یکشنبه ۷ مرداد ۱۳۸۶ - ۰۶:۵۶
۰ نفر

دکتر اسماعیل کهرم: چندی قبل به دیدار پرویز رفتم. او اخیراً 60 ساله شده. عجب زمان می‌گذرد! او را در اتاقش دیدم.

صورتش پر از چین و چروک شده‌بود و موهای سفید روی آن پیدا شده‌بودند. با دیدار ما خوشحال شد. دست‌ها را به‌هم زد و سوی من دراز کرد. سلام‌وعلیک کردم، او پاسخ نداد.

نه قهر نبود، آخر پرویز زبان ما را نمی‌داند. با این‌که 60 سال است میهمان ما است چند کلمه‌ای فارسی را می‌فهمد ولی صحبت نمی‌کند.

او زبان خود را دارد، زبان ایماء و حرکات و ژست‌های گوناگون که همخانه‌هایش او را می‌فهمند و برخی از ما هم حرکات و ژست‌های او را می‌توانستیم تعبیر کنیم، ولی فهم کامل فعلاً میسر نیست. شامپانزه سالخورده باغ‌وحش تهران، همه شامپانزه‌های قدونیم‌قد و جورواجور را که در قفس می‌بینید، همه بچه های خودش هستند.

حالا دیگر پدر بزرگ شده. حرکاتش آهسته‌تر شده‌اند. سنگین‌تر شده و به‌نظر می‌رسد که مدام‌ در فکر است! فکر روزگار از دست رفته؟او  یک هنرمند است! و در یک فیلم، در گذشته بازی کرده بود.

او دلخور بود. 60سال است که مردم را سرگرم کرده و مردم او را دیده‌اند و دوست دارند و وقتی که 60 ساله شد! نه جشنی، نه بادکنکی، نه کیکی و شمعی، نه خودکاری، انگار نه انگار. او فکر می‌کند که اگر مثلاً در باغ‌وحش زوریخ یا بازل و بریستول بود برای او چه مراسم و جشن‌ها که نمی‌گرفتند!

یادم آمد فیل ماده‌ غول‌پیکر باغ‌وحش زوریخ حامله بود و روزهای آخر حاملگی را می‌گذراند. دوربین‌های مراقبت، 24 ساعت حرکات او را تحت نظر داشتند. 2 دامپزشک و دو نفر از نگهداران خانه فیل‌ها آنها را تحت نظر داشتند.

یکی دوساعت به زمان فارغ‌شدن مادر شروع کرد به حرکات بی‌محابانه در محوطه‌اش، معلوم بود که مضطرب است و درد می‌کشد، آرام نداشت مرتب راه می رفت و خرطوم خود را روی میله اطراف محوطه می‌پیچید و دندان‌ها را به‌هم می‌سائید، چشمهایش در اثر درد درشت می‌شدند و سفیدی آن بیرون می‌زد.

دامپزشک‌ها در اطراف او بودند و نگهبان ها که او را خوب می‌شناختند با ماساژدادن سرو گوشهای او، به مادر آرامش و اطمینان می‌دادند، ما اینجا هستیم، تو تنها نیستی، مطمئن باش، همه چیز به خوبی پیش می‌رود. بی‌تابی به اوج رسید.

مادر سرش را به چپ و راست تکان می‌داد. حالت سختی را داشت که از دندان درد شدید رنج می‌برد. ناگهان مادر زانوهای عقب را خم کرد تا فاصله‌اش با زمین کاهش پیدا کند و یک بسته مانند یک بسته که در صفحات پلاستیک پوشیده باشند، به آرامی به زمین افتاد. این بسته با ارزش زنده 150 کیلوگرم وزن داشت!

در یک پرده لیزو لزج قرار گرفته بود تا زایمان آسان شود. پزشکان او را بلند کردند، او را خشک کردند و کنار مادر بردند. مادر با خرطوم خود او را بوئید و بوسید...

تمام دقایق وضع حمل مادر 4 تنی روی فیلم ضبط شد و در تمام دنیا به نمایش گذاشته شد. این مسئله خبرهای دیگر را تحت‌الشعاع قرار داد!

عقاب‌های طلایی باغ‌وحش تهران هم جفت‌گیری کردند و تخم گذاشتند. وقتی یک پرنده شکاری در اسارت تخم‌گذاری می‌کند، بخصوص عقاب طلایی یعنی همه شرایط زندگی درست مثل طبیعت برای او آماده شده و او احساس آرامش می‌کند، زندگی او تامین است، خوردو خوراک و محیط زندگی بر وفق مراد است، آن وقت به‌فکر تولید مثل می‌افتد.

اولین حسی که از جانوران در اسارت فراموش می‌شود، حس تولید مثل و میل جنسی در مقابل جنس مخالف است. عقاب‌‌های طلایی باغ‌وحش ارم، چوب‌های خانه خود را تکه‌تکه کندند تا با آن لانه بسازند! آنها که محیط را برای عقاب‌های طلایی این‌قدر آماده کرده بودند که آنها خود را در خانه حس می‌کردند، در سطح بین‌المللی کاری ارزنده انجام داده بودند.

کسی از این توفیق باغ‌وحش ارم آگاه شد؟ در گوشه دیگر باغ‌وحش یکی از رنگین‌ترین پرندگان جهان «درنای تاجدار» نیز به فکر تشکیل خانواده بود. درنای تاجدار در آفریقا یافت شد. رنگ‌های بدن این پرنده به راستی سلیقه هنرمندانه طبیعت را نشان می‌دهد. مگر می‌شد این همه رنگ را بجا و شایسته کنار یکدیگر گذارد؟ این درنا آنقدر زیبا است که هرگونه تلاش در تصویر و تصور آن بی‌انصافی نسبت به درنای تاجدار است.

باید او را دید. همان‌گونه که شکوه و عظمت تالابهای ایران است، درنای تاجدار شکوه و زینت تالابهای پروسعت آفریقایی است. این درنا در کنار رودخانه‌ها و زمین‌های خیس اطراف تالاب‌ها در آفریقا زندگی می‌کند.

چطور در لانه خود در باغ‌وحش تهران تخم‌گذاری کرده؟ حتماً از نظر غذا و امنیت ، شرایط را کسانی با آگاهی برای درنای تاجدار فراهم کرده‌اند. کسی این خدمتگذاران را می‌شناسد؟ تخم‌گذاری درنای تاجدار چقدر در تهران و یا سایر نقاط منعکس شد؟ این‌همه بی‌توجهی به طبیعت در حد اعلای زیبایی خود؟

گرگ حیوانی است بسیار پیچیده، با مغزی پیشرفته و زندگی اجتماعی. دارای سلسله مراتب غامض که جایگاه تک‌تک اعضاء آن تعریف شده و مشخص است. گرگ‌ها در اسارت کمتر تن به زاد و ولد تن می‌دهند و در باغ‌وحش تهران، ماده گرگ چندی قبل 5 قلو زائید! بچه‌ها به اندازه بچه سگ (کمی بزرگتر از بچه‌ گربه) و سیاهرنگ بودند. مادر آنها را تمیز کرد و در گوشه‌ای از لانه  قرار داد.

حال همگی خواب بوده به‌غیر از یکی از آنها. تولد گرگ‌ها  در لانه‌ای به آن تنگی و کوچکی خود یک معیار سلامت باغ‌وحش ارم است.

در جایی خواندم که پدران ما نقش گل و درخت و یا جانوران را روی فرش‌های ایرانی گرانقیمت طرح می‌انداختند، تا فرزندان آنها که چهاردست‌وپا راه‌می‌روند از همان ابتدا با طبیعت آشنا شوند.

البته پدران ما در شهرهای چندمیلیونی و دور از طبیعت زندگی نمی‌کردند ولی آنان می‌خواستند که فرزندانشان از همان ابتدا طبیعت را حس کنند. لمس کنند و خود را برای مواجهه با طبیعت واقعی آماده کنند.

ما برای آشنایی فرزندانمان با طبیعت چه کرده‌ایم؟ حقیقت آن است که ما خود آنقدر از طبیعت دور مانده‌ایم که حتی فرش‌های خانه خود را با آن همه نقش و نگار طبیعی و زیبا، برای آموزش فرزندانمان مورد استفاده قرار نمی‌دهیم.

اصلاً این خاصیت قالی‌های ایرانی خود را به دست فراموشی سپرده‌ایم. باغ‌وحش در کشورهای خارج یکی از نقاط اتصال کودکان (و خانواده آنان) با طبیعت و حیات وحش است. در این مکان با کودکان برای تفریح و تفرج وقت نمی‌گذراند.

آنان به‌منظور نقاشی و طراحی از روی جانداران، مطالعه رفتار و یا انجام پروژه‌های دوره تحصیلی ساعت‌ها مقابل جایگاه حیوانات می‌نشینند. با جانداران ارتباط برقرار می‌کنند و برای تمام عمر حامی و دوستدار جانداران می‌شوند. در تمام طول برخورد با متخلفان شکار و گفت‌وگو با آنان هیچکدام را در دوران کودکی در تماس با جانداران، پیدا نکردم. هیچکس داستانی درمورد اهمیت، مظلومیت و یا زیبایی حیوانات برای آنها تعریف نکرده بود.

پدران ما زمان مناسبی را برای آشنایی فرزندانشان با طبیعت و جانداران انتخاب کرده‌اند. زمانی که ذهن آنان آماده پذیرش وقایع اطراف بود که فرموده‌اند«العلم فی الصغر کالنقش فی الحجر» چندی قبل به باغ‌وحش رفتم. باغ وحش بی‌ادعا که چراغ خاموش، در انتظار کشف شدن توسط خانواده‌ها و به‌خصوص کوچکتر‌ها است.

چند اتوبوس، دانش‌آموزان را از اطراف تهران آورده بودند. رفتار این بچه‌ها در محوطه باغ‌وحش سرشار از شادی و نشاط بود، مثل آن‌که مدت‌ها بود که فضای باز ندیده بودند. شاید هم همینطور بود.

صدای خنده و فریادهای شعف‌انگیز آنان یک‌آن قطع نمی‌شد. احساس نزدیک شدن به مادر طبیعت و فرزندان او، تدبر در دستگاه عظیم آفرینش و ایجاد عشق و علاقه نسبت به حیوانات در بطن این دیدارها نهفته است. بچه‌های ما باید در هنگام بازگشت از باغ‌وحش از اینهمه نبوغ حیات که در باغ‌وحش نقلی ما است گرمی در وجودشان به‌وجود آید که برای همیشه آنها را نسبت به حیوانات رئوف و دلسوز کند. انگیزه تفکر باید در آنها پای بگیرد ولو به‌صورت ابتدایی.

کودکان ما داخل باغ‌وحش «جمع و جور» شهرمان نیاز به راهنمایی دارند تا  اشتیاق و تفکر در آنها ایجاد شود. اگر کسی با آنها از اهمیت شیرها صحبت کند (که نگهبانان بخش شیر آگاهی کامل در این زمینه  دارند) دیگر هیچکدام از آنها آرزو نمی‌کرد که ای کاش تیر و کمان خود را همراه آورده بود! (مقابل قفس شیرها یکی از بچه‌ها چنین هوسی در سر داشت!!)
و یا اگر کسی از هوس و استعداد شامپانزه‌ها چند دقیقه صحبت می‌کرد، قطعا بچه‌ها با نظر تحقیر به آنان نگاه نمی‌کردند.

باغ‌وحش کوچک و موفق تهران نیاز به معرفی به خانواده‌هایی را دارد که نمی‌دانند در طول تابستان چگونه اوقات فراغت فرزندانشان را پر کنند. در داخل باغ هم اگر مردم بدانند که «پرویز» 60سال از عمر خود را صرف سرگرمی و آموزش تهرانی‌ها کرده، برای او احترام و علاقه بیشتری قائل خواهند بود. شما اینطور فکر نمی‌کنید؟

کد خبر 27425

برچسب‌ها

پر بیننده‌ترین اخبار محیط زیست

دیدگاه خوانندگان امروز

پر بیننده‌ترین خبر امروز