یکشنبه ۲۰ مهر ۱۳۹۳ - ۰۷:۲۳
۰ نفر

عیسی محمدی: شیرینی‌‌فروشی‌ها، میوه‌فروشی‌ها و سوهانی‌ها پر و خالی می‌شوند، خانه‌ها هم پر و خالی می‌شوند؛ البته نه همه خانه‌ها. شهر را که بگردید، می‌توانید ببینید که کدام خانه‌ها، پر و خالی می‌شوند.

مراسم عیدغدیرخم

 درهاي باز، در روز بزرگ عيد غدير، يعني كه صاحبخانه، سيد است و اولاد پيغمبر. پرچم‌هايي كه نصب كرده‌اند بالاي درهاي ورودي ساختمان، يعني كه اينجا، سيد يا سيده‌اي دارد زندگي مي‌كند. نياز به آشنا و فاميل بودن هم ندارد؛ همين كه داخل خانه بشوي، تو را بر صدر مجلس مي‌نشانند و پذيرايي‌ات مي‌كنند. شهر حضرت معصومه عليهاالسلام، براي خودش در عيد غدير خم، قصه‌ها و ماجراها دارد. اگر دوست داريد از اين قصه‌ها و ماجراها چيزها بدانيد، گزارش ما را بخوانيد.

شهري كه شوق دارد

قم، شهري است كه ظهور و بروز مذهبي و معنوي در آن بالاست. قمي‌ها معتقدند كه سادات در روز عيد غدير متعلق به همه مردم شهر بوده و بايد براي همه مردم شهرشان دعا كنند. از ابتداي صبح، درهاي خانه‌هاي سادات به روي همه مردم شهر باز است و نياز به هيچ هماهنگي خاصي وجود ندارد. از چند روز قبل، تدارك ديدن براي پذيرايي در چنين روزي آغاز مي‌شود؛ درست با شدت همان تداركاتي كه مثلا براي يك مجلس عروسي ديده مي‌شود.

«تبركه ايشالا»

آنها كه آشناي بانكي دارند، مي‌روند و پول‌هاي تا نشده و نو را از آشناهاي خود مي‌گيرند. اين رسم، البته در همه شهرها وجود دارد؛ اينكه عيدي نقدي كوچكي، نه به رسم هديه كه به قاعده تبرك، تقديم مهمانان مي‌شود. هر چقدر كه از محله‌هاي تازه تأسيس قم، به محله‌هاي اطراف حرم نزديك‌تر مي‌شويم، اين سنت‌ها پررنگ‌تر هم مي‌شوند. سادات در چنين روزي با شال، كلاه يا روسري سبزرنگ به ميزباني از مهمانان خود مي‌پردازند. در چنين روزي، حتي بچه سيدها هم سعي مي‌كنند كه به بزرگ و كوچك، عيدي بدهند!

ذوق‌هاي كودكي

زهراسادات جدايي،متولد سال 1320 است. از آن سيده‌هايي است كه خانه‌اش در غدير خم، ميزبان مهمانان انفرادي و جمعي بوده و در خانه‌اش تا غروب، باز است. از روزگار كودكي‌اش، چنين مي‌گويد: «از وقتي كه به ياد دارم در روز عيد غدير خانه‌مان شلوغ بوده. زماني كه ازدواج نكرده بودم خانه پدري را يادم هست كه خيلي شلوغ مي‌شد. عده‌اي مي‌رفتند و عده‌اي ديگر مي‌آمدند. مادرم هميشه خدمت مهمانان را مي‌كرد و مي‌گفت ثواب زيادي دارد. خانه‌مان در روز عيد غدير به حدي شلوغ بود كه ما بچه‌ها را براي استراحت و ناهار به مطبخ مي‌فرستادند. طلبه‌ها به ديدن پدر مي‌آمدند و بچه‌هاي همسايه از ما عيدي مي‌گرفتند. مادرم لباس نو برايمان مي‌دوخت و من هميشه براي اين روز ذوق زيادي داشتم.»

عيدي‌اي كه يادم رفت

حالا همسر سيده‌خانم اشرف‌سادات‌، مدت‌هاست كه مرحوم شده. وقتي كه همسرش در قيد حيات بود، با آنكه سيد نبود، خيلي كمكش مي‌كرد، خانه را‌تر و تميز مي‌كرد، پول نو تدارك مي‌ديد و... . حالا اين زحمت افتاده گردن عروس‌ها، پسرها و نوه‌هايش. مي‌آيند و خانه را تزيين مي‌كنند و خلاصه، نمي‌گذارند كه تك و تنها بماند. خاص‌ترين خاطره‌اي هم كه مي‌گويد جالب است؛ «يك سال آنقدر هول شده بودم كه يادم رفت به مهمانانم عيدي بدهم. مردم دسته دسته آمدند و رفتند و روز به نيمه رسيده بود. بچه‌ها مشغول پذيرايي بودند و هيچ‌كس حواسش نبود. يك دفعه عروسم گفت: مادر‌جون تو هنوز به ما عيدي ندادي! ناگهان فهميدم كه امروز به كلي يادم رفته به مردم عيدي بدهم. مهمانان آمده بودند و رفته بودند و سيني پول‌هاي نو دست نخورده باقي مانده بود. خيلي ناراحت شده بودم از اين حواس‌پرتي خودم. مهمانان هم خجالت كشيده بودند كه عيدي خود را مطالبه كنند. خلاصه آن سال برايمان درس عبرت شد. الان به محض ورود مهمانان عيديشان را مي‌دهم و مي‌گويم كه من ديگر به حافظه‌ام اعتمادي ندارم؛ مي‌ترسم يادم برود.»

انگار پسرم آمده؛ پسر شهيدم!

اشرف سادات، اشاره مي‌كند كه اين رفت‌وآمدها، نه‌تنها برايشان هزينه ندارد كه اتفاقاً شور و ذوق بيشتري هم نسبت به مردم دارند كه چنين روزي بيايند و پذيرايي بشوند؛ «خودمان از مردم بيشتر ذوق داريم. افتخار مي‌كنيم كه مردم زحمت مي‌كشند و به ديدن ما مي‌آيند. من حاضرم كل سال را نان و پنير بخورم ولي در اين روز عزيز به مهمانان خودم عيدي بدهم و از آنها به نحو احسن پذيرايي كنم. اينها منت بر سر ما مي‌گذارند و تشريف مي‌آورند. اين ديد و بازديد را خيلي دوست دارم و از خدا مي‌خواهم تا آخر عمرم بتوانم پذيرايي‌شان كنم. پزشك جانبازي كه هر دو پايش قطع شده هر سال به ديدن من مي‌آيد. او همرزم پسرم در ميدان جنگ بوده. هر سال كه او را مي‌بينم احساس مي‌كنم پسر شهيدم به ديدار من آمده.» راستي يادمان رفت بگوييم؛ سيده اشرف سادات، مادر شهيد محمد قمي هم هست.

اول مي‌روم پيش حضرت معصومه(س)

سيدعلي موسي‌كاظمي هم از ديگر سادات ساكن زنبيل‌آباد قم است كه عيد غدير خم، حسابي خانه‌اش محل آمد و شد همشهري‌هاست. خودش مي‌گويد: «حدود ۷۰سال سن دارم و سال‌هاست نسخه‌خوان داروخانه‌ام. 2دختر و 2پسر دارم كه همگي ازدواج كرده‌اند. مردم به ما لطف دارند كه مي‌آيند و منزل ما را نوراني مي‌كنند. من صبح زود روز عيد قبل از اينكه مهمانان برسند، به ديدار خانم فاطمه معصومه(س) مي‌روم و روز عيد را به بانو تبريك مي‌گويم. در راه برگشت با نان تازه به منزل برمي‌گردم و منتظر مهمانان مي‌شوم. شب قبل خانم‌ها منزل را آماده كرده‌اند. از دوستان و همسايه‌ها تا اقوام و همكاران همگي محبت مي‌كنند و به ديدار من حقير مي‌آيند.»

عيدي گرفتن از دست سيده 8ساله!

نوه‌هاي سيدعلي هم در اين روز، بايد به مهمانان خودشان برسند. مي‌گويد كه آنها هم به تبعيت از پدر و پدربزرگ‌شان، شال سبز به گردن مي‌اندازند و با همه ديد و بازديد مي‌كنند. البته تا ظهر، نوه‌ها منزل خودشان هستند و مهمانان خودشان را دارند. ظهر كه مي‌شود، ناهار، مهمان پدربزرگ‌شان مي‌شوند و از ظهر به بعد، منتظر سري بعدي مهمانان مي‌مانند. مرسوم اين است كه مهمانان، دم ظهر كمتر به ديد و بازديد سادات مي‌روند تا بالاخره اين بنده‌ خداها هم كمي استراحت كنند. موسي‌كاظمي مي‌گويد: «مهمانان از تك تك بچه‌ها عيدي مي‌گيرند. هركس عيدي خود را به‌نحوي تزيين مي‌كند. دخترم پول‌هاي نو را در پاكت‌هايي كه با نام علي ابن‌‌ابيطالب(ع) مزين شده مي‌پيچد و عروسم عيدي پول‌هاي نو را با تور و شكلات تزيين مي‌كند و دست بچه سيد‌ها مي‌دهد كه به همسالان خود عيدي دهند و اين رسم‌ها را از كودكي ياد بگيرند. حنانه سادات نوه‌ام است. ۸ سال دارد اما در روز عيد مثل بزرگ‌تر‌ها به همه عيدي مي‌دهد و تبريك مي‌گويد. عيدي او از همه زيبا‌تر است.»

ميزباني در مساجد و حسينيه‌ها

برخي از سادات در شهر قم، به جاي اينكه مقيم خانه‌شان بمانند، مي‌روند و در حسينيه‌ها و مساجد مي‌نشينند تا كار ديد و بازديد صورت بگيرد. چرا؟ اين سادات از طايفه‌ها و خاندان‌هايي هستند كه آشنايان و فك و فاميل‌شان زياد است و اعتبار زيادي هم در محله و شهرشان دارند و به همين واسطه، خانه‌هايشان، ظرفيت مهماناني كه سراغ‌شان مي‌آيند را ندارد. چاره چيست؟ با مسجد محل يا حسينيه خودشان هماهنگ مي‌كنند و به همين راحتي، مشكل حل مي‌شود.

اين در، هنوز باز است

امسال هم در خانه‌اش روي مردم باز خواهد بود؛ به روال و قاعده هر ساله. موقعي كه سرپا بود، خودش از مهمانانش پذيرايي مي‌كرد. بعدها كه زمينگير و هم‌آغوش بستر بيماري شد، با نگاه و اسكناس‌هاي عيدي‌اش، به استقبال مهمانانش مي‌رفت. امسال، البته پيكر نحيفش، مهمان خاك سرد شده است. وقتي كه يكي از سادات مرحوم مي‌شود، مهم‌ترين مناسبتي كه نبودنش در آن حس مي‌شود، همين عيد غدير است. معصومه اعرابي، دختر سيده‌‌اي كه مردم او را به «عزيزجون» مي‌شناختند، درباره نخستين غدير‌خم بي‌حضور مادر، مي‌گويد: «قرار است كه اول صبح، مردم به خانه مادر بيايند؛ به عادت سال‌هاي گذشته در خانه‌اش به روي مردم باز است. بعد هم اقوام و آشنايان، سر مزار تازه مرحوم جمع مي‌شوند و شيريني مي‌برند و عيد را به او تبريك مي‌گويند و از او مي‌خواهند كه در حق بازماندگان دعا كند و عيدي امسال‌شان را، با همين دعاي خير، بدهد.»

کد خبر 274609

برچسب‌ها

دیدگاه خوانندگان امروز

پر بیننده‌ترین خبر امروز

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha