اهميتتاريخي موضوع براي شيعيان آنقدر هست كه هر سال بهويژه در دهه محرم در هر مجلس و جلسه خطابهاي درباره آن سخن بگويند اما با وجود اين، سؤالات بيشماري بهويژه درباره قبل از وقوع رخداد عاشورا در ذهن عاشقان امامحسين(ع) شكل ميگيرد؛ بهويژه براي نسل جوان كه شايد به اقتضاي سنشانكمتر در مجالس و محافل عزاداري اباعبدالله شركت كرده و پاي سخنراني روحانيون درباره تاريخ نهضت عاشورا نشسته باشند. در عين حال بررسي شرايط سياسي- اجتماعي اسلام در كشورهاي عراق و عربستان و بهويژه شهر كوفه و همچنين وضعيت ايران در آن زمان ميتواند به درك درستتر واقعه عاشورا بينجامد. از اينرو با حجتالاسلام دكتر رسول جعفريان، پژوهشگر تاريخ ايران و اعلام گفتوگو كرديم. وي اكنون دانشيار گروه تاريخ دانشگاه تهران و رئيس كتابخانه تخصصي تاريخ اسلام و ايران است. او داراي تأليفات متعددي درباره تاريخ اسلام و همينطور تاريخ ايران است.
- چرا امامحسين(ع) كوفه را انتخاب كرد؟ آيا شيعيان درجاي ديگري حضور نداشتند؟، مثلا ايران يا يمن.
بهتر است در پاسخ بگوييم «كوفه امام را انتخاب كرد». آنچه امام انتخاب كرده بود، مكه بود؛ جايي امن كه دست دولت يزيد نتواند نواده رسول خدا(ص) را در آنجا به شهادت برساند. مكه به حكم قرآن، پوشش امني داشت و اين در مقايسه با ديگر بلاد اسلامي بود كه امنيت ديني با اين تعريف نداشت. وقتي كوفه امام را انتخاب كرد و حضرت، اطمينان نسبي يافت كه حمايت ميشود، به آن سمت رفت. رفتن مسلم به كوفه، پس از رسيدن نامههاي كوفيان بود. اصرار آنان سبب رفتن امام شد و اين از نظر سياسي مهم است كه بدانيم، «حضور حاضر» يعني حضور مردم سبب ميشود تا امام اقدام به حركت سياسي كند. اين «حضور حاضر» با نامههاي كوفيان بود؛ نامههايي كه مشابه آن در شهر ديگري گزارش نشده است.
- واكنش ايرانيها به قضيه عاشورا چه بود؟ ايران در آن برهه تاريخي چه شرايطي داشت؟
تصوري كه ما از «ايران» و «ايرانيها» در اين دوره داريم چيست؟ ايران كشوري است كه از حدود سالهاي 15هجري به بعد، زير سلطه اعراب درآمد. مردمي كه به هر حال راه و رسم جدا و آيين و دين مستقلي داشتند، تحت سيطره قوم تازهاي قرار گرفتند. قوم عرب، سربازان خود را داشت، در بسياري از شهرهاي ايران اردوگاه زده بود، در برخي از شهرها، قبايل عربي اقامت كرده بودند و ايرانيها، جز شمار بسيار اندك، هنوز به اسلام هم نگرويده بودند آنها مشغول امور زندگي خود بودند و جزيه ميپرداختند. جالب است بدانيم كه 70سال بعد از عاشورا، وقتي شورش عليه امويان آغاز شد، هنوز ايرانيان بهعنوان سرباز پياده نظام قبايل عربي در خراسان فعاليت نظامي ميكردند و هويت اقدام سياسي مستقل نداشتند. طبعا انتظار ما در كربلا، براي حضور ايرانيان نابهجاست. البته شماري از ايرانيان، در سال 67-66 هجري همراه مختار بودند، اينها بردگان يا شبه بردگاني بودند كه مورد ستم قرار گرفته و اسلام آورده بودند و در قيام مختار، فرصتي براي حضور يافتند. بعد از آن باز خبري از آنان نيست تا آنكه شماري از ايشان در كنار ابومسلم خراساني گرد آمده و در قيام عليه امويان شركت ميكنند.
