حكايت اين است كه استفاده از تكنولوژيهاي موجود در زندگيهاي روزمره ما مشروط است؛ يعني استفاده از آنها بلاشرط نيست كه هر جوري خواستيم مورد استفادهشان قرار بدهيم. مشروط به چه چيزي؟ به اينكه جهت استفاده از آنها درست است يا نادرست.
بهنظرم جايي كه قانون تمام ميشود، اخلاق شروع ميشود. قانون را وضع ميكنند تا اگر بين شهروندان اختلافي پيش آمد، به آن مراجعه و طبق آن، اختلافات پيش آمده را حل و فصل كنند. اما وقتي كه ناظر قانون وجود نداشته باشد، تكليف چه ميشود؟ يا در جايي كه قانون، صريحاً مشخص نباشد، چه بايد كرد؟ و وقتهايي كه اصلا ناظران قانون نميتوانند در موارد پيشآمده دخالت كنند، پس چهكسي بايد دخالت كند؟ در اينجا، پاي نيرويي دروني پيش ميآيد با نام اخلاق. و اين اخلاق هم، دوباره ريزتر شده و به اخلاق شغلي، اخلاق حرفهاي، اخلاق شهروندي، اخلاق زناشويي و... تقسيم ميشود. وقتي كه قانون هست ولي ناظر قانون نيست، اين شهروندان هستند كه با توسل به اخلاق، مانع بروز مشكلات ميشوند.
خب حالا دوباره سؤال ابتداييام را مطرح ميكنم؛ چرا اكثريت استفادهكنندگان از وايبر و شبكههاي اجتماعي موبايل، نسبت به آنها نظر مساعدي ندارند؟ زيرا هر كدامشان، وقتي كه به اكثريت پيامها و تصاوير رد و بدل شده در اين شبكهها نگاه مياندازند، بسياري از آنها را فاقد اصول اخلاقي پذيرفته شده جامعه ما ميبينند؛ پيامها و عكسهايي كه حريمهاي خصوصي را درمينوردند و مرزهاي اخلاق را زير پا ميگذارند و به حرمت اشخاص هجوم ميبرند.
البته چه بخواهيم، چه نخواهيم، چنين تكنولوژياي وجود دارد و بيشتر دارندگان گوشيهاي همراه نيز از آن استفاده ميكنند اما استفاده از رسانههاي نوين، اگر مقيد به چارچوبهاي اخلاقي باشد، طبعاً نهتنها مشكلي ايجاد نميكند بلكه وجه آموزشي و فرهنگسازي هم بهخود ميگيرد. حالا سؤال اساسي اينجاست: ما چگونه استفاده ميكنيم؟ آيا پيامهاي ردوبدل شده، به فرهنگ، اخلاق و شعور فردي و اجتماعي ما ضربه ميزنند يا باعث ارتقاي آنها ميشوند؟ سؤال اساسي همين است كه بايد به آن پاسخي اساسي هم داد. اين پاسخ را هم، هر كسي به فراخور حال خودش ميتواند بدهد؛ آن هم درحاليكه ناظر قانون، در ذهن و قلب او حضور ندارد.
نظر شما