همشهری آنلاین: اسیدپاشی در اصفهان و نگرانی‌های ناشی از آن موضوعی بودند که برخی از روزنامه‌های صبح سه شنبه-۲۹ مهر- در ستون سرمقاله به آن پرداختند.

كامبیز نوروزی . حقوقدان در روزنامه شرق به موضوع اسيد پاشي پرداخت و با تيتر«اسیدپاشی و مسوولیت جمعی» نوشت:روزنامه شرق؛۲۹ مهر

وقوع چهار حادثه «اسیدپاشی» از حیث میزان جریحه‌دارکردن احساسات عمومی، در نوع خود بی‌نظیر است. قربانی‌شدن چهارزن در چهارجنایت مشابه، تاثیر هراس‌آلودی بر جامعه گذاشته است. با این حال به‌دلیل آنکه هنوز هیچ اطلاعی از جزییات این جنایات، از قبیل شخصیت و انگیزه مرتکبان و... در دست نیست، هنوز امکان تحلیل جرم‌شناسانه، روانشناسانه و جامعه‌شناسانه کیفری از این جنایات وجود ندارد. تنها چیزی که در حد «فرضیه»، قابل طرح است، این است که این چهارجنایت، به‌دلیل وحدت زمانی و مکانی با یکدیگر کاملا مرتبط بوده و می‌توان آنها را در شمار جرایم سازمان‌یافته قرار داد. به این ترتیب که عده‌ای با انگیزه و هدف و طرح مشترک، «اقدامات مشترک مجرمانه‌ای» را انجام داده‌اند. در برخی «جرایم سازمان‌یافته»، عامه مردم مستقیما با بزه و جرم سازمان‌یافته درگیر نیستند یا تعداد کمتری در معرض خطر آن قرار دارند. مثلا قاچاق موادمخدر یا سرقت مسلحانه. در این دسته از جرایم، طبعا نگرانی افکار عمومی و بیم و هراس جمعی نسبت به پدیده مجرمانه کمتر شکل می‌گیرد اما ازجمله خصلت‌های این جرم (اسیدپاشی) اگر به‌صورت سازمان‌یافته واقع شود، آن است که عامه مردم را در معرض تهدید و نگرانی قرار می‌دهد. زیرا ویژگی‌های آن به‌گونه‌ای است که می‌تواند همگان را در معرض خطر قرار دهد و موجی از ترس و رعب در جامعه ایجاد کند. در چنین وضعیتی ازبین‌بردن نگرانی عمومی و جلوگیری از ایجاد یا توسعه رعب و وحشت، از باب حفظ نظم‌عمومی فوری‌ترین و مهم‌ترین اقداماتی است که باید در دستور کار قرارگیرد اما نکته مهم این است که در این امر، علاوه بر دستگاه‌های رسمی، این مسوولیت عمومی و اخلاقی متوجه مردم و نهادهایی مانند رسانه نیز هست.

سازمان‌های مبارزه با بزه، مانند نیروی‌انتظامی، دستگاه قضایی به تناسب وظیفه قانونی‌ای که برعهده دارند، طبعا متکفل تعقیب و کشف مرتکبانند که البته مقامات ارشد این سازمان‌ها نیز بر اهمیت و پیگیری کار تاکید کرده‌اند. به نظرم در چنین شرایطی ورود آقای رییس‌جمهور از طریق تعیین هیات ویژه و مشارکت با نهادهای ذیربط دیگر می‌تواند به برخورد با این جنایات کمک شایانی کند. این کار خصوصا برای احیای اطمینان در بین مردم هراسیده نیز بسیار مهم می‌تواند باشد. در این بخش فوریت اقدام و گزارش روشن به جامعه بسیار مهم است. اما در سوی دیگر، یعنی در سوی مردم و رسانه‌ها نیز حتما توجه به چند نکته و رعایت آنها، برای مقابله روانی با این جنایات و جلوگیری از توسعه احساس ناامنی ضروری است. نخست اینکه تلاش برای تحلیل علل و عوامل و انگیزه‌های این جنایات، تلاشی بیهوده و نادرست است. هر تحلیل کارشناسی یا شبه‌کارشناسی، باید متکی به پاره‌ای اطلاعات صحیح باشد. از این جنایات در حال حاضر هیچ اطلاعی غیر از زمان و مکان وقوع جرم و مشخصات قربانیان (چهارزن) و وسیله جرم (اسید) در دست نیست. این مقدار اطلاعات اجازه هیچ تحلیل موجه و قابل قبولی را فراهم نمی‌کند. تحلیل‌های غیرمستند و فاقد اطلاعات تاییدشده، بیشتر به ایجاد اغتشاش ذهنی جامعه و بلاتکلیفی کمک می‌کند تا به روشن‌شدن موجبات جرم و مبارزه با آن. خبر تایید نشده را نباید در چرخه و گردش اطلاعات قرار داد. معمولا در چنین مواقعی، بازار تولید اخبار نادرست، اغراق‌شده و شایعه و به‌صورت‌های مختلف داغ می‌شود و به این ترتیب حس نگرانی و عدم امنیت، که شاید از اهداف احتمالی جانیان باشد، افزایش می‌یابد. در این میان اطلاع‌رسانی مستمر و دقیق مراجع قانونی ذیربط، مانند نیروی انتظامی، یکی از بهترین شیوه‌های جلوگیری از ترویج اخبار نادرست است. خود مردم نیز نباید هر خبری را به‌راحتی باور کنند حتی اگر از چند نفر شنیده باشند.