- مرتب اشاره ميشود كه مردم كوفه امامحسين(ع) را نميشناختند و از اين موضوع به عنوان نقطه ضعفي براي آنان ياد ميشود؛ چرا انتظار داريم پس از 50سال، با شرايط آن زمان و نبودن رسانهها، مردم نوه پيامبر را ميشناختند؟
2 نكته مهم در اينجا وجود داشت؛ نخست آنكه امامحسين(ع) فرد عادي نبود، نواده پيامبر(ص) بود. آن هم پس از شهادت برادرش كه 10سال قبل از آن رخ داده بود، تنها نواده پسر پيامبر بود. بنابراين چرا نبايد مردم كوفه و حتي شهرهاي ديگر او را ميشناختند؟ دوم آنكه امام علي(ع) پدر همين امامحسين(ع)، از چندماه پس از بيعت مردم با وي بهعنوان خليفه، يعني سال 36 تا زمان شهادت در رمضان سال 40در شهر كوفه بود. بيش از 4 سال پدر امام حسين، خليفه مسلمانان و مقيم كوفه بوده است. طبيعي است كه مردم كوفه بايد تصوري از او و خاندانش ميداشتند. حسين فرزند امام علي(ع) و فرزند فاطمه زهرا(س) دختر محبوب پيامبر(ص) در مدينه زندگي ميكرد و بسياري از كوفيان، كساني بودند كه خود از اهالي مدينه يا اطراف و نواحي آن بودند و رفتوآمد به مدينه داشتند. بسياري براي حج رفته بودند. بنابراين وقتي سخن از شناخت امام حسين(ع) ميان كوفيان ميگوييم، چيزي نيست كه ربطي به رسانهها داشته باشد. آن روزگار، براي شناخت يك فرد مهم همين مقدار ارتباط كافي بود.
- آيا مردم كوفه قبل از حكومت يزيد (در زمان معاويه) هم از امام دعوت كرده بودند؟
يكسوم مردم كوفه زماني كه واقعه عاشورا اتفاق افتاد، شيعه بودند يا دستكم به اهلبيت(ع) تمايل داشتند و حكومت آنان را ميخواستند. تشيع اين افراد، غالبا از زمان امامعلي(ع) و تربيت نسل بعد در دامان شيعيان قبلي بود. آنان پس از شهادت امام علي(ع) و ماجراي صلح، كمابيش بهدنبال قيام و مبارزه بودند. نمونهاش اقدامات حجربنعدي بود. البته مبارزه آنان بيشتر منفي و عادي بود. وقتي امامحسن(ع) به شهادت رسيد، نامه تسليتي براي امامحسين(ع) نوشتند و علاقه خود را به ايشان ابراز كردند اما امام حسين(ع) هم راه برادر را در مواجهه با معاويه ادامه داد. اين بود تا معاويه مرد و يزيد به خلافت رسيد و زمينه فراهم شد. بنابر اين ميتوان گفت كه كوفه، كانون شمار زيادي شيعه انقلابي بوده كه آتش مخالفت با امويان را زير خاكستر حفظ كرده بودند و با مرگ معاويه و آمدن يزيد، آن را علني كردند.
- از نظر تاريخي چرا امام حسين(ع) با وجود آنكه مكه را به عنوان فرصت مناسب تبليغ ديدگاه خود انتخاب كرده بود، ناگهان مكه را ترك كرد؟ آيا اين گفته صحت دارد كه امام حجش را نيمه تمام گذاشت؟
ترك مكه 2 علت داشت؛ نخست احتمال قتل امام توسط عوامل حكومت يزيد، دوم رسيدن خبر آمادگي اهلكوفه و اصرار مسلم بر تعجيل پيش از آنكه مشكلي براي شهر پيش آيد كه از قضا مشكل هم پيش آمد. بنابر اين اين دو علت اساسي مربوط بهعلت ترك مكه است كه هر دو هم در تواريخ آمده. اما نيمه تمام گذاشتن حج تقريبا فاقد معناست؛ يعني اينكه كسي مثلا حج تمتع را آغاز كرده باشد و نيمهتمام بگذارد چنين فرضي نه از نظر فقهي شدني است نه امام چنين كرد. امام روز هشتم ذيحجه از مكه خارج شد و گزارشي از اينكه امام به جز عمره مفرده كه وقت ورود به مكه هر كسي موظف به انجام آن است و ربطي به حج تمتع ندارد تكليفي نداشت و «عمره تمتع» كه مقدمه اعمال حج و محرم شدن براي رفتن به عرفات در روز نهم است، انجام نداده بود. بنابراين ظاهرا بايد گفت قصد انجام فريضه حج را در آن سال نداشته و بهاحتمال زياد آماده سفر بوده چنان كه روز هفتم آن را اعلام كرد.
- تقسيمبندي حزبي (قبيلهاي) مردم كوفه به چه شكل بود؟ چه گروههايي قدرت بيشتري داشتند، آنها هم براي امام نامه نوشته بودند؟
2 نوع تركيب جمعيتي براي كوفه وجود داشت؛ يكي قبايلي كه افراد هر قبيله زيرنظر روساي قبايل بودند و هنوز هم بخش عمدهاي از عراق به همين شكل است. دوم مذهبي يا بهاصطلاح امروز طايفي كه شامل جمع شيعيان، طرفداران مذهب مورد حمايت حكومت و احيانا خوارج بودند كه گروه اول بسيار اندك بودند. البته مذهب مورد حمايت حكومت، لزوما يكدست نبود. برخي از همان جمع، مخالف دولت هم بودند اما با شيعيان و خوارج متفاوت بودند. تصميمگيري سياسي در اين دو تركيب، در مرحله اول با نظام قبايلي و در مرحله بعد تقسيمات مذهبي و طايفي بود. اينها روي يكديگر تأثير ميگذاشتند اما هر دو در جاي خود مؤثر بودند. آنچه امويان از آن استفاده كردند، فشار آوردن روي روسا و شرفاي قبايل بود كه از طريق آنان مردم را كنترل كنند. طبعا نميتوانستند صددرصد كنترل كنند اما به اندازهاي بود كه روي تصميمات عمومي- سياسي تأثير بگذارند. در زماني كه دولت ضعيف بود، شيعيان براساس باورهاي شيعي، مؤثر بودند و شماري از مردم هم به آنان پيوستند اما با آمدن ابنزياد، سيستم قبايلي وارد ميدان شد و امتيازات خاص مالي به آنان داده شد. طبعا با فشار حكومت، شيعيان محدود شدند. افرادي هم كه از مردم به آنان پيوسته بودند جدا شدند.
- اگر كوفه يك شهر نظامي بوده و مردم آن عموما نظامي بودند، چطور از ترس جان بيعت شكستند؟
كوفه يك شهر نظامي نبود، اردوگاهي بود كه 50-40سال پيش از حادثه كربلا، براي نظاميان عرب ساخته شده بود كه همراه خانواده به آنجا آمده، مقيم شده و براي جنگ به نقاط مختلف شرق اعزام ميشدند. بنابراين خانوادههاي آنان در آن شهر بودند و بهتدريج اين اردوگاه موقت تبديل به يك شهر دائمي شد و در رديف ديگر شهرها درآمد. البته شهري كه روزگاري مردان آن نظامي بودند و حالا هم شمار قابل توجهي به حكم ادامه فتوحات، هنوز نظامي بودند، فرض كنيم نظامي باشند، مگر اينها ترس ندارند؟ مگر اينها نبايد از ترس بيعت كنند؟ طبيعي است كه آنها در جبهههاي بيروني فعال بودند اما اين مسئله به امور داخلي آنان بر ميگشت، آن هم در شرايطي كه خانوادههاي آنان نيز در شهر بودند.
