از عرش بر فرش خوردند. پای چوبه دار رفتند و نميدانستند این دم شان به بازدم قد میدهد یا آخرین خواهد بود. بعضیهایشان زیر خروارها خاک آرمیدهاند و بعضیها سر پا هستند و هنوز هم خاطره برای تعریف کردن دارند.ای زندان! زندان! زندان! چقدر پیر کردی آدمها را تا شدی باغ. شدی قصر. شدی موزه؛ شدی «باغ موزه قصر». امروز ديواري در كار نيست كه از تن شهر جدايت كند. درخت است و نواي موسيقي و آرامش آب همراه با چشمها و گوشهايي كه دل به دل قصه امروز باغ موزه قصر ميدهند.
قصري در شمال دارالخلافه
آونگ خاطرات میآید و میرود نه به جلو؛ که به عقب، به 217 سال پیش وقتی «تهران» هنوز دارالخلافه نشده بود. اسمش را مینوشتند طهران و نقشهاش را در هيات یک مستطیل میکشیدند با اضلاعی لرزان که اگر میشد نشست و آنها را شمرد جای چهارضلع مستطیل، چندین خط کوتاه کج و معوج میرفتند و شهر را از بیابانهای اطرافش جدا میکردند، اما در این چندضلعی دو قرن پیش چند جریب زمین پیدا نشد تا چشم باباخان تازه بر مسند نشسته را برای ساخت قصرش بگیرد.
وقتی که دو سالی از تکیه زدن فتحعلی شاه بر تخت سلطنت گذشت شاه قاجار یک دره ماهور در اراضی خرمآباد در شمال شرق پايتخت را نشان کرد تا عشرتکدهاش را روی فراز و نشیب آن بنا کند. عمله و اکرهها را واداشتند پستیهای دره ماهور را پر کنند و بلندیهای آن را بتراشند. بعد پی کندند برای قصری که فتحعلی شاه دستور داده بود پایههایش را شاهزادگان قاجار بگذارند. خودش بالای سرشان ایستاد و قصر قاجار، تنها قصری شد که شاهزادهها پیاش را با دستهای خودشان گذاشتند و بقیه کار را به عمله بناها سپردند.
دیوارهای قصر بدون هیچ پنجره یا دریچهای رو به بیرون بالا آمدند و قصر کمکم شمایل یک قلعه نظامی به خود گرفت. آنچه به گفته سعید روشن؛ تهران شناس خصوصیت معماری آن زمان بود. اما آجرها و خشتهای خام بنای داخلی و اندرونیهای قصر، پنجرههای مشبک چوبی را در میان گرفتند تا خورشيد را به فضای تالارها بکشانند. با این حال اسکلت فلزی در کار نبود؛ سه طبقه ساختمان اصلی قصر و چهار طبقه ایوان با زور ملات میان آجرها قد علم کردند و با حجاریهایی از پهلوانان، گچبریها و اکلیل کاریهای هنرمندانه رنگ و لعاب گرفتند و در بالاخانه شاه با هنرنمایی بر آبنوس، عاج و نقاشی روی کاشی و موزاییک تالار به اوج رسیدند. اطراف قصر را هم چهار برج مراقبت ساختند و «تخت قاجار» تبدیل شد به یکی از بهترین قصرهای آن زمان. آنطور که «فرشته ابراهیمی»؛ کارشناس موزه میگوید؛ 400 هزار تومان خرج ساختن این قصر شد.
قصری که با بنایی پلکانی ساخته شد و روزها عکس آن در آب حوضچهای میافتاد که پایین بنا آرام گرفته بود و دست کمی از یک دریاچه مصنوعی نداشت. فتحعلی شاه قاجار که اغلب پیش از شکار سری به این قصر میزد، در روزهای گرم تابستان قدری بالاتر از نفس خنک آب همین حوضچه میایستاد، دستها را سایه بان چشمها میکرد و دار و ندار شهر و اطراف آن را از ایوان بالاخانه تماشا میکرد.
همه آرزوهای فتحعلی شاه در تخت قاجار جاده قدیم شمیران قبل از سال 1177 شمسی باید چشم به راه رهگذر میمانده تا این که تخت قاجار سر پا میشود و از این سال به بعد نام قصر را یدک میکشد تا خون تازهای در رگهای آن بدود، چون فتحعلی شاه، زمان سر و سامان دادن به تخت قاجار فراموش نکرده بود دستور کاشت درختان میوه، سرو، تبریزی و گیاهان دیگر را در 20 تا 24 هکتار اراضی آن بدهد. درختها در قسمت جنوبی بنای قصر در 600 متر طول و 400 متر عرض زمین باغ کاشته شدند. باغبانها پای نهالها را کندهکوبی کردند و بعد بوتههای گلهای سرخ و یاسمن، گُله به گُله میان درختان باغ جای گرفتند. به گفته علیرضا مقدمنیا؛ کارشناس موزه: «انتظام یک باغ ایرانی و کرتبندیهای قائم بر هم و منظم در سرپا شدن باغ قصرقاجار پیاده شد.»
آب را هم از قنات قصر روانه استخر و درختان تشنه باغ میکردند. علاوه بر این در میانه باغ قصر یک کوشک هم ساخته شد؛ فضایی شبیه به آلاچیقهای امروز که آن را با سنگ مرمر و آجر ساختند و دست آخر بخشهایی از آن را با ردیفهایی از کاشی تزئین کردند. آنطور که مقدم نیا میگوید: «اهالی کاخ گلستان سالی یکبار باید راهی تخت قاجار میشدند تا کار نظافت کاخ گلستان به راحتی انجام شود»؛ کاری که در مقیاس کوچک، نام خانه تکانی به خود میگیرد، اما پای نظافت یک کاخ که در میان باشد لابد تبدیل میشود به «کاخ تکانی».
با این حال، اینها همه چیزهایی نبود که شاه قجر را از ساخت قصر قاجار راضی کند. برای همین هم دستور ساخت «کبوترخانه» را در اراضی قصر صادر کرده بود تا تخت قاجار به معدود قصرهایی تبدیل شود که فضای نگهداری تعداد زیادی کبوتر دارد. شاه قجر با آن ریش بلند و زلم زیمبوی جبهاش، زیر آبی آسمان میایستاد و پراندن کبوترها را تماشا میکرد و آنطور که در مجموعه «وقایع تاریخی، سیاسی دوره قاجار» آمده به کاربلدهای پراندن کبوتر هم انعام میداد، اما قصری که در زمان حیات فتحعلی شاه به تفریحگاه مجلل او تبدیل شد دوام چندانی نميآورد. پوش برف و شلاق باران بر تن خشتهای خام قصرمی نشیند.
شاههای قجر بعد از فتحعلی شاه هم در نگهداری بنای بیاسطقس قصر، کاهلی میکنند. برای همین هم هست که در زمان شاهان بعدی نام قصر دیگر آنقدرها به قد و قامت آن نميآید، اما فضای باز اطراف قصر محل وقوع بعضی از اولین رخدادهاي تاريخ معاصر ايران مي شود. یکی از همین «نخستینها» در واپسین روزهای سال 1292 شمسی در زمینهای قصر به یادگار میماند. زمانی که خلبان «کوزمینسکی» در همین سال وارد آسمان تهران میشود، فرودش در میدان «مشق» تهران به خاطر برخورد با لوله یک توپ دچار مشکل میشود. هواپیمای کوزمینسکی روس مدتی در میدان مشق میماند و بعد در محل باشگاه افسران ارتش تعمیر میشود، اما فضایی برای پرواز هواپیمای تعمیر شده در میدان مشق وجود نداشت. برای همین هم هواپیما را به طور زمینی به قصر قاجار میرسانند تا از آن محل به پرواز درآید و نخستین «تیک آف» تاریخی در اراضی قصر قاجار ثبت شود.
هفتاد تا زندان از بغل همین زندان میزند بیرون
دُم دنیا دراز بود و آجرهای قصر قاجار بالاخره زیر سنگینی صد و چند سال گردش روزگار، لق و پق شدند. همین وقتها بود که اتاقکهای حبس نظمیه تهران برای دربند کشیدن مخالفانی که حکومت پهلوی اول برای خودش تراشیده بود، تکافو نکرد. از طرفی حکومت با عضويت در کنگره اصلاح مجرمان و محبسها در لندن، خود را ملزم به رعایت حقوق زندانیان ایرانی میدید.
در همین گیرودار تيمسار درگاهی؛ رییس وقت نظمیه، زمزمههای ساخت یک زندان وسیع را توی گوش رضاخان خواند. بیرق اقبال تيمسار، اولش حسابی باد خورد و با ساختن یک زندان برای شهر موافقت شد. آنطور که سعید روشن میگوید؛ پهلوي كه یادگارهای قاجاریه را برای تحقیر هر چه بیشترآنان تخریب میکرد و از پیشنهاد ساخت زندان در اراضی قصر قاجار استقبال کرد. آن زمان، 130 سال از عمر قصر قاجار میگذشت. سال 1306 بود که یک معمار روس را برای طراحی و اجرای نقشه ساخت این زندان انتخاب کردند. آنگونه که «ویکتور دانیل»؛ «نویسنده کتاب معماری نیکلای مارکوف» میگوید؛ طرح مارکوف برای زندان قصر، براساس الگوهای اروپایی تنظیم شده بود تا نخستین زندان منطبق بر استانداردهای بینالمللی در کشور ساخته شود؛ زندانی سالم و نورگیر با هوای کافی که حقوق زندانی در آن رعایت شود و از معیارهای عنوان شده در کنگره اصلاح زندانهای لندن تخطی نکرده باشد.
درست است که نقشه زندان قصر با پیروی از الگوهای استاندارد و اروپایی تهیه شد، اما آن طور که ویکتور دانیل میگوید مارکوف از عناصر معماری ایرانی هم در ساخت زنداناستفاده کرد و سبک «آرت دکو» را در آن اجرا كرد. طبق نگرش این سبك هنري، بسیاری از عناصر معماری با معماري سنتي ایرانی تطبیق داده میشوند، اما در عین حال خلوص معماری ایرانی را هم نميتوان در آنها پیدا کرد. بر همین اساس بود که پنجرههای «اوژیر» اروپایی، تیزی اولیهشان را از دست دادند و با طراحی مارکوف، نمای پهن تری به خود گرفتند و در فاصله نسبتا زیادی از سطح زمین روی دیوارهای زندان کار گذاشته شدند. اما از تزئینات معماری ایرانی در ساخت نمای زندان آنچنان خبری نبود؛ چرا که عملکرد و کارایی یک زندان چنین نیازی را ایجاد نميکرد.
بنابراین، تزئینات زندانی که مارکوف طرحش را ریخته بود در آجرکاری سردرها و هره چینی دور قاب پنجرهها خلاصه شد. مارکوف از ساخت مریضخانه و حمام برای زندان غافل نماند و بقیه عناصر معماری ایرانی را هم در ساخت زندان به کار گرفت. نهایت هوشمندی او در طراحی و ساخت چهار هشتی در بنای زندان به نمایش درآمد. عاطفه احتشامی کارشناس موزه میگوید: «کاربرد هشتی در معماری ایرانی جدا کردن فضای داخلی از فضای خارجی بناهاست، اما مارکوف از هشتیهایی که بندهای زندان از آنها منشعب میشده برای سردرگم کردن زندانیان استفاده کرد.»
بنابراین اگر هم بخت با زندانی یار بود و در سلول باز میماند یا کلیددار غفلت میکرد تازه زندانی از حبس درآمده، خودش را در میانه هشتی، بر سر هشت راه خروجی میدید و نميدانست کدام راه پیش است و کدام راه پس. آنطور که علیرضا مقدم نیا میگوید؛ زیر همین هشتی، محلی وجود داشت که زندانی را به محض ورود به زندان به آنجا میبردند و با تنبیه اولیه، از او زهرچشم میگرفتند. وقتی هم که قرار بود زندانی بابت خطایی که مرتکب شده، نقره داغ شود باز راهی «زیرهشت» میشد. آب قناتهای مبارک آباد یا مخلص آباد به فضای زیرهشت میریخت و زندانیها هنگام حضور در این محل از آب خنک آن مینوشیدند. اصطلاح «آب خنک خوردن» در زندان از همینجا وارد ادبیات ما شد. عاقبت کسی که به اسب شاه بگوید یابو دو سال از زمانی میگذشت که مارکوف اولین طرحهای ساخت زندان را در قصر قاجار ریخته بود.
روزهای آذر ماه سال 1308 با افتتاح زندانی که نامش را «زندان قصر» گذاشتند، همزمان شد. زندانیها لباسهای متحد الشکل راه راه پوشیدند و در محبسهایشان روی پریموس برای خود غذا گرم کردند تا به بیماریهای واگیرداری که عامل آنها غذاهای سرد و آلوده قصر بودند دچار نشوند. گاهی برای تنبیه زندانیها این پریموسها از آنها گرفته میشد و تعدادی از زندانیان در اثر خوردن غذاهای آلودهای که امکان گرم کردنشان برای آنها فراهم نبود بیمار میشدند و یا حتی جانشان را از دست میدادند، اما این فقط زندانیان عادی نبودند که پیشانی نوشت آنها دنباله سیاهی داشت.
چون تقدیر در همان روزهای نخستین افتتاح زندان قصر، سر ناسازگاری با پیشنهاد دهنده ساخت زندان گذاشت و تيمسار درگاهی به دستور رضاخان روانه زندان شد. حکایتها از دلایل زندانی شدن رییس نظمیه تهران متفاوت بود،اما درگاهی کفر کمبزه گفته بود یا از فرمان همايوني تخطی کرده بود فرقی نميکرد. مهم این بود که از صندلی ریاست نظمیه به یکباره راهی زندانی شده بود که به پیشنهاد خودش برای حبس مخالفان حکومت ساخته شده بود.
هرچند این آخرین حبس کشیدنهای یاران و نزدیکان رضاخان نبود. چند سال بعد تیمورتاش؛ اولین وزیر دربار او نیز مغضوب شد و راهی همین محبس. اما آنچه میان عاقبت تیمورتاش و درگاهی تفاوت ایجاد کرد این بود که سر و کار تیمورتاش بعد از چند سال حبس، با جلاد حکومت افتاد و به دست پزشک احمدی روانه دیار باقی شد. 192 سلول زندان قصر، روی تعداد زیادی زندانیان را به خود دیدند؛ گاهی در 96 سلول جمعی و گاهی در 96 تای انفرادی. کسانی که انگ مخالفت با پهلوي به آنها خورده بود و برای روانه کردنشان به زندان برای آنها پاپوش دوخته بودند و مجرمانی همچون اصغر قاتل که زندان قصر برای خاموش کردن شرارتهایشان محل مناسبی بود. لورنس عربستان، فرخی یزدی، جعفرقلی خان سردار اسعد، علیمردان خان چهارلنگ بختیاری جزو زندانیان شاخصی بودند که محبسهای زندان قصر آن زمان به خود دید؛زندانیانی که سرنوشتشان میان آزادی، فرار و اعدام در گردش بود.
زندان سازی به مذاق پهلویها خوش میآید
چند سال از افتتاح زندان قصر به دست حکومت پهلوی اول میگذشت. صبحها صدای کلش کلش دمپایی زندانیان توی بندها میپیچید و بعد جمعیت آنها گله به گله هواخوری زندان را پر میکرد. «وکیل بندها» هم هر از گاهی به بهانه تفتیش میرفتند سروقت سلولهای خالی و مو را از ماست بیرون میکشیدند،اما سلولهای انفرادی زندان که هشت قدم در چهار قدم، طول و عرضشان بود نه جایی برای پنهان کردن باقی میگذاشتند و نه دل و دماغی برای زندانی که بخواهد در آن دنیای تاریک چند سانتیمتری به چیزی جز زنده ماندن فکر کند. با روی کار آمدن حکومت پهلوی دوم فضای محبسها مقداری تغییر کرد؛ سلولهای جمعی بزرگتر شدند و زیلو و تخت خوابهای دو طبقه در اختیار زندانیها قرار گرفت.
