني در دست گرفته و در آن اسفند دود ميكنند. هيأت همراه داماد هم به هر كدام از اين سينيها ميرسد، مقداري پول در آن مياندازد. خود داماد هم از اين قانون مستثني نيست و بايد در تمام سينيها پول بيندازد. البته اكثر اين زنان، از بستگان داماد هستند. سيني اول را خاله داماد، سيني بعدي را خواهرش و سيني بعدي را خواهر ديگرش دست گرفتهاند. تا به ميدان اصلي برسيم، همسربرادر داماد و يك دختر بچه هم به جمع سيني به دستان اضافه ميشود. اسفند دود كردن و پول گرفتن تا خانه پدر داماد ادامه دارد و حدود 10سيني در طول مسير به استقبال داماد ميآيد. مقدار پولي هم كه در هر سيني ريخته ميشود، متفاوت است و طبعا اقوام نزديك بهره بيشتري از اين هدايا دارند. از آنجا كه جمع همراه داماد را مردان روستا تشكيل ميدهند، اكثر زنان در كنار خيابان يا بالكن خانهها به تماشاي مراسم مينشينند.
شكل طبقاتي روستا هم كمك ميكند كه روستا به يك استاديوم بزرگ براي تماشاگران تبديل شود. به خانه پدر داماد كه ميرسيم، جمع زيادي از زنان روستا را ميبينيم كه در بالكن چوبي طبقه دوم خانه، در انتظار داماد هستند. همراهان داماد هم با او به طبقه بالا ميروند. جمعيتي حدود 100نفر در همان خانه كوچك جمع ميشوند و به شادي ميپردازند. نزديك ظهر است و بهتدريج ساير مهمانها هم از شهرها و روستاهاي اطراف ميرسند. ناهار عروسي بر عهده خانواده داماد است. پسرخاله داماد توضيح ميدهد كه مراسم عروسي همچنان ادامه خواهد داشت. بعد از ظهر، مشابه مراسم صبح، توسط خانمها براي عروس انجام ميشود. دختران و زنان روستا، عروس را به حمام ميبرند و دست و پايش را حنا ميگذارند. بعد هم به همين ترتيب او را تا خانه پدرش همراهي ميكنند. مراسم اصلي عروسي امشب برگزار ميشود كه پس از صرف شام در خانه داماد، اهالي محل جمع ميشوند و عروس را از خانه پدرش به خانه داماد ميآورند. بعد هم جشن و پايكوبي تا نيمهشب ادامه دارد. فردا ظهرهم مراسم جشني در منزل خود عروس و داماد برگزار ميشود تا اقوام آنها هدايايشان را به عروس و داماد تقديم كنند.
در پيچ و خم كوچهها
گشتزدن در روستاي كنگ يعني بالا و پايين رفتن مدام از پلهها. شيب كوه باعث شده تا خانهها تركيب پيچيدهاي بهخود بگيرند. سقف هر خانه، حياط خانه ديگري است. طبقه دوم يك خانه، ميشود طبقه همكف همان خانه در كوچه بالايي. درختهاي كهنسالي در روستا قرار دارد كه ريشههايشان جلوي در يك خانه و شاخ و برگهايشان مقابل در خانه ديگري قرار گرفته است. درهاي چوبي و گلدانهاي كوچك روي بالكنهاي چوبي، حال و هوايي ساده و دلنشين به خانهها داده. در پشتبام بسياري از خانهها ميتوان ميوههايي مثل آلو، زردآلو و... را ديد كه براي خشك شدن، زير آفتاب پهن شدهاند.
كوچهها بسيار باريك هستند و هرجا كه احساس كني به بنبستي برخورد كردهاي، ناگهان با چند پله يا يك دالان روبهرو ميشوي كه تو را به كوچه بعدي هدايت ميكند. به همين دليل، هرچند يك غريبه ممكن است به راحتي در روستا گم شود، اما به همان راحتي ميتواند هر مسيري را كه به سمت پايين كوه ميرود انتخاب كند و بعد از چند دقيقه به ميدان اصلي روستا برسد. جوي آبي هم كه از چشمه بالاي كوه سرچشمه گرفته و در كوچه پسكوچههاي روستا جريان دارد، راهنماي خوبي براي پيدا كردن مسير است. صداي شرشر جوي آب، همراه با صداي آواز پرندگان، آرامش دلنشيني به روستا ميدهد. هرچند هرازگاهي صداي فريادهاي شادي جوانان روستا كه در حمام هستند، در بالاترين كوچهها هم شنيده ميشود.
مثل بسياري از روستاهاي ايران، «مسجد» روستا در ميان روستا و در همان طبقات بالايي قرار گرفته است؛ مسجدي بسيار قديمي و نسبتا بزرگ كه گلدانهاي كوچك شمعداني داخل آن، زيبايي دوچنداني به فرشهاي دستباف و قديمياش داده است. يك مسجد و حسينيه هم در بالاترين نقطه روستا در حال ساخت است كه به جز پلههاي روستا از طريق جاده پشت روستا ميتوان به آن دسترسي داشت.
تابستان؛ فصل خوب عروسي
از صحبتهاي اهالي متوجه ميشوم كه عروسي ديگري هم فردا شب برگزار ميشود. با تعجب ميپرسم 2عروسي پشت سر هم؟ اما جواب آنها تعجبم را بيشتر ميكند. يكي از اهالي ميگويد كه قبلا ما در يك تابستان حدود 100مراسم عروسي داشتيم. بعد هم توضيح ميدهد كه بين اهالي كنگ (منظورش همان 17هزار نفر است) مرسوم است كه تمام عروسيها را در تابستان و در خود روستاي كنگ برگزار كنند؛ چراكه در اين ايام، كنگيها از تمام نقاط ايران در روستا جمع ميشوند. امسال هم چندين عروسي داشتهاند كه 3تا در هفته گذشته و 2 تا هم در اين هفته بوده است. ميگويم از آنجا كه هر عروسي 3-2 روز طول ميكشد، برايتان خستهكننده نيست؟ جواب ميدهند اصلا. بعد هم ادامه ميدهند كه امروزه عروسيهايمان خيلي كوتاهتر شده. قبلا هر مراسم عروسي تا يك هفته طول ميكشيده و جمع كردن هيزم و پختن نان عروسي و چندين و چند مراسم ديگر هم وجود داشته كه سالهاست ديگر برگزار نميشود. البته روحيه مهماننوازي كنگيها همچنان باقي است. با وجود اينكه ما غريبه هستيم، همه اهالي و ازجمله خانواده داماد با اصرار از ما دعوت ميكنند كه ناهار را مهمان آنان باشيم.
راهنماي ييلاق مشهد
براي رسيدن به ييلاقهاي مشهد، لازم نيست زمان طولاني صرف كنيد. كافي است بلوار وكيلآباد را تا انتها طي كنيد تا به ابتداي جاده روستاهاي ييلاقي برسيد. سپس از بين روستاهايي مثل طرقبه، زشك، شانديز، كنگ و... يكي را انتخاب كنيد و راهي آن شويد. بسته به روستايي كه انتخاب ميكنيد، 30الي 60دقيقه زمان كافي است تا از مركز مشهد به آنجا برسيد. خيالتان هم از بابت امكانات راحت باشد؛ چراكه اين روستاها بهعلت تردد گردشگران زياد، از انواع و اقسام امكانات برخوردار هستند؛ از پمپ بنزين گرفته تا رستوران. اگر زيبايي ييلاقات مشهد شما را متقاعد كرد كه چند روزي آنجا بمانيد، نه فقط خانهها و باغهاي روستايي كه حتي هتل 5ستاره هم براي پذيرايي از شما در آنجا وجود دارد. حتي اگر اتومبيل شخصي نداشته باشيد، اكثر اين روستاها داراي سرويس حملونقل عمومي به مركز شهر و بالاخص حرم مطهر امامرضا(ع) هستند. متروي مشهد هم تا انتهاي بلوار وكيلآباد و ابتداي جاده ييلاقها ميرود.
نظر شما