- اگر كوفيان بر بيعت خود ميماندند، چه مزيتي داشت؟ امكان بهدست گرفتن حكومت با وجود مخالفاني چون يزيد، عبدالله بن زبير و... بود؟
نبايد تصور كرد كوفه فقط يك شهر كوچك با مثلا 40-30 هزار آدم بوده است، كوفه مركز خلافت شرق بود و تمام ايران و بخشهاي مختلف آن به علاوه عراقين، يعني كوفه و بصره و نواحي مختلف آن زيرسلطه كوفه بود. اگر كوفه يكپارچه ميشد، گامي به جلو بود، اما تمام كار نبود. بهدليل آنكه زماني مختار بر همين شهر تسلط يافت اما نتوانست تا آخر پيش برود. با اين حال، فعاليت سياسي به همين صورت است. همين كه شما پايگاه مهمي را بهدست بياوريد فعاليت خود را آغاز ميكنيد. باقي راه را بايد با فشردگي ادامه داد اما نميتوان همهچيز را قطعي دانست.
عبرتهاي عاشورا در كلام رهبري
بحث عبرتهاي عاشورا مخصوص زماني است كه اسلام حاكميت داشته باشد. حداقل اين است كه بگوييم عمده اين بحث، مخصوص به اين زمان است؛ يعني زمان ما و كشور ما كه عبرت بگيريم.
ما قضيه را اينگونه طرح كرديم كه چطور شد جامعه اسلامي به محوريت پيامبر عظيمالشّأن، آن عشق مردم به او، آن ايمان عميق مردم به او، آن جامعه سرتاپا حماسه و شور ديني و آن احكامي كه بعداً مقداري درباره آن عرض خواهم كرد، همين جامعه ساخته و پرداخته، همان مردم، حتي بعضي همان كساني كه دورههاي نزديك به پيامبر را ديده بودند، بعد از 50سال كارشان به آنجا رسيد كه جمع شدند، فرزند همين پيامبر را با فجيعترين وضعي كشتند!؟ انحراف، عقبگرد، برگشتن به پشت سر، از اين بيشتر چه ميشود!؟
زينب كبري سلاماللهعليها در بازار كوفه، آن خطبه عظيم را اساساً بر همين محور ايراد كرد: «يا اهل الكوفه، يا اهل الختل و الغدر، أتبكون!؟».مردم كوفه وقتي كه سرِ مبارك امام حسين را روي نيزه مشاهده كردند و دختر علي را اسير ديدند و فاجعه را از نزديك لمس كردند، بنا به ضجّه و گريه كردند. فرمود: «أتبكون!؟»؛ گريه ميكنيد!؟ «فلا رقات الدمعه ولاهدئت الرنه»؛ گريهتان تمامي نداشته باشد. بعد فرمود: «انّما مثلكم كمثل التي نقضت غزلها من بعد قوه انكاثا تتّخذون ايمانكم دخلاً بينكم».اين، همان برگشت است؛ برگشت به قهقرا و عقبگرد. شما مثل زني هستيد كه پشمها يا پنبهها را با مغزل نخ ميكند؛ بعد از آنكه اين نخها آماده شد، دوباره شروع ميكند نخها را از نو باز كردن و پنبه نمودن! شما در حقيقت نخهاي رشته خود را پنبه كرديد. اين، همان برگشت است. اين، عبرت است. هر جامعه اسلامي، در معرض همين خطر هست.
امامخميني عزيز بزرگ ما، افتخار بزرگش اين بود كه يك امت بتواند عامل به سخن آن پيامبر باشد. شخصيت انسانهاي غيرپيامبر و غيرمعصوم، مگر با آن شخصيت عظيم قابل مقايسه است؟ او، آن جامعه را بهوجود آورد و آن سرانجام دنبالش آمد. آيا هر جامعه اسلامي، همين عاقبت را دارد؟ اگر عبرت بگيرند، نه؛ اگر عبرت نگيرند، بله. عبرتهاي عاشورا اينجاست.
ما مردم اين زمان، بحمدالله به فضل پروردگار، اين توفيق را پيدا كردهايم كه آن راه را مجدّداً برويم و اسم اسلام را در دنيا زنده كنيم و پرچم اسلام و قرآن را برافراشته نماييم. در دنيا اين افتخار نصيب شما ملت شد. اين ملت تا امروز هم كه تقريباً 20سال از انقلابش گذشته است، قرص و محكم در اين راه ايستاده و رفته است. اما اگر دقت نكنيد، اگر مواظب نباشيم، اگر خودمان را آنچنان كه بايد و شايد، در اين راه نگه نداريم، ممكن است آن سرنوشت پيش بيايد. عبرت عاشورا، اينجاست.
بيانات در خطبههاي نمازجمعه - 18/ ۰۲/1377
تحريفات عاشورا از نگاه استاد مطهري
استاد مرتضي مطهري در كتاب «حماسه حسيني» تلاش ميكند در برابر تحريفاتي كه در مجالس عزاداري حضرت ابي عبدالله(ع) تاريخ عاشورا را تهديد ميكند نكاتي را به عزاداران و روحانيون و مداحان آن حضرت گوشزد كند. چند نكته از اين كتاب را براي شما انتخاب كردهايم:
يك مسئوليت اين است كه نهي از منكر بر همه واجب است. وقتي كه ميفهميد و ميدانيد و مردم اغلب هم ميدانند كه دروغ است، نبايد در آن مجلس بنشينيد كه حرام است؛ بلكه بايد مبارزه كنيد و ديگر اين تمايلي است كه صاحب مجلسها و مستمعين به گيراندن مجلس دارند. مجلس بايد بگيرد، بايد كربلا بشود. روضهخوان بيچاره ميبيند كه اگر بنا بشود هر چه ميگويد از آن راستها باشد مجلسش نميگيرد، بعد همين مردم هم دعوتش نميكنند، ناچار چيزي هم اضافه ميكند.
شما بايد روضه راست را بشنويد و معارف و سطح فكرتان بالا بيايد؛ بهطوري كه اگر در يك كلمه روحتان اهتزاز پيدا كرد، يعني با روح حسين بن علي(ع) هماهنگي كرد و اشكي ولو ذرهاي، ولو به قدر بال مگس [جاري شد،] اگر يك چنين اشكي در حالت هماهنگي روح شما با حسين بن علي(ع) از چشم شما بيرون بيايد، واقعا مقام بزرگي براي شماست؛ اما اشكي كه از راه قصابي كردن بخواهد از چشم شما بيايد، اگر يك دريا هم باشد ارزش ندارد.
«داد بكشيد»يعني چه؟! چرا داد بكشيد؟!
يك حرفي را امروزيها درآوردهاند در مكتب ماكياول و امثال او كه ميگويند هدف، وسيله را مباح ميكند، هدفت خوب باشد وسيلهات هر چه شد، شد. اينها هم گفتند:ما اينجا يك هدف مقدس و منزه داريم و آن گريستن بر امام حسين عليه السلام است. حالا اين گريستن روي چه فلسفهاي است، كاري به آن ندارند، بايد گريست. بسيار خوب، بايد گريست. به چه وسيله بگريانيم؟به هر وسيله كه شد. هدف كه مقدس است، وسيله هر چه شد، شد.
در حادثه كربلا، يك قسمت از تحريفاتي كه صورت گرفته است، معلول حس اسطورهسازي است. مبالغهها و اغراقهايي شده است... اين حس اسطورهسازي خيلي كارها كرده است. ما كه نبايد يك سند مقدس را در اختيار افسانهسازها قرار بدهيم. «و ان لنا في كل خلف عدولا ينفون عنا تحريف الغالين و انتحال المبطلين ». ما وظيفه داريم اينها را از چنگ اين افسانهسازها بيرون بياوريم.
عزاداري حسينبنعلي (ع) واقعا فلسفه دارد، واقعا فلسفه صحيح دارد، فلسفه بسيار بسيار عالي هم دارد. هر چه ما در اين راه كوشش كنيم، به شرط اينكه هدف اين كار را تشخيص بدهيم بجاست اما متأسفانه عدهاي اين را نشناختند، خيال كردند كه بدون اينكه مردم را به مكتب حسين عليهالسلام آشنا كنيم، به فلسفه قيام حسيني آشنا كنيم، عارف به مقامات حسيني كنيم، همين قدر كه مردمي آمدند و نشستند و يك گريهاي را نفهميده و ندانسته كردند، ديگر كفاره گناهان است!
نظر شما