اما دیده شدن آن تا نامزدیاش برای دریافت نخستین جایزه کتاب دفتر شعر جوان به تعویق افتاد. اندکی پس از آن نام این کتاب در میان نامزدان نهایی نخستین جایزه کتاب شعر خبرنگاران نیز بر تلکسهای خبری رفت.اگر چه بدیع هیچ کدام از این دو جایزه را از آن خود نکرد اما این دو نامزدی نقطه عطفی بود بر جلب توجه بیشتر منتقدان به این کتاب، تا این که چندی پیش در تالار ناصری خانه هنرمندان ایران به بوته نقد گذاشته شد.
نخستین منتقد این نشست حمیدرضا شکارسری بود که با اشاره به کتاب «سنت و نوآوری» در شعر معاصر، نوشته «دکتر قیصر امینپور»، به بررسی رابطه بین سنت غزل و نوآوریهای یکی دو دهه اخیر و نمود آن در اولین دفتر اشعار علیرضا بدیع پرداخت: «در بخش اول کتاب، شاعر تلاش کرده است که به سنت غزل فارسی وفادار بماند و به همین دلیل غزلها اکثراً تغزلی، بیتمدار، ذهنی و معناگرا هستند. همین سبب شده است که ویژگی برجستهای برای عرضه در این دفتر دیده نشود اما در بخش دوم شاعر به سمت تعادل میان سنت و نوآوری رفته است و به عقیده من به تعادلی موفق دست یافته است.»
پس از شکارسری، مجری جلسه به قرائت نقد مکتوب دکتر سیامک بهرام پرور پرداخت. وی در نقد خویش خاطرنشان کرده بود: «غزل بدیع غزل کشفهای تصویری پیاپی است. شعر او آنگاه در اوج مینشیند که زبان سالم غزلهایش، با درهم تنیدهشدن تصاویر بکر و گاه حرکتهای ظریف در فرم همراه میشود. تصویرپردازی بدیع حد و مرزی ندارد.
او برای بیان حرفهای خود گاهی از چیزهایی عجیب سود میجوید.» وی در قسمت دیگری از نوشته خود آورده بود: «بدیع لااقل در مجموعه حاضر شاعری مضمونپرداز و تصویرگراست. با عنایت به این موضوع خوانش شعرهای او همیشه سرشار از تکانشهای ذهنی برای خواننده است. تکانشهایی که زاییده ابهام نیستند بلکه حاصل ضربات متوالی تصویر و درونمایهاند.
و نکته مهم بعدی این که بدیع در این مجموعه نه «زبان»، که «لحن» خودش را دارد و به نظر من بین این دو مقوله تفاوت ماهوی وجود دارد.»
بهرام پرور در پایان مطلب خویش نیز خاطرنشان کرده بود: «نباید از طنز ظریف موجود در غزلها گذشت. طنز شاید مهمترین مؤلفه ادبیات امروز است. اگر نگاهی به آثار پیشروترین نویسندگان و شاعران امروز بیندازید نمیتوانید این طنز را، که معمولاً تلخ و ویرانگر است، نادیده بگیرید. دلیل این رویکرد جهانی به طنز عصیانگر، ماهیت خلق شگفتی در طنز و فرارویاش از چارچوبهای رایج است و در اثر بدیع این نکته به وضوح دیده میشود و دقیقاً در خدمت اثر است.»
سخنران بعدی جلسه، محمدرضا شالبافان بود. او با اشاره به تفاوت فاحش دو بخش این مجموعه گفت: «بخش اول از نظر تفکر به گونه بارز کلاسیک است و در آن شاعر، خود را محور جهان میداند و به محیط اطراف، تنها گریزی میزند، اما در بخش دوم، این محوریت خدشهدار میشود و دغدغههای اجتماعی در شعر بدیع حضور فعال مییابد. اما استنتاج شاعر همچنان نزدیک به استنتاج دنیای کلاسیک باقی ماند.»