با این حال گاهی افرادی در سلولهای زندان قصر، حبس میکشیدند که از اهالی قلم بودند و تعدادی از آثارشان را در روزهای محبوس بودنشان خلق میکردند. احمد شاملو، فریده لاشایی، نجف دریابندری، آيتالله سیدمحمود طالقانی و پرویز شهریاری از جمله اهالی قلم بودند که حبس کشیدن در دوران پهلوی دوم را تجربه کردند. سلولهای زندان قصر زندانیهای بلندمدت زیادی را هم به خود دید؛ مهدی عراقی، صفر قهرمانیان، عباس شیبانی و تعدادی از زندانیانی که چوب خط حبس کشیدنهای شان تا کمرکش دیوار سلولهایشان را سیاه کرده بود.
کار به جایی رسید که بنای اولیه زندان با 800 نفر گنجایش، برای زندانیانی که روانه سلولهایش میشدند کفایت نميکرد مخصوصا که تمام زندانیهای سیاسی کشور در تهران بودند. براي همین سال 1329 در شمالزندان عمومی قصر، زندانی ساخته شد که بسیاری از چهرههای علمی، فرهنگی و سیاسی مخالف رژیم پهلوی را در خودش جای داد. معصومه جزایری؛ از زندانیان دوره پهلوی دوم میگوید بند زنان در این زندان 10 سلول داشت و 130 زندانی در آن نگهداری میشدند.
زمانی که زندانیها برای ملاقات میرفتند به گفته جزایری کف دستهایشان مهری میخورد که با آن امکان دیدار با ملاقات کننده فراهم میشد، اما بعدها به خاطر بازسازی نقش همین مهر با سیب زمینی و فرار یکی از زندانیان، مراقبتهای امنیتی افزایش پیدا میکند. راهرویی که در ساختمان بتونی زندان سیاسی برای ملاقات زندانیها با ملاقات کنندگان تدارک دیده شده بود فاصلهای چند متری میان زندانی و فرد ملاقات کننده میگذاشت. زندانی از پشت دریچهای رو به ملاقات کننده حرف میزد و در میان راهرو هم نگهبانی آمد و رفت میکرد تا هیچگونه ارتباطی به جز رد و بدل شدن کلمات بین ملاقات کنندگان و زندانیها ایجاد نشود،البته اگر در آن شلوغی و همهمه صدا به صدا میرسید و همان ارتباط کلامی هم برقرار میشد.
آفتابه لگن هفت دست، شام و ناهار هیچی در میانه سلولهای زندان سیاسی قصر خبری از تابش خورشید نبود؛ دریغ از باریکهای نور که از درز پنجرهها به درون بتابد. حتی نور چرکمرده مهتابیهای راهرو هم روی تن خاکستری دیوارها جان میداد. توی این سلولهای یکی- دو متری نمور لابد اگر کبریتی به دست زندانیها میدادند که بکشند، روشن نشده به فس فس میافتاد و خاموش میشد و آرزوی یک پلک نور خفه را به دل آنها میگذاشت.
آنطور که معصومه جزایری میگوید؛ با این اوصاف 4 تا 6 زندانی را در این سلولهای کوچک نگهداری میکردند. تازه این شرایط برای وضعیتهای عادی و معمولی زندان بود. اگر تعداد زندانیها به هر دلیلی اضافه میشد همین سلولها محبس تعداد بیشتری از زندانیها میشدند. بهطوری که جا برای خوابیدن زندانیها نبود و به اجبار شبها یک یا چند نفر از آنها ميبايست میایستادند تا بقیه بخوابند. البته بند دیگری در زندان سیاسی ساخته شده بود که در آنها سرویسهای بهداشتی بود و آنطور که جزایری میگوید؛ شبها یکي از زندانیها داخل سرویس بهداشتی میخوابید تا بقیه بتوانند در سلول کوچک شان به سختی شب را صبح کنند.
صبح به صبح هم زندانیها را به هواخوریای میبردند که دیوار بلند بتونیاش ذوق هر خیزی را در وجود آنها کور میکرد، اما با این حال همه زندانیهای سیاسی در ورزش صبحگاهی شرکت میکردند و گاهی حرکات ورزشی شان را با نام هم بندیهایی انجام میدادند که به دست ساواک کشته شده بودند. بعضیهایشان هم شاید یک شب زندانی سلولهای «شب آخر» بودهاند و فردا با طلوع آفتاب به اعدامیهای قبلی زندان قصر میپیوستند. رگ سرما که میترکیده نه میشد در سلولها بند شد و نه در هواخوریهای زندان.
جزایری میگوید یک حوض در میان هواخوری مرکزی زندان بود که در زمستان، 20 تا 25 سانتیمتر یخ میبست و زندانیها به خاطر نبود امکانات بهداشتی ناچار بودند با آب آن و زیر بارش برف حمام کنند. این وضعیت در تابستانها و در نبود وسایل سرمایشی به خفقان غیرقابل تحملی تبدیل میشد. حتي نفس کشیدن هم ممنوع بود! اگر زندان عمومی قصر فضایی مانند زیرهشت داشت که شنیدن اسم آن مو را بر تن زندانی راست میکرد، وضعیت زندان سیاسی زمین تا آسمان با آن فرق میکرد. آنطور که معصومه جزایری میگوید؛ زندانیهای سیاسی با دستبند زدن به صورت صلیبی شکنجه میشدند و یا دستبندهایشان به صورت «قپانی» به دستهای آنها بسته میشد. با این نوع دستبند زدن قفسه سینه زندانی بعد از گذشت مدتی دچار درد شدیدی میشد و حتی ممکن بود بشکند.
معصومه جزایری میگوید؛ گاهی زندانیها را از پا آویزان میکردند و با جمع شدن خون در مغز زندانی وضعیت بدی برای او ایجاد میشد. با رسیدن خبر شکنجههای جسمی زندانیهای پهلوی دوم به گوش جهان، سازمان حقوق بشر برای بازدید از زندانها به حکومت فشار وارد کرد و مدتی بعد شکنجههای جسمی زندانیها جایشان را به شکنجههای روحی دادند. آنطور که جزایری میگوید؛ بیخوابی، قطع ملاقات زندانی و بایکوت آنها جزو شکنجههای روحی زندانیهای آن دوره بود. البته زندانیهای سیاسی از حقوق زندانیهای عادی هم محروم بودند. به گفته علیرضا مقدمنیا این زندانیان با هر نوع تفکر و تحصیلاتی، اجازه استفاده از نیایشگاه و زورخانه زندان را که در اختیار زندانیان عادی بود نداشتند. زورخانه به دست خود زندانیها و برای استفاده آنها ساخته شده بود. البته وقتی قرار میشود زورخانه زندان در حوالی سالهای 44-45 پا بگیرد، هدفی به جز تخلیه انرژی زندانیها در ذهن مسئولان زندان وجود نداشته است.
آموزش سیاسی
هر چه از احداث زندان سیاسی قصر میگذشت حکومت با چم و خم نگهداری زندانیان در محبسهای تنگ و تاریک این زندان بیشتر آشنا میشد. سردمداران دوره پهلوي لابد با خود میاندیشیدند كه زندانیها یک پا گیوه و یک پا چارق، وارد زندانهای حکومت میشوند، در همین محبسها به دست زندانیهای با سابقه آموزش میبینند و بعد از آزادی برای خودشان مبارزی تمام عیار میشوند. برای همین هم بود که به گفته معصومه جزایری بعد از مدتی، کار تفکیک زندانیان سیاسی در این زندان آغاز شد. ملاک تفکیک زندانیها از هم مدت محکومیت آنان بود تا زندانیان با دورههای کوتاه تر تحت آموزش زندانیان مبارز و سابقه دار سیاسی قرار نگیرند و گره پیش روی حکومت را بیش از پیش، کور نکنند.
آنگونه که معصومه جزایری میگوید؛ 70 زندانی حبس ابد در زندان سیاسی قصر محبوس بودند و تعداد زیادی از چهرههای نام آشنا تجربه ماهها و سالها حبس در سلولهای این زندان را با خود به همراه بردهاند و البته اسامی شکنجه گرانی را که هر کدام به نحوی چیرگی بر زندانیان را جستوجو میکردند از یاد نميبرند. معصومه جزایری میگوید: زنان زندانی به کمک نخ، پنبه، خمیر نان و چوب کبریت توانسته بودند يك رادیوی یک موج را به رادیویی سه موج تبدیل کنند و از سال 1356 به بعد، اخبار رادیو را زیر پتوهایشان گوش کنند. با این حال، یک سال بعد با پیروز شدن انقلاب اسلامی، زندانیهای زندان قصر و بخصوص بند زنان به دست گروههای مردمی و در کمال ناباوری از محبسهای تاریک زندان قصر رها شدند.
بازسازی خاطرهها
زندان قصر بعد از انقلاب به محل نگهداری زندانیان عادی و معمولی اختصاص یافت. سالها بعد در روزهای آغازین سال 1378 زمزمههای تبدیل زندان قصر به واقعیت نزدیک شد و زندان قصر برای تبدیل شدن به باغ موزه ایرانی در اختیار شهرداری تهران قرار گرفت. بعد از بازسازیها و ترمیم چهارساله بناها و فضای زندان قصر، درهای این زندان به عنوان «باغ موزه قصر» در پاییز سال 1391 به روی شهروندان گشوده شد و اهالی خیابانهای شریعتی، پلیس، مرودشت و محلههای اطراف خاطرات ناخوشایند وجود زندان در محل سکونت و کسب شان را با حضور یک باغ ایرانی پوشیده از درختان کاج، چنار، بید، تبریزی و سرو جایگزین کردند. امروزه موزه مارکوف با مساحتی بیش از 8000 مترمربع، هشتیها و بندهایی را پیش چشمهای بازدیدکنندگان تصویر میکند که سالهای عمر تعداد زیادی از زندانیان دوران پهلوی در میان دیوارهای آنها دود شده و از میان رفتهاست. سلولهایی که یا تیمورتاش قدرتمند را در چنبره اش اسیر كردند و یا فرخی یزدی؛ شاعر لب دوخته را به نگارش شعرهایش بر دیواره سلول واداشتند.
فانوس کوچک سلولها کورسویی میزند و چند قدمی آن طرفتر سوز صدای «حسن شهرستانی»؛ تنها زندانیای که صدایش را در میان بندهای زندان پهلوی دوم ضبط کردهاند، در هشتی و راهروهای موزه مارکوف میپیچد. تندیسهای زندانیان با چشمهای مرده کف سلول دور هم نشستهاند و نانشان را در بادیهای فلزی تریت میکنند. انگار که بخواهند با نوای سوزناکی که از حنجره حسن شهرستانی بیرون میزند، نانشان را در خون بزنند و بخورند.
وقتي تاریخ ورق ميخورد
باغ موزه قصر تنها فضای اسارت زندانیهای دوران پهلوی را برای بازدیدکنندگان تصویر نميکند. علاوه بر ماکت و عکسهایی از قصر قاجار و اتفاقاتی که در طی سالهای سرپا ماندن قصر در اراضی آن رخ داده، بخشهایی هم به نخستین صداهای ضبط شده در ایران و ماکت نخستین هواپیمایی که در زمینهای قصر قاجار پرواز کرده اختصاص دارد. بخش اسناد تاریخی موزه مارکوف علاوه بر صداخانه و فیلم خانه، شامل نگاره خانهای هم است که دستخط شاهان قاجار در آنها به نمایش درآمده و کمی آنطرفتر آخرین نقشه زندان قصر در سال 1380 به دیوار نصب شده که در آن محل بهداری، کارگاه آهنگری، قالی بافی، خیاطی، انبار آرد و سالن ورزش و بسیاری از جزئیات زندان به وضوح مشخص شده اند.
موزه مارکوف علاوه بر اینها کتابخانههای دیجیتال و معمولی دارد و البته آرشیوی از روزنامههای قدیمی که بر روی میزهای شیشهای در معرض دید قرار داده شدهاند. در انتهای یکی از بندهای موزه فضایی فراهم است برای آن که علاقهمندان به عکسهای قدیمی، لباسهای رنگین قجرها را به تن کنند ،مقابل لنز دوربین بنشینند و در عرض یک دقیقه عکسشان را تحویل بگیرند. بیرون از فضای موزه مارکوف و در بخش شرقی آن، کافه گالری مارکوف خدمات کافه را با فعالیتهای هنری آمیخته و برای همین هم است که هر از گاهی جوانان هنرمند دور هم جمع میشوند و علاقمندان به برنامههای شعرخوانی، نمایشنامه خوانی یا اجرای نمایش را در فضای کافه با برنامههای هنریشان غافلگیر میکنند.
باقیماندههای گذشته
اگر به داد زندان قصر نرسیده بودند بخشهای زیادی از این زندان به سرنوشت قصر قاجار دچار میشد؛ قصری که امروز تنها شش تکه سنگ از عمارتش باقی مانده با حجاریهایی از گلهای قجری بر درازای آنها که دارند زیر بار گذشت روزگار محو میشوند. سنگها در میانه یکی از بندهای موزه مارکوف به زمین چسبانده شدهاند. کاری که اگر میشد در مورد حمام زندان قصر هم انجام داد، الان از این حمام فقط مکعبهای آجری کهنهای زیر نور آفتاب باغ موزه قصرباقی نمانده بود. آنطور که فرشته ابراهیمی میگوید؛ حمام زندان قصر را به روش «گربهرو» گرم نگه میداشتند.
به این نحو که مکعبهای آجریای که اکنون تنها بازماندههای حمام زندان هستند، در میان دیوارههایی بلندتر از این مکعبها محصور میشدند و انتهای آنها به کورهای متصل میشد که هوای گرم را در میان مکعبهای آجری به گردش در میآورد. با گردش هوای گرم در میان این مکعبهای آجری که در کف حمام زندان قصر تعبیه شده بودند، گرما در این بخش از حمام ماندگار میشد و کف حمام را به هنگام استحمام گرم نگه میداشت. بخش دیگری از زندان قصر که امروزه فقط نامی از آن بر زبانها جاری است، بند زنان است که قبل از ایجاد باغ موزه قصر تخریب شده و تنها خاطرهای از آن در ذهن زنان زندانی قصر حک شده است.
باغ و موزه و قصر
امروز از جان گرفتن باغ موزه قصر دو سال میگذرد. برگزاری همایشها، سمپوزیومهای هنری و بهرهبرداری از سالنهای فرهنگی در فضای باغ موزه نشان میدهد که این مجموعه روز به روز از گذشته تاریکش دور میشود. افتتاح گالریهای هنری با حضور گالری داران جهانی شاید از نخستین اتفاقاتی باشد که در این فضای فرهنگی به اجرا در آمده و مسیر آن اکنون هم دنبال میشود. هر چه میگذرد فضای زندان قصر از تصور روزهای رعب و وحشتش فاصله میگیرد و با پیچيدن بوي فرهنگ و هنر در فضای خود جاذبههای بیشتری برای جلب بازدیدکنندگان ایجاد میکند. آن در خوفناکی که خیلیها آرزو میکردند کلاهشان هم نزدیکش نیفتد حالا صبح به صبح به روی مردم گشوده میشود و 9 نفر پرسنل آن، کار رتق و فتق امور مجموعه اش را به عهده میگیرند.
بر سر در همین در آهنی و عظیم به جای کلمه «ندامتگاه قصر»، اصطلاح سبز رنگ «باغ موزه قصر» نقش بسته و «غین» کلمه «باغ» زیر کلمات موزه و قصر طوری پیچ و تاب خورده كه گويي زیر آنها ریشه دوانده باشد. لوگوی باغ موزه هم بر روی دیواری از آجرهای بهمنی، پیچش شاخ و برگش را بر باغ و موزه و قصر به رخ بیننده میکشد. انگار که بخواهد او را دعوت کند تا در سایه آرامشی که باغ و موزه و قصر در کنار هم فراهم میکنند، لحظهای بیاساید.
نظر شما