به گزارش ایسنا، محمود صداقت از آزادگان دوران هشت سال دفاع مقدس. او درباره چگونگی عزاداری در اسارتگاه «موصل4» و منطقی که مرحوم حجتالاسلاموالمسلمین ابوترابی برای عزاداری اسرا در نظر گرفته بود و اعدام فرمانده اردوگاه «موصل4» میگوید:هنگامی که جنگ آغاز شد من مدیر یک مدرسه بودم. شرایط به گونهای رقم خورد که به عنوان بسیجی از سوی «تیپ 27 محمد رسولالله (ص)» به جبهه بروم. جالب است هنگامی که در منطقه حاضر شدم با بسیاری از شاگردان خودم همرزم بودم تا اینکه در مرحله سوم عملیات «رمضان» اسیر شدم.
بیشترین مدت اسارتم در اردوگاه «موصل 4»سپری شد. یکی از ویژگیهای این اردوگاه؛ این بود که اسرای آن همه با هم یکرنگ و یکدل بودند برای همین عزاداری و برگزاری مراسمهای مذهبی آسان بود. گاهی 200 نفر یا 400 نفر دور هم جمع میشدیم و برای امام حسین (ع) مجلس عزا و سینهزنی برپا میکردیم. اگرچه اوایل دوران اسارت بسیار ما را زیر نظر داشتند اما در سالهای بعد این سختگیریها از سوی عراقیها کمتر شد به گونهای که در سالهای آخر اسارت برایمان از بلندگوهای اردوگاه مقتل امام حسین(ع) را به زبان عربی پخش میکردند. اما در هر حال عزاداری از سوی افسران عراقی و فرماندهانشان ممنوع بود. برای همین ما نیز برای آنکه بچهها در امان باشند چند نفر را به عنوان مراقب انتخاب میکردیم تا حضور سربازان و نگهبانان عراقی را به ما بگویند. البته گاهی عراقیها متوجه این کار میشدند اما هنگامی که به داخل آسایشگاه و اردوگاه میآمدند دیگر فضای سینهزنی و عزاداری برپا نبود و هر یک از بچهها خودشان را به کاری سرگرم میکردند.
یکی از درسهایی که از حاجآقا ابوترابیفرد در دوران اسارت آموختیم منطق حفظ جان بود چرا که ایشان معتقد بودند حفظ جان در دوران اسارت از «اَهَم» واجبات است. به همین خاطر معمولا ما نیز در برگزاری مراسمهای عزاداری اعتدال را رعایت میکردیم و رفتارهایی که موجب میشد عراقیها تحریک شوند و ما را تنبیه کنند، انجام نمیدادیم. یکی از ثمرههای این منطق آن بود که تعدادی از افسران و سربازان عراقی را تحت تأثیر فرهنگ عاشورا قرار داده بودیم. یادم میآید در همین اردوگاه موصل4 یک سرگرد عراقی فرماندهی آن را بر عهده داشت. او گاهی از سربازانش میخواست که محوطه را ترک کنند تا ما با خیال راحت به عزاداری بپردازیم.
سال 67 بود که زمزمههای پذیرش «قطعنامه 598» به گوش میرسید. صدام در یک حرکت تبلیغاتی این اجازه را داد که اسرا به زیارت بقاع متبرکه عراق بروند. همین سرگرد نیز با ما همراه بود و ارادت خاصی به امام حسین (ع) داشت اما از آنجایی که همراه اسرا تعدادی از نیروهای بعثی نیز به داخل میآمدند او نمیتوانست ضریح امام حسین (ع) را زیارت کند. به همین خاطر وقتی که اسرا از ضریح به عقب بازمیگشتند به گونهای که افسران بعثی متوجه نشوند، خودش را به پیراهن اسرا میمالید و گاهی دستش را به صورت اسرا میکشید تا اشک آنها را لمس کند. مدتها بعد سربازهایش به ما خبر دادند که سرگرد به خاطر اعتقاد داشتن و ارادت به امام حسین (ع)، توسط بعثیها اعدام شده است.
نظر شما