وی همچنین گفت: «در غزل بدیع کمتر شاهد لغزشهای زبانی- آن چنانکه در شعر بسیاری از همنسلان شاهدیم- هستیم و شاید این ویژگی بازمیگردد به موطن وی که همان خراسان است. البته به نظر میرسد این موطن به صورت زبان فخیم و خراسانیوار در تعدادی غزلهای بخش اول کتاب حضور محسوستری دارد.» آرش شفاعی سخنران دیگر جلسه با مروری بر نسل جدید غزلسرایان خراسان، سخنان خود را شروع کرد: «در دهه هفتاد تعدادی از شاعران جوان خراسانی مانند محمد رمضانیفرخانی و علیرضا سپاهیلائین به سمت نوآوری گام برداشتند و به حق کسانی چون بدیع وامدار ایشانند.»
وی با اشاره به عاشقانهسرایی بدیع گفت: «بدیع از اولین کسانی است که جرأت کرده در حیطه خراسان به عاشقانهسرایی محض رو بیاورد، ولی گاهی این ویژگی او را به سمت سانتیمانتالیسم لغزانده است.»
شفاعی با اشاره به حضور مرکزی اقلیم، در شعر پس از نیما گفت: «کسانی شعر زمستان اخوان را میفهمند که زمستانهای سرد دهه چهل مشهد را حس کرده باشند، اما شعر بدیع شعری بیشناسنامه و بیاقلیم است. نیشابوری که از چندین قتل عام بزرگ سربرآورده، در شعر بدیع تنها در حد قافیه و تقدیم یک شعر به شفیعی کدکنی حضور دارد.»
عباس کرخی آخرین سخنران جلسه بود: «جسارتی که غزلهای بدیع را آذین میبندد در زندگی او نیز پیوسته جاری است. او رها از این که دیگران چه فکر میکنند اندیشه و خیالش را روی صفحه کاغذ سر میدهد. گاهی هنجارگریزیهای سبکی زیبایی نیز دارد و خواننده جدی شعر متوجه میشود که این گریز از هنجار، از نوع بشکن بشکنهای معمول نیست.»
وی در بررسی عنصر روایت در غزلهای دفتر «حبسیههای یک ماهی...»، آن را ناموفق قلمداد کرد: «در این مجموعه به چند غزلداستان برمیخوریم که به نظر میرسد آمدهاند که باشند و هرگز نتوانستهاند هیأت یک غزل داستان جدی را داشته باشند، گرچه شاعر کوشیده است در جای جای این غزلداستانها تکنیک خود را نیز بگنجاند و خواننده را سرشار کند، ولی پیروز میدان اینگونه سخنآوریها نبوده است و شعرهایی که بیشتر با ذهن و با زبان خواننده گره میخورند آنهایی هستند که رها از تکنیکهای هاشور خورده یا رنگ و رو رفته بر صفحه کاغذ نشستهاند، همان از دل برآمدههای لاجرم دلنشین.»
کرخی در پایان گفت: «نکته دیگر این که شاعر بدون شک دوران گذار خود را در این کتاب طی کرده است. او در این اثر گاه دچار عروسکبازیهای رایج شده، شاعر میخواسته در کشاکش این تجربهها و لابهلای تمرین و تکرار به زبان واحد و خاص خود برسد، به همین دلیل است که فراز و فرودهای مجموعه بسیار زیاد است و هرگز نتوانسته است اثری یکدست باشد.»
***
حبسیههای یک ماهی
تور بر سینه سراب نشست،
لرزه بر آبشار نور افتاد
پیر مردی سوار بر قایق،
باز دریا دلش به شور افتاد
آمد و تور نخنمایش را
باز همسایه کرد با امواج
قهرمان همیشه دریا-
حوریه- آخرش به تور افتاد
او که هر روز با رفیقانش
بال در بال موج میرقصید
آه! تصنیف موج یادش رفت
از رفیقان خویش دور افتاد
ماهی سرخ و کوچک دریا
رفت و دیگر کسی ندید او را
روزی از روزهای بارانی
توی تنگابهی بلور افتاد
شانزده سال بعد از آن قصه
با تمام وجود حس کردم
من همان ماهیام که چندی پیش
دل به دریا زد و به تور افتاد
علیرضا بدیع