موتورسواراني که هويت نصف جهان را هدف گرفته‌اند

روزنامه ابتكار در ستون سرمقاله‌اش به موضوع اسيدپاشي پرداخت و نوشت:روزنامه ابتکار؛۲۹ مهر

حال و روز نصف جهان اين روزها اصلا خوش نيست. موتورسوارهاي اسيدپاش و خشن به گونه هاي زيباي شهري که پايتخت فرهنگي کشور نام گرفته، خراش انداخته و در رفته اند؛ نه يک بار و دو بار که بر اساس روايت هاي رسمي حداقل چهار يا شش بار وحتي شايد بيشتر. اصفهان در حالي در تب و تاب هراس از اسيدپاشي هاي سريالي مي‌سوزد که سالهاست که جامعه ايراني از پديده شوم اسيدپاشي رنج مي‌برد. تا همين اوايل مهر اما، اسيدپاشي‌ همواره يک حادثه فردي و حاصل واکنش عصبي و انتقام کور يک فرد عليه فردي ديگر بود. نگاهي به داستان تلخ دختراني مانند آمنه بهرامي، سيما افشار وهمه پرونده هاي اسيدپاشي سالهاي دور و نزديک در کشور نشان مي‌دهد که اين حوادث معمولا حاصل شکست هاي عشقي، کينه هاي قديمي، سوء ظن ها وحسادت‌ها و اختلافات و تعصبات خانوادگي بوده است. اکنون اما همه شواهد و روايت ها مي‌گويند که ماجراي اسيدپاشي هاي اصفهان چيز ديگري‌ست و در هيچکدام از اين دسته بندي ها قرار نمي‌گيرند چرا که در اين ماجرا صرفا ابزار جنايت با حادثه هاي پيشين يکي بوده است.

جنايتکاران موتورسوار در انتخاب سوژه و نحوه اقدام به اسيدپاشي يکسان عمل کرده و به سرعت از محل جنايت دور شده اند. قربانيان بي دفاع اين جنايت نيز به لحاظ جنسيت، سن و سال، طبقه اجتماعي و پوشش تا حدود زيادي شبيه هم بوده اند و هيچکدام هم ظن و گمان شخصي و خانوادگي درباره عوامل اسيدپاشي ندارند و آنها و خانواده هايشان مي‌گويند که با کسي اختلاف و دشمني نداشته اند. از اين رو هرچند عليرغم شواهد موجود هنوز نمي‌توان نيت خواني کرد و دليل اين اقدام به طور دقيق مشخص نيست اما مي‌توان چنين تحليل کرد که مردان اسيدپاش در همه حوادث اخير يکي هستند واگر هم يک گروه دو نفره نباشند حتما همه اين اکيپ هاي موتورسوار و اسيد به دست با هم هماهنگ بوده و به صورت محفلي و گروهي تصميم به انجام اين اقدامات گرفته اند. با اين حال قائم مقام وزير کشور روز گذشته در اظهاراتي پيش از موعد گفته است که حوادث اصفهان زنجيره اي نيست و چهار مظنون نيز در اين رابطه دستگير شده اند. به دليل مبهم بودن واژه «زنجيره اي» در مباحث حقوقي و امنيتي الصاق يا عدم الصاق اين واژه به اين پرونده چيزي را عوض نمي‌کند و مي‌توان چنين تفسير کرد که اين مقام مسئول با در نظر گرفتن اين ابهام حقوقي و در تلاش براي بازگرداندن آرامش به افکار عمومي اينگونه اظهار نظر کرده است.

نگاهي به خبرهاي رسمي و نيمه رسمي و روايت هاي ساکنان شهر در شبکه هاي اجتماعي نشان مي‌دهد که اصفهان ماهِ مهرِ امسال،اصلا شباهتي به اصفهان هميشگي ندارد. مردمان شهر هراسان شده اند و کمتر به خيابان مي‌آيند. خبرهاي رسمي مقامات محلي متنوع، متناقض و مبهمند، بازار اخبار و شنيده هاي درگوشي و مجازي داغ و شهر از شايعه و يک کلاغ چهل کلاغ پر شده است. در و ديوار شهر از چهارباغ و سي و سه پل و پل خواجو تا زاينده رود بي آب هم در همنوايي با ساکنان خود غمگين تر از هميشه نشان مي‌دهد. اصفهان لقب فاخر پايتخت فرهنگي ايران را يدک مي‌کشد و يک تنه حامل بخش عظيمي از تمدن ايراني و اسلامي و آبروي تاريخي اسلام شيعي است. پايتخت صفويه و نگين درخشان شهرهاي خاورميانه و جهان اسلام در همه قرون گذشته و معاصر همواره پذيراي فرهنگ ها، آئين هاو آداب مختلف و نماد همزيستي مسالمت آميز و به دور از تعصب خرده فرهنگ هاي ايرانيان با اعتقادات مذهب ها و اديان مختلف بوده است. اين شهر با اين عقبه فرهنگي و اجتماعي اما اين روزها به واسطه اقدامات کور چند موتور سوار خشن، امنيت اجتماعي شهروندان و شهرت و آبروي تاريخي و فرهنگي خود را به يغما رفته مي‌بيند. آثار اين مجموعه اقدام وحشتناک حتي از اصفهان هم فراتر رفته است و با توجه به جوي که اکنون در شهرهاي مختلف به ويژه در شهرهاي بزرگي مثل اصفهان و تهران به وجود آمده و همچنين با درنظر گرفتن صبغه گردشگرپذيري اصفهان مي‌تواند نوعي اقدام عليه امنيت ملي کشور تفسير و تعبير شود. بايد تا دير نشده براي نجات هويت تهديد شده اين شهر و بازگرداندن آرامش و احساس امنيت به اين شهروندان کاري کرد...

