این اتفاقی است که کم و بیش برای پاداش سکوت هم افتاده است. پیش از تماشای پاداش سکوت همه چیز حکایت از آن داشت که قرار است با فیلمی بسیار درخور توجه روبهرو شویم.
اقتباس از یکی از داستانهای کوتاه بحثانگیز در ادبیات دفاع مقدس، یدک کشیدن نام فیلمنامهنویسی که از جمله حرفهایترین چهرهها در این عرصه محسوب میشود، همچنین حضور فیلمسازی با قریحه و جستوجوگر که در ساختههای قبلی خود نشان داده به دنبال افقهای تازه در سینما است، در اختیار داشتن گروهی از بهترین بازیگران سینمای ایران همچون پرویز پرستویی، رضا کیانیان و... که حضورشان در هر فیلم وزنهای برای آن محسوب میشود و در نهایت استفاده از گروهی که همگی از جمله با اعتبارترین نامها در عرصه کار خود محسوب میشوند، همگی دست به دست هم دادهاند تا انتظارات از پاداش سکوت در سطح بسیار بالایی قرار داشته باشد، اما متأسفانه با تماشای این فیلم چنین انتظاراتی برآورده نمیشود و به همین واسطه با وجود آنکه نمیتوان منکر برخی نقاط قوت پاداش سکوت شد، اما در عمل فیلم با نقدهای تندوتیزی روبهرو شد؛ نقدهایی که البته برخی از آنها لحن غیرمنصفانهای داشتند.
اساسیترین پرسشی که در رویارویی با پاداش سکوت به ذهن میرسد این است که به راستی حلقه مفقوده فیلم چه بود که در نهایت مانع از آن شد که با همه تلاشی که سازندگان مطرح آن بهخرج دادهاند کاری قابل قبول و درخور ستایش از کار درنیاید؟
به نظر میرسد پاسخ این سؤال را باید در آنجا جستوجو کرد که مازیار میری با وجود برخورداری از شرایطی از دو جهت مهیا برای ارائه کاری متفاوت و نو در عرصه سینمای دفاع مقدس، برخلاف فیلمهای پیشیناش که مهمترین امتیاز خود را مدیون نوآوری فیلمساز در محتوی و فرم پرداخت سینماییشان بودند، در پاداش سکوت آگاهانه یا ناخودآگاه مسیرهای از پیش پیموده شده را دوباره طی کرده است.
این در حالی است که طرح اصلی قصه کوتاه «من قاتل پسرتان هستم» دارای ایدهای است بسیار نو و متفاوت که تاکنون نمونهای مشابه آن در سینمای دفاع مقدس نداشتهایم. بنابراین فینفسه بستری در اختیار نویسنده فیلمنامه و همچنین فیلمساز قرار گرفته است تا با پردازش درست این ایده اثری متفاوت و بحثانگیز را پیش روی مخاطبان خود بگذارند؛ بهخصوص اینکه «من قاتل پسرتان هستم» داستانی است کوتاه که به شکل یک نامه روایت میشود و بنابراین برای برگرداندن آن به تصویر و ایجاد بافتی دراماتیک و متناسب با مدیوم سینما نیاز به اضافات و احیاناً حذفهایی است که همگی دست سازندگان فیلم را باز میگذارد که با حفظ آن ایده مرکزی قصه فیلم را به آن سمت و سویی که خود میخواهند، سوق دهند.
اما نکته اینجاست که آنها ترجیح دادهاند، با ریسک کمتر، سراغ عرصههایی بروند که تضمین شده مینماید و پیش از این نیز نمونههای موفق در آن زمینه بسیار داشتهایم؛ بهویژه در آثار ابراهیم حاتمیکیا که اتفاقاً خود پرویز پرستویی در برخی از آنها شخصیتهایی با شکل و شمایل مشابه را ارائه کرده است و از همین روست که با وجود همه تلاشی که پرستویی در ارائه یک بازی خوب از خود نشان میدهد (و انصافاً هم استاد ایفای چنین نقشهایی است)، اما در نهایت چیز تازهای برای ارائه ندارد و تلاش او نیز همانند دیگر گروه سازنده فیلم جلوه چندانی پیدا نمیکند.
بنابراین مشکل فیلم نیز بیش از هر جنبه دیگری به لحاظ مضمونی خود را به رخ میکشد و در واقع اگر از حق نگذریم، هم مازیار میری کارگردانی دقیق و قابل قبولی را به نمایش گذاشته و هم فیلمنامه در شکل فعلی اش، چفت و بست دراماتیکی درستی را دارد، بازیگران فیلم هم نمایش خوبی از خود ارائه کردهاند. جلوههای ویژه فیلم بهخصوص در صحنههای زیر آب فیلم فراتر از استانداردهای سینمای ایران است.
مشکل فیلم به لحاظ مضمونی، آنجاست که سازندگان پاداش سکوت به ایده مرکزی قصه «من قاتل پسرتان هستم» آنگونه که باید توجه نکرده، بنابراین از این دستمایه تازه که فرصت بسیار خوبی را هم برای ایشان پیش کشیده بود نتوانستهاند بهره کافی را ببرند.
طرح کلی قصه از این قرار است: یک رزمنده در طول جنگ بهناچار و ناخواسته در موقعیتی حساس مجبور شده است برای حفظ جان بقیه گروه یکی از همرزمانش را که زخمی شده بکشد و به دلیل عذاب وجدان این مسئله را با پدر دوست همرزمش بازگو میکند.
این طرح کلی که تقریباً فیلم نیز به آن وفادار بوده، عمده جذابیت و تازگی خود را مدیون کشمکشی درونی است که شخصیت اصلی قصه به واسطه آن اتفاق، بدان دست به گریبان است؛ احساس گناهی که آرام و قرار را از زندگیاش گرفته و در نهایت منجر به اعترافی اینگونه میشود و اگرچه او به دنبال آرامش خیال خود است اما همین اعتراف میتواند آرام و قرار پدری که سالها با خیال شهادت فرزندش زندگی کرده، بههم بریزد. اما سازندگان پاداش سکوت روی این ایده که هسته مرکزی قصه است، تمرکز چندانی نمیکنند و از آن تنها به عنوان نقطه عزیمت قصه فیلم و یا به عبارتی نقطه عطف نخست فیلمنامهای استفاده شده است که از استخوانبندی کم و بیش کلاسیکی هم برخوردار است.
در واقع در پاداش سکوت این کشمکش درونی به شکلی گذرا مطرح شده و نقطه آغازی میشود برای حرکت قصه به جلو که در آن به جهت جستوجوی شهودی برای اثبات ادعای شخصیت اصلی فیلم نگاهی داریم به سرنوشت رزمندگان در طول سالهای پس از جنگ.
از چند و چون پاداش سکوت نیز به نظر میرسد که سازندگان فیلم بیش از هر چیز به همین نکته توجه داشتهاند و در واقع بهجای تمرکز بر روی آن کشمکش درونی شخصیت اصلی فیلم که با توجه به سابقه و نوع نگاه مازیار میری در کارهای قبلیاش انتظار میرفت این وجه از قصه توجهش را جلب کرده و روی آن کار کند، اما برخلاف این انتظار شاهد هستیم که در پاداش سکوت سازندگان آن روی وجه دیگر داستان که همانا حضور مردان جنگ در سالهای پس از جنگ است متمرکز شده و تأکید دارند و ایده اصلی و جذاب قصه احمد دهقان فدای پرداختن به مسئلهای شده است که پیش از این هم در سطح قابل قبولی بدان پرداخته شده است و سرانجام چنین انتخابی در فیلم در خوشبینانهترین شکل هرچهقدر هم خوب باشد، همانی است که پیشتر از این در دیگر فیلمها با آن روبهرو شده بودیم.
از میری لااقل انتظار میرفت به عنوان فیلمسازی که در آثار پیشین خود به جنبههای دیگری از مضامین آشنا پرداخته است (نمونه بارزش به آهستگی) در پاداش سکوت نیز به هنگام پرداخت سینمایی اثر روی وجوه تازه و جذاب فیلمنامهای که بهدست گرفته تأکید داشته باشد؛ اتفاقی که در «پاداش سکوت» نیفتاده و مخاطب چیزهایی را در فیلم میبیند که مشابه آن را قبلاً در فیلمهای دیگر هم مشاهده کرده است؛ بهخصوص اینکه جنس حضور پرستویی بیش از هر چیز تداعی کننده آثار حاتمیکیاست.
با این همه پاداش سکوت میتواند در عین حال سرفصل تازهای در مسیر فعالیت میری باشد، اگر او در دو فیلم قبلی خود فیلمسازی صاحب سبک و نگاه ویژهای به حساب میآمد، در پاداش سکوت بیشتر در کسوت فیلمسازی حرفهای جلوهگر میشود که توانسته فیلمی را مطابق رأی و نظر سفارشدهندگان آن پیش برده و در مجموع نیز کار شسته و رفتهای را به لحاظ سینمایی ارائه کند.