خط مقدم از کجا شروع می‌شود؟

محمد ایمانی در ستون سرمقاله روزنامه كيهان نوشت:روزنامه کیهان؛۲۹ مهر

جهان به پیچ تاریخ رسیده است. چند ماه پس از آن که رهبر معظم انقلاب از پیچ تاریخ سخن گفت سیاستمدارانی در آمریکا و اروپا گفتند جهان به «نقطه عطف تاریخ» رسیده است. مدتی بعد از استراتژیست‌های آمریکایی، نتانیاهو در کنگره آمریکا اعلام کرد از گذرگاه خیبر تا تنگه جبل‌الطارق زلزله‌ای در حال وقوع است که نه تنها هیچ شباهتی به اتفاقات بهار پراگ ندارد بلکه رنگ و بوی اسلامی به خود گرفته و نیروهایی با محوریت ایران در حال قدرت گرفتن و روی کار آمدن هستند. اکنون در بزنگاه مهم تاریخ با فرصت‌هایی کم‌نظیر و البته تهدیدهای جدی از سوی دشمنان مستکبری که سلطه خود را رو به زوال می‌بینند روبرو هستیم و سؤال اصلی این است که برای مواجهه هوشمندانه با این موقعیت دوگانه از کجا باید شروع کرد؟

1- کمیل بن زیاد نخعی یکی از یاران خاص امیر مؤمنان علیه‌السلام و یکی از 8 زاهد و عابد معروف کوفه است که عمر شریف خود را با شهادت به سر برد و در سال 83 هجری به دست حجاج بن یوسف که حاکم کوفه شده بود، به شهادت رسید. او با حکم امام حاکم ایالت مرزی هیت بود اما با غفلت از مسئولیت مستوجب توبیخ امیر مؤمنان شد کوتاهی کمیل در صیانت از مرز شام و خالی گذاشتن هیت از مدافع کافی موجب شد سفیان بن عوف غامدی شبیخون بزند و پس از عبور بی‌زحمت از هیت، شهر انبار را غارت کند و عده‌ای را به خاک و خون بکشد و بدون هزینه و تلفات بازگردد. در پی این ماجرای تلخ که ریشه در غفلت از مسئولیت داشت، امام نامه‌ای توبیخ‌آمیز- نامه 61 نهج‌البلاغه - به کمیل نوشت. «اما بعد، تباه و ضایع کردن انسان کاری را که مسئول آن است و به عهده گرفتن امری که انجام آن بر عهده دیگران است، نشانه عجز و نقصان تدبیر است. تاخت و تاز تو به قرقیسیا و رها کردن مرزهایی که تو را بر آن گماشته‌ایم و نگاهبانی ندارد که مانع لشکر دشمن شود، نشانه نارسایی تدبیر است. فقد صرت جسراً لمن اراد الغارهًْ من اعدائک... تو پلی شده‌ای برای هر کس از دشمنانت که بخواهد به دوستانت حمله کند؛ بی آن که تو را توان کار و مقاومتی باشد یا هیبتی داشته باشی و مرزی را بتوانی سد کنی و یا شکننده شوکت و قدرت دشمن باشی؛ نه نیاز مردم خود را برآورده کنی و نه فرمانده خود را کفایت نمایی».

رحمت خدا بر جناب کمیل که از این نامه مختصر اما تکان دهنده به خود آمد و برای جبران ناراحتی امیرمؤمنان(ع) به جنگ عبدالرحمان بن قباث در مسیر رقه به رأس‌العین و کفر ثوثا رفت. او در این حمله دشمن را غافلگیر کرد و تلفات سنگینی از سپاه 2400 نفری آنان گرفت در حالی که تنها 2 تن از یاران وی به شهادت رسیدند. سپس گزارش این پیروزی را به محضر امام نوشت. حضرت در پاسخ این نامه مرقوم فرمود «... تو برای مسلمانان نیکو عمل کردی و خیرخواه امام خویش در گذشته بودی. من نسبت به تو حسن ظن دارم. تو و همراهانت که به جنگ دشمن رفتید بهترین پاداش صبرکنندگان مجاهد را دارید. بعد از این دقت کن و به جنگ نرو و گامی به سوی جنگ با دشمن برندار تا از من اذن بخواهی. خدا ما و تو را از غلبه ستمگران کفایت کند».

2- شاید یک معنای حکمت صادره از امیر مؤمنان که «العالم من عرف قدره و کفی بالمرء جهلاً الّا یعرف قدره» و شناخت یا عدم شناخت «جایگاه» را مرز دانایی و نادانی انسان معرفی کردن، همین شناخت مسئولیت و التزام به لوازم آن است. رهبر معظم انقلاب فروردین سال 1389 در دیدار نوروزی شماری از مسئولان تذکر دادند «از لحظه لحظه روزهای مسئولیت من و شما سؤال خواهد شد... از ما سؤال می‌کنند در فلان قضیه مسئولیت‌تان چه بود؟ جزئیات مسئولیت را باید بدانید. اگر ندانیم، سؤال می‌کنند که چرا نمی‌دانستی مسئولیت این است؟ چه طور غفلت کردی؟ وقتی که بدانیم، حالا این مسئولیت را چطور ادا کردید؟ طول می‌کشد تا شرح بدهیم، تا بیان کنیم، تا عذر بیاوریم و همه بدهکاریم...». مقتدای امت 23 فروردین 1390 نیز پس از اقامه نماز در جمع برخی شخصیت‌های فرهنگی و سیاسی فرمودند: «... البته بخشی از این ]برکت و مبارکی ایام[ به عهده خود ماست. ما هستیم که با رفتار و جهت‌گیری‌های خودمان زندگی را مبارک می‌کنیم یا نامبارک می‌کنیم... اینکه در سوره مبارکه حمد، هر روز بارها تکرار می‌کنیم اهدنا الصراط المستقیم نشان دهنده این است که صراط مستقیمی که در پیش گرفته‌ایم- فرض این است که مثلاً شناختیم و در پیش گرفتیم- هر لحظه به دو راهی می‌رسد. یعنی این جور نیست که یک تونلی باشد که وقتی انسان داخل آن رفت، دیگر همین طور تا آخر تضمین شده باشد (مثل خط آهن) نه، دو راهی‌های متعددی، سه راهی‌های متعدد سر راه ما وجود دارد که باید دید، شناخت، فهمید و قدم در راه درست گذاشت. این اهدنا که هر روز تکرار می‌کنیم، یعنی امروز هم اهدنا، فردا هم اهدنا، پس فردا هم اهدنا؛ در این قضیه هم اهدنا، در آن قضیه هم اهدنا...».

3- البته که مسئولیت اصلی متوجه مسئولان و صاحب منصبان است و باید هم آنان از خود بپرسند و هم از آنان مطالبه کرد که آیا متوجه مسئولیت خویش هستند و روی ریل درست پیش می‌روند یا کوتاهی می‌ورزند و به غیر مسئولیت مشغولند؟ این دغدغه همواره باید غالب باشد که آیا دولتمردان و نمایندگان مجلس و ارکان قضاوت و صاحبان منبر و تریبون و علمای دین و روشنفکران دانشگاهی در تراز مسئولیت خود قرار دارند یا خیر؟ آیا از وزارت ارشاد و علوم و آموزش و پرورش تا حوزه علمیه و سازمان تبلیغات و صدا و سیما و مطبوعات و سرآمد- قرارگاه هماهنگ کننده- همه آنها یعنی شورای انقلاب فرهنگی، مرزبان تیزبین و شجاعی در جبهه بزرگ فرهنگی بوده‌اند یا به خاطر برخی کوتاهی‌ها شاهد غارت و دستبرد آنان به نوامیس ملی و اسلامی خود نیز بوده‌ایم؟!

تعمق در برخی عبارات حکم اخیر رهبر انقلاب خطاب به رئیس و اعضای شورای انقلاب فرهنگی، تداعی بر زمین ماندن برخی مسئولیت‌ها را می‌کند. «فلسفه وجودی شورا، فهم و تبیین و تثبیت و انفاذ ماهیت فرهنگی انقلاب اسلامی و بازآرایی مداوم جبهه فرهنگی و پایش پیشرفت‌های فرهنگی کشور متناسب با ظرفیت‌ها و شایستگی‌های عظیم ایران اسلامی و انقلابی است... التزام شورا به نام و عنوان خود، شرط موفقیتش در مأموریت‌های خطیر است...  شورا باید با برخورد فعال و مبتکرانه با جبهه‌بندی آشکار فرهنگی، دلبستگان فرهنگ دینی و انقلابی را در داخل و خارج کشور دلگرم و امیدوار و مطمئن و معارضان را نگران و ناامید کند... مهندسی فرهنگی و موضوع تحول و نوسازی در نظام آموزشی و علمی کشور و نیز تحول در علوم انسانی که در دوره‌های گذشته نیز مورد تأکید بوده هنوز به سرانجام مطلوب نرسیده است. به تعویق افتادن این امور خسارت بزرگی متوجه انقلاب اسلامی خواهد کرد... تشکیل منظم و به موقع جلسات و حضور فعال و با مطالعه و سازنده اعضا به ویژه رؤسای محترم قوا در جلسات شورا و صرف وقت و همت کافی توسط همه اعضا به ویژه اعضای حقیقی مورد تأکید می‌باشد».

4- اما آیا مسئولیت فقط متوجه صاحبان مسئولیت رسمی است و آیا اگر جایی دیدیم بدخواهان و دشمنان خبیث در حوزه‌ای مشغول شبیخون فرهنگی یا سیاسی و اقتصادی هستند و احیاناً مسئولان آن حوزه نمی‌بینند یا عمق خطر را درک نمی‌کنند، باید دست روی دست گذاشت و رهنمود شریف کلکم راع و کلکم مسئول عن رعیته را مسکوت گذاشت؟ بله، خون خون غیرتمندان را می‌خورد وقتی می‌دیدند که ارتش صدام لوله توپ و تانک خود را به سمت مرز ما گرفته‌اند اما گزارش‌ها به بنی‌صدر او را سر غیرت نمی‌آورد. وقتی هم که ارتش بعث از مرز گذشت و به برخی شهرها پنجه انداخت، باز هم بنی‌صدر همان آقای دلارامی بود که بود. تمام اخم و تخم و یقه‌گیری او متوجه جبهه خودی شده و ظرفیتی برای مقابله با دشمن باقی نگذاشته بود. خیلی آسان می‌گفت زمین می‌دهیم و زمان می‌گیریم. ظرف چند هفته هزاران کیلومتر مربع به اشغال رفت و بازپس‌گیری مجدد همان زمین‌های مقدس با 8 سال خون دل و تقدیم 300 هزار نفر از بهترین فرزندان این مملکت قرین شد تا تداعی کنیم عتاب شهید نواب صفوی به دکتر مصدق را که «شما پای آمریکایی‌ها را به این کشور باز می‌کنید و ملت باید سالها خون بدهد و خون دل بخورد تا دوباره مملکت را آزاد کند» و مگر جز این شد؟ از کودتای 28 مرداد 32 تا بهمن 57، بیست و پنج سال پر رنج و غم فاصله بود.

آیا آن روز که جهان‌آرای جوان و هم‌خون‌های او دیدند دشمن بی سر و پا به خاک و ناموس ملت دست دراز کرده و بنی‌صدر هیچ کاری نمی‌کند، کناری ایستادند تا مهاجم کار را یکسره کند یا اینکه بسیج شدند -بی‌آن که یک روز جنگیده باشند- و در برابر چند لشکر مکانیزه و گستاخ بعث، 34 روز مقاومت جانانه کردند؟ حتماً امروز وضعیت قدرت و سازمان و انسجام ما و وضعیت دولت و حاکمیت قابل مقایسه با اول انقلاب نیست. قطعاً امروز هیچ دشمن خبیثی جرأت ندارد به خاک ما نگاه چپ بیاندازد اما مرزهای فرهنگی و اعتقادی و سیاسی و جنگ نیابتی چطور؟ آیا می‌توان دراز شدن دست دشمنان و بدخواهان زخم خورده به سوی حیثیت فرهنگی و نوامیس مردم و عفت و اخلاق عمومی را انکار کرد؟ آیا در بحبوحه هجوم افسار گسیخته و مغول‌وار دشمن می‌توان پذیرفت رئیس و اعضای شورای انقلاب فرهنگی یا مسئولان وزارت ارشاد و علوم و آموزش و پرورش با خونسردی- گویا که زمان صلح و امنیت کامل و برطرف شدن تمام دشمنی‌هاست- رفتار کنند؟ و آیا به موازات این حوزه نباید قرارگاه‌های فرهنگی و سیاسی را در حوزه مدنی و مردمی تدارک کرد؟ هیچ کس نباید در دفاع معطل و منتظر دیگران باشد هر چند که این موضوع تناقضی با کار جمعی و مسئولانه و قانونمند ندارد.

5- درباره وحدت و همگرایی اصولگرایان (همه آنها که ذیل پرچم انقلاب اسلامی قرار می‌گیرند) باید در مجال دیگری سخن گفت. اما اجمال بحث اینکه نزدیک کردن تلقی‌ها از وضعیت موجود به دور از عملیات روانی و بمباران رسانه‌ای دشمن و خطاهای محاسباتی، آن هم فراتر از مانورهای رسانه‌ای اولویت همگرایی است؛ همچنان که تنازل برای وحدت به عنوان مصلحت بزرگ‌تر، شرط این همگرایی است. ماجرای درگیری‌های مصنوعی چند سال گذشته میان اصولگرایان و غفلت از موضوعات مهمتر، راز برخی ناکامی‌ها را بازگو می‌کند. به خاطر بیاوریم که چگونه با نقش‌آفرینی پنهان دست‌های آلوده و بازی خوردن برخی دوستان در دو طیف جبهه متحد و جبهه پایداری، حملات تبلیغاتی طرفین متوجه آیت‌الله مهدوی کنی و آیت‌الله مصباح یزدی (حفظهما الله تعالی) شد حال آن که آیت‌الله مهدوی کنی مصلحت خبرگان را به دوستی 40-50 ساله خود با آقای هاشمی ترجیح داده و آیت‌الله مصباح نیز اولین کسی بود که ضمن حمایت از دولت، صریح‌ترین اعتراض‌ها را به حلقه انحرافی مطرح می‌کرد.

انتخابات یا مانور وحدت- نظیر همایش اخیر در لانه جاسوسی- کمترین مسئولیت اعضای جبهه اصولگرایی است و مسئولیت‌هایی به مراتب عمیق‌تر و بزرگ‌تر متوجه دلسوزان انقلاب اسلامی می‌باشد. جلسات همدلی و همفکری را باید نه فقط برای انتخابات بلکه به خاطر فرصت‌ها و تهدیدهای اصلی متوجه انقلاب عمق و تداوم و سازمان بخشید و از دل این تداوم سازمان یافته، به مدل‌سازی، کادرسازی، تیم‌سازی و تمرین کار تیمی (فراتر از نمایش فردی سوپرستاره‌ها) هم‌شنوی و همدلی پرداخت. صاحبان و حاملان انقلاب که خود مردم و نخبگان آنان هستند نمی‌توانند مانند مهمان و مستأجر و مسافر غریبه رفتار کنند.

نقدي بر اظهارات جديد آقاي مطهري

محمدكاظم انبارلويي در ستون سرمقاله روزنامه رسالت آورد:

يك نگاه ساده به اخبار اردوگاه دشمنان نظام نشان مي‌دهد آنها از احياي فتنه 88 و بازتوليد فتنه جديد نااميد نيستند. اظهارات جديد مايكل لدين يكي از سه‌طراح خارجي فتنه 88 نمونه‌اي از آن است كه اخيرا گفته است: "اسرائيل هنوز گنجايش حمايت از نيروهاي اپوزيسيون ايراني را دارد و قادر است براي سرنگوني نظام ايران از آنها حمايت كند." حمايت رژيم صهيونيستي از سران فتنه از جمله كروبي و موسوي امر پنهاني نيست. سايت‌هاي ضدانقلابي و اصحاب فراري رسانه‌هاي اصلاح‌طلب در واشنگتن، پاريس و لندن و برخي ديگر از شهرهاي اروپايي همصدا با هم به اين رويكرد پيوسته و كار خود را دنبال مي‌كنند.

لذا خيلي نبايد تعجب كرد كه دور جديدي از فعاليت‌ها براي رفع حصر سران فتنه كليد بخورد. اين دور را مي‌توان با نامه آقاي علي مطهري به رئيس‌جمهور و تكرار حرف‌هاي غيرقانوني و غيرمنطقي گذشته در مورد رفع حصر دنبال كرد و ميتينگ سياسي حزب اعتماد ملي و مرثيه‌سرايي آنها براي سران فتنه را ضميمه آن نمود.

ائمه جمعه و جماعات نسبت به اين تحرك در نماز جمعه و نمازهاي يوميه هفته گذشته واكنش نشان دادند. شخصيت‌هاي برجسته‌اي مانند آيت‌الله جنتي در برنامه پربيننده "شناسنامه" روشنگري‌هاي خوبي در مورد ماهيت فتنه و نقش سران فتنه و نيز مراعات و مداراي نظام در اين مورد مطرح فرمودند.

آقاي علي مطهري باز دست به قلم شد و به اين بهانه پاسخي موهن و خارج از ادب و آداب سياسي به آيت‌الله جنتي نوشت و نشان داد يكي از عناصر كليدي اين حركت و متاسفانه بازي‌خورده عوامل و عناصري است كه مي‌خواهند هرازگاهي از "نمد" فتنه، "كلاهي" را بر سر افكار عمومي مردم بگذارند كه خوشبختانه با سد بيداري و بصيرت مردم مواجه مي‌شوند. از پاسخ آقاي مطهري به آيت‌الله جنتي، سه جمله او را مورد نقد و نقش وي را در احياي فتنه و بازتوليد آن مورد واكاوي قرار مي‌دهيم؛

1- آقاي مطهري در اعتراض به آيت‌الله جنتي گفته است: چرا گفته‌ايد "حركت آنها (بخوانيد سران فتنه يعني موسوي و كروبي) با حمايت و پشتيباني جدي آمريكا و اسرائيل بوده است؟" وي در دفاع از سران فتنه مي‌گويد:"اينكه پس از برخورد خشونت‌آميز با يك اعتراض آرام مدني و تبديل آن به يك بحران، آمريكا و اسرائيل از معترضان حمايت كرده باشند دليل بر اين نمي‌شود كه از ابتدا با حمايت و پشتيباني آنها انجام شده است."

او در اين ميان قبول مي‌كند كه، آمريكا و اسرائيل از اهل فتنه حمايت كرده‌اند. منتها در اين مسئله اختلاف دارد كه آيا از ابتداي فتنه همراه و حامي بوده‌اند يا پس از به اصطلاح برخورد؟ شواهد و قرائن و بويژه اسناد مشهود نشان مي‌دهد كه قبل از برخورد خشونت‌آميز (به قول آقاي مطهري) با يك اعتراض مدني، اين حركت مورد تأييد آمريكا و اسرائيل بوده است. آقاي مطهري بايد بداند كوچ اركستر سمفونيك رسانه‌اي روزنامه‌هاي اصلاح‌طلب به راديو فردا و راديو بي‌بي‌سي به رهبري وزير ارشاد دولت اصلاحات و لجن‌پراكني عليه يك ضلع از رقابت انتخابات رياست‌جمهوري اصلا قبل از برگزاري انتخابات بوده است.

هدايت آشوب‌ها از مراكز رسانه‌اي غرب وتدارك جنگ نرم قبل از شمارش آراء واعلام نتايج بوده است.

هركس كه اندك سواد سياسي دارد، اگريك هفته قبل از انتخابات به جستجوي اخبار مربوط به ضدانقلاب ودشمنان اسلام بپردازد به خوبي ائتلاف بين سلطنت‌طلبان، منافقين، بهائي‌ها، ماركسيست‌ها و تمامي گروه‌هاي تروريستي و مخالف اسلام و نظام را در حمايت از سران فتنه مي‌تواند ببيند و تدارك آمريكا، انگليس و اسرائيل را در مداخله در امور ايران، با چشم سر با تعقيب اخبار رسانه‌هاي آنها مشاهده كند. اين را نمي‌شود پنهان كرد كه از گوگوش تا سروش صف كشيده‌ بودند تا از سران فتنه حمايت كنند. آقاي مطهري چه چيز را مي‌خواهد انكار كند؟ اينكه دشمنان اسلام از قبل حامي فتنه بودند يا بعد از شكل‌گيري فتنه‌ حامي شدند، چه فرقي در اصل معامله وطن‌فروشي و وابستگي به بيگانگان مي‌كند؟ مهم اين است كه وطن‌فروشي و به مخاطره انداختن امنيت و اقتدار ملي و وابستگي به بيگانگان يك خيانت است و آقاي مطهري نبايد از اعتبار خود به عنوان نماينده مردم تهران براي اين خيانت هزينه كند. اين با سوگند نمايندگي ملت در قانون اساسي مغايرت دارد. او در پيشگاه ملت سوگند ياد كرده است؛ "پاسدار حريم اسلام و نگاهبان دستاوردهاي انقلاب باشد." او سوگند خورده است كه به استقلال و اعتلاي كشور و حفظ حقوق ملت (نه حفظ حقوق اهل فتنه) پايبند باشد. و جالب است آقاي مطهري خطاب به آيت‌الله جنتي استدلال مي‌كند؛

"اگر جناب‌عالي هم به رويه‌اي در جمهوري اسلامي اعتراض كنيد آنها (آمريكا و اسرائيل) پشت سر شما قرار مي‌گيرند. آنها هميشه در فكر استفاده از فرصت‌ها براي براندازي نظام جمهوري اسلامي هستند."

خوب، حضرت اخوي! شما كه اين را مي‌دانيد چرا به آن جماعت پيوستيد و از براندازي نظام توسط آنها دفاع مي‌كنيد؟ مگر شما نماينده ملت نيستيد؟ مردم شما را به عنوان نماينده "اپوزيسيون" انتخاب نكردند، بلكه به عنوان نماينده "پوزيسيون" انتخاب كردند.

شما عوض اينكه به نظام فشار بياوريد كه از اين مجازات حداقلي صرف‌نظر كند چرا به اصحاب فتنه و سران آن فشار نمي‌آوريد كه دست از عناد و دشمني با ملت و نظام بردارند و به دامن ملت برگردند؟

2- آقاي مطهري در پايان پاسخ خود خطاب به آيت‌الله جنتي اطمينان داده است؛"آنها (موسوي و كروبي) پس از آزادي، مصالح كشور و انقلاب را رعايت خواهند كرد."

اولا: اين اطمينان را از كجا ايشان به دست آورده است؟ از عالم و آدم و نخبگان دلسوز كشور رفتند با اين دو نفر صحبت كردند كه از خر فتنه پياده شويد و به مردم و نظام بپيونديد، قبول نكردند، آشوب‌هاي خياباني را مديريت كردند، ارزش‌هاي انقلاب را در اين آشوب‌ها به سخره گرفتند، عليه امام(ره) آن جسارت‌ها را كردند، در 13آبان و روز قدس سال 88 رسوايي به بار آوردند، در روز عاشوراي 88 بي‌شرمي را به نهايت رساندند، اصل نظام را هدف قرار دادند و به شعائر الهي عاشورا اهانت كردند. چه بايد مي‌كردند كه نكرده‌اند؟

طرفداران سران فتنه در حالي كه در خيابان‌ها فرياد مي‌زدند:"انتخابات بهانه است، اصل نظام نشانه است"، مي‌گفتند اينها "مردان خداجوي" هستند. چگونه آقاي مطهري مي‌خواهد تضمين دهد اين جماعت به فكر مصالح ملي و مصالح انقلاب باشند؟ آنها اگر روزي به اين نتيجه برسند، كه هرگز نخواهند رسيد خودكانال انتقال پيام به نظام دارند و نيازي به آقاي مطهري نيست.

3- نكته سوم در پاسخ آقاي مطهري به آيت‌الله جنتي كه خيلي مهم است برداشت ايشان از ادامه حصر به عنوان يك "معضل" است. تشخيص معضل سياسي و امنيتي را در قانون اساسي به عهده يك نماينده نگذاشته‌اند. اين به عهده نهادهاي مسئول است. اندازه اين معضل را هم يك نماينده تعيين نمي‌كند. اما آقاي مطهري به خود اجازه داده است كه آن را تعيين كند و گفته است:"اين معضل آينده انقلاب اسلامي را تهديد مي‌كند"!

معلوم مي‌شود آقاي مطهري از تحركات جديد ضدانقلاب و سران فتنه و ادامه تهديدات آنها براي نظام خبرهايي دارد و از تدارك جديد آنها براي فتنه جديد باخبر است. او چرا اين اخبار را در اختيار مسئولان امنيتي قرار نمي‌دهد؟ چرا او در اين معركه در كنار مردم و مسئولين نظام نيست و سعي مي‌كند خود را در كنار اهل فتنه و سران آن و همصدا با آنان نشان دهد؟ البته ايشان نيك مي‌دانند از ابتداي انقلاب تاكنون انقلاب به طور طبيعي ريزش‌هايي داشته است. اين ريزش‌ها از مرجع تقليد گرفته تا بالاترين مقامات سياسي كشور مثل رئيس‌جمهور و ... بوده است.

نتيجه اين ريزش، آبروريزي براي آنان و يك مقدار زحمت نهادهاي مسئول امنيتي را داشته است. سران فتنه در مقايسه با آنها عددي نيستند كه نگراني‌آور باشند. تا وقتي مردم در صحنه هستند و با بصيرت، بازي دشمنان نظام را خنثي و مديريت مي‌كنند هيچ نگراني وجود ندارد. بنده توصيه مي‌كنم آقاي مطهري در اين معركه در كنار ملت باشد نه در كنار فتنه‌گران، اين براي عاقبت بخيري او مفيد است.

روزنامه رسالت؛۲۹ مهر

آقاي مطهري با اين اظهارات، مشروعيت راي خود را از دست داده است و ديگر نمي‌تواند نماينده ملت باشد. او عملا نمايندگي كساني را به عهده گرفته است كه به او راي نداده‌اند و راي آنها هم با نظام و انقلاب نيست، راي آنها براندازي نظام از طريق فتنه جنگ نرم است. مطهري مطالبات مردمي را كه به او راي داده‌اند در امر فتنه ناديده مي‌گيرد. به عنوان كسي كه به آقاي مطهري هر دو دوره راي دادم به او توصيه مي‌كنم كه بيش از اين از ملت فاصله نگيرد و از همصدايي با دشمنان نظام و اهل فتنه پرهيز نمايد. كافي است اخبار اخير خود را در رسانه‌هاي ضدانقلاب جستجو كند تا به صحت و صدق اين توصيه حقير پي ببرد.

ميراث شوم منافقين

روزنامه جمهوري اسلامي در ستون سرمقاله خود آورد:

درست هنگامي كه نمايندگان مجلس شوراي اسلامي درحال بررسي طرح حمايت از آمران به معروف و ناهيان از منكر هستند، در اصفهان رفتار زشت اسيدپاشي به صورت و بدن دختران و زنان، افكار عمومي را به خود جلب كرده و جامعه را در حيرت فرو برده است.

متأسفانه اسيدپاشي اين روزها درحال تبديل شدن به يك روش براي تأمين اهداف و اغراض شخصي و حتي در مواردي مثل آنچه در اصفهان رخ داده، درحال تبديل شدن به يك ابزار براي مخدوش ساختن چهره دين است. در هفته‌ها و ماه‌هاي اخير، اخباري نيز مبني بر پاشيدن اسيد توسط يك زن به صورت زن ديگري كه قصد داشت رقيب او شود، پاشيدن اسيد توسط يك مرد به صورت زن خود و پاشيدن اسيد توسط يك مرد به صورت مرد ديگري كه با او اختلاف داشت، شنيده شده و در رسانه‌ها انعكاس يافته است. جمع‌بندي اين خبرها حكايت از تبديل شدن "اسيد" به سلاحي براي مقابله با مخالفان دارد كه بسيار تأسف بار است. تأسف بالاتر اينست كه مجازات مخالفان توسط افراد بدون مراجعه به دستگاه قضائي و فارغ از طي كردن روال قانوني درحال تبديل شدن به يك فرهنگ است، فرهنگ غلطي كه اگر نهادينه شود مشكلات زيادي براي جامعه پديد خواهد آورد.

اسيدپاشي، در 35 سال قبل يعني در سال‌هاي اول بعد از پيروزي انقلاب اسلامي به عنوان يك ابزار براي وادار ساختن مخالفين به عقب نشيني توسط منافقين بكار گرفته شد. حتي در چند مورد، افراد منافق با مراجعه به دبيرستان‌هاي دخترانه، هنگام خارج شدن دختراني كه حاضر نمي‌شدند افكار انحرافي آنها را بپذيرند به آنها اسيد مي‌پاشيدند تا ديگران را بترسانند و به تسليم شدن در برابر خواسته‌هاي سازماني خود وادارشان كنند. اين روش زشت با سركوب شدن منافقين، متروك شد ولي به عنوان يك ميراث شوم از اين گروهك انحرافي به كساني رسيد كه از اسلام بي‌خبرند و به قانون و دستگاه قضائي اعتنائي ندارند.

آنچه در اصفهان رخ داده كه در يك مورد پاشيدن اسيد 70 درصد بينائي يك دختر دانشجو را از او گرفته و مشكلات زيادي نيز براي افراد ديگر پديد آورده، بايد مسئولين نظام جمهوري اسلامي را در بخش‌هاي مختلف اجرائي، تقنيني و قضائي متوجه واقعيت‌هائي كند كه جامعه امروز ما با آنها دست و پنجه نرم مي‌كند. بعضي از اين واقعيت‌ها و راهكارهاي مقابله با آنها را مي‌توان در چند نكته مورد توجه قرار داد.

اول آنكه بعد از 36 سال حاكميت نظام جمهوري اسلامي، متأسفانه هنوز فرهنگ قانون‌پذيري نهادينه نشده و به جاي آن،‌ قانون گريزي درحال رشد است! اين فرهنگ غلط را بايد ميراث شوم آن دسته از مسئولين دانست كه عليرغم وظيفه ذاتي خود در مسئوليتهائي كه بودند، حاضر نشدند در برابر قانون تمكين كنند و قانون گريزي را در جامعه نهادينه كرده‌اند. در دولت‌هاي نهم و دهم متأسفانه اين روش زشت به اوج خود رسيد و قانون گريزي توسط بالاترين مقام اجرائي كشور آشكارا ترويج شد كه بدآموزي‌هاي زيادي براي جامعه داشت. اكنون زمان آنست كه تمام مسئولين با عمل و زبان به ترويج قانون‌گرائي همت كنند تا آثار شوم قانون گريزي از جامعه رخت بربندد.

دوم آنكه بعضي زبان‌ها و قلم‌ها همواره درحال ترويج فرهنگ خودسري هستند. قضاوت‌هاي خودسرانه درباره موضوعات مختلف و صادر كردن احكام مرگ و زندان و شلاق و تكفير و ارتداد براي اين و آن توسط افرادي كه نه در منصب قضا هستند و نه مسئوليتي درباره موضوعاتي كه درباره آنها سخن مي‌گويند و مي‌نويسند برعهده دارند، بسيار خطرناك است. اين غيرمسئولانه سخن گفتن‌ها و غيركارشناسانه نوشتن‌ها، عده‌اي را به اقدامات خودسرانه تشويق مي‌كند و آنها را به ميراث‌داران منافقين تبديل مي‌نمايد. شايد اين افراد، ذاتاً اهل اقدامات خلاف نباشند ولي آن اظهارنظرها، آن سخنان و آن نوشته‌ها آنها را به اين راه انحرافي مي‌كشاند زيرا احساس وظيفه ديني مي‌كنند كه مرتكب چنين اقداماتي بشوند درحالي كه دين از اين قبيل امور مبرا و حتي بيزار است. به صاحبان اين زبان‌ها و قلم‌ها بايد تذكر داده شود اين روش غلط و خطرناك را كنار بگذارند تا آنچه مي‌گويند و مي‌نويسند در چارچوب قانون و شريعت باشد و با پيش افتادن از صاحب شريعت، به دايه‌هاي دلسوزتر از مادر تبديل نشوند و جامعه را به رفتارهاي افراطي و انحرافي مبتلا نكنند.

سوم آنكه دستگاه قضائي كشور بايد با عزمي راسخ و اراده‌اي قاطع در مقابل رفتارهاي افراطي و انحرافي بايستد و طبق قانون با عوامل آن برخورد كند. عده‌اي از افرادي كه مرتكب رفتارهاي خلاف مي‌شوند براي توجيه اقدامات خود، قوه قضائيه را به كم كاري و كوتاه آمدن در برابر متجاوزين به حقوق مردم يا مرتكبين اعمال خلاف شرع متهم مي‌كنند. مسئولان قوه قضائيه بايد با برخوردهاي سريع و قاطعانه خود اين تهمت را در عمل تكذيب نمايند تا علاوه بر اينكه راه را بر اين قبيل اتهامات مي‌بندند، هرگونه زمينه افراطي و انحرافي عمل كردن را نيز از بين ببرند.

و چهارم آنكه نمايندگان مجلس شوراي اسلامي، واقعه اصفهان را هشداري تلقي كنند كه مي‌تواند به آنها در جريان بررسي طرح حمايت از آمران به معروف و ناهيان از منكر براي پي بردن به نقاط ضعف اين طرح كمك نمايد. اين طرح، منتقدان زيادي دارد كه بايد به انتقادهاي آنها توجه شود تا از هرگونه زمينه‌سازي براي قانوني شدن افراط جلوگيري گردد. اگر نمايندگان مجلس با اين نگاه به بررسي طرح حمايت از آمران به معروف و ناهيان از منكر بپردازند، مي‌توانند به وظيفه خود در مقابله با افراط و تلاش براي نهادينه كردن فرهنگ اعتدال در جامعه عمل نمايند.

کد خبر 275441

برچسب‌ها

دیدگاه خوانندگان امروز

پر بیننده‌ترین خبر امروز

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha