همه صاحبنظران توافق دارند که از آنجا که مجازات اعمال درد یا محرومیتی شبیه به آنچه را که مجرم به قربانیاش تحمیل میکند شامل میشود، به دلایل و توجیهات سیاسی، قانونی و همچنین اخلاقی نیازمند است.اغلب فلاسفه معتقدند که در اکثر موارد حداقل مجازات توجیهپذیر است و بر همین اساس دیدگاههای مختلفی راجع به چگونگی توجیهپذیری اعمال مجازات ارائه کرده و به موازات آن به تبیین اهداف طراحی مجازات پرداختهاند؛ اهدافی مانند محافظت از حقوق، استقلال و آزادی شخصی و اموال خصوصی، یک قانونی سیاسی یا یک فرآیند دموکراتیک. طرفداران منافع فردی تلاش میکنند تا مجازات را با استفاده از تعادلی که باید میان خوبی و بدی ایجاد شود توجیه کنند و بنابراین توجه ما را به نظریات غایتانگارانه و بیرونی معطوف سازند. معتقدان به کیفر و قصاص به توجیهاتی که طی آن مجازات را با آنچه که در عرف کار خطا و اشتباه نامیده میشودو مربوط سازد، توجه بیشتری دارند، دلایلی که در عمل مجازاتی را که خطاکاران سزاوار آن هستند اعمال میکند. بنابراین توجه این دیدگاه بر اشتباه بودن ذاتی یک جرم متمرکز است و از این طریق مجرم شایسته مجازات میشود.
دلایل فایده گرایان
مکتب اصالت فایده نظریهای اخلاقی است که درست یا نادرست بودن یک عمل را توسط تعادل میان خوبی و بدی حاصل از آن عمل تعیین میکند. فلاسفه در این زمینه که خوبی و بدی حاصل شده چگونه باید تشخیص داده شود و بالاترین میزان خوبی به چه کسی باید تعلق داشته باشد مجادلات فراوانی داشتهاند. جرمی بنتام خوبی را با لذت و بدی را با رنج مشخص کرده و گفته است که بیشترین لذت باید به بیشترین تعداد مردم تعلق داشته باشد. جان استوارت میل ، برجستهترین نماینده مکتب اصالت فایده، خوبی را با احساس خرسندی و بدی را با ناراحتی مشخص کرده و معتقد است که بیشترین احساس خرسندی باید به بیشترین تعداد تعلق داشته باشد. در ادبیات از مکتب فایدهگرایی بیشتر با این تبیین استفاده میشود، بنابراین ما نیز در بحث خود از عقاید میل استفاده میکنیم.
طرفداران این طرز تفکر هنگام تلاش برای تعیین مدلل و قابل توجیه بودن یک مجازات میکوشند تا نتایج احتمالی اعمال مجازات را پیشبینی کنند. اگر مجازات مجرم بیشترین تعادل میان خوبی و بدی را در مقایسه با سایر گزینههای ممکن (مانند عدم اعمال مجازات، تقبیح متهم در ملاء عام و...) ایجاد کند، اعمال مجازات پذیرفته است و در صورتی که هر گزینه ممکن دیگر بیشترین تعادل خوبی را نسبت به بدی در پی داشته باشد، آن گزینه باید انتخاب شود و اعمال مجازات قابل قبول نیست.
بدیهی است که جرایم، تمایل به تولید بدی بیشتر دارند. بنابراین کاهش وقوع جرم، بیشترین دغدغه یک فایدهگرا در جستجو برای ترویج شکلی از امور است که در آن تعادل میان خوبی و بدی به بیشترین میزان خود رسیده باشد. از ابتدا، طرفداران این مکتب توجه خود را به 3 روش که در آنها مجازات میتواند جرم را کاهش دهد جلب کردهاند. در روش اول، تهدید به مجازات میتواند مجرمین بالقوه را از ارتکاب به جرم بازدارد. اگر یک فرد وسوسه شود که جرم خاصی را انجام دهد اما بداند که این عمل مخالف قانون است و شکست این قانون مجازات را در پی دارد، آن مجرم بالقوه به احتمال کمتری مرتکب این جرم خواهد شد.
در روش دوم، مجازات میتواند مجرمان را برای ارتکاب جرم تا حدی ناتوان سازد. به این معنی که اگر یک مجرم برای مدت زمانی مشخص محدود شود، طی آن دوره توانایی کمتری برای آزار دیگران خواهد داشت و در نهایت روش سوم اینکه مجازات میتواند مجرمان را اصلاح کند. این اصلاح شامل گامهایی برای بهبود شخصیت یک مجرم به نحوی است که احتمال کمتری برای ارتکاب دوباره جرم وجود داشته باشد.
اگرچه فایدهگرایان از ابتدا بر روی این سه روش مجازات محور که میتوانند میزان جرم را کاهش دهند تمرکز داشتهاند، راههای دیگری نیز وجود دارند که طی آنها مجازات میتواند بر تعادل میان خوبی و بدی تاثیرگذار باشد. برای مثال، مجازات شدن یا نشدن یک مجرم بر نگرش یک جامعه نسبت به آن سازمان دولتی که مسئول رسیدگی به تخلفات قانونی است تاثیر میگذارد. میزان عادلانه انگاشتن عملکرد این سازمان، مسلما درصد خرسندی مردم را تحت تاثیر قرار خواهد داد. در عین حال فایدهگرایان متهم به زیادهروی در تعمیم نتایج حاصل از اعمال مجازات هستند تا حدی که این برداشت افراطی حتی تعادل خوبی بر بدی مدنظر آنها را نیز تحت تاثیر قرار میدهد.
دلایل کیفرگرایان
سی.ال تن با توجه به نظریههای موید کیفر، میگوید که «هیچ وجه مشترکی میان نظریههایی که تاییدکننده این دیدگاه هستند وجود ندارد، به جز اینکه تمامی آنها سعی میکنند یک ارتباط ضروری میان مجازات و آنچه که در عرف مردم عمل خطا نامیده میشود برقرار کنند.» مطمئنا گفته او صحت دارد و ارائه یک دیدگاه کلی از دلایل و توجیهات کیفرگرا عملا مشکل به نظر میرسد. به هرحال، بیان کردن اصول معینی که بتوان آنها را مشخصههای این نظریه دانست تا حدی امکانپذیر است.
در بیشتر این نوع نظریههای کیفرگرا مفاهیم شایستگی و عدالت از جایگاه ویژهای برخوردارند. افراد خطاکار سزاوار رنج کشیدن شناخته میشوند بنابراین مجازات چیزی است که به مجرمان آنچه را که استحقاق برخورداری از آن را دارند ارائه میکند. بررسی یک نظریه کیفرگرا نیز خالی از لطف نیست و ما در این بخش دیدگاههای امانوئل کانت را بررسی میکنیم.
کانت در این باب به آنچه که با عنوان «اصول مساوات» در مبحث خود از تنبیه ارائه کرده است مراجعه میکند. اگر این اصل رعایت نشود، سر پیکان عدالت به یک سمت خاص متمایل خواهد شد. اگر یک عمل خطا صورت گیرد، فردی که آن را مرتکب شده تعادل این مقیاس عدالتسنج را بر هم زده است. او رنج و دردی را به یک فرد دیگر تحمیل کرده و بنابراین اوست که خود را سزاوار تحمل این عذاب میکند.
پس برای متعادل کردن ترازوی عدالت، تحمیل این عذاب (مجازات) بر او (مجرم) لازم است. اما در عین حال اعمال هر مجازاتی بر این فرد روا نیست. کانت میگوید عملی که از فرد سرزده «مانند این است که بر روی خود او انجام شده باشد.» و از این مورد با عنوان «اصل قصاص» یاد میکند. شاید مستقیمترین کاربرد این اصل، اعمال کیفر مرگ در مورد قاتلان باشد. بنابراین، برای کانت، دلایل موید مجازات از اصل قصاص مشتق میشود که آن نیز از اصل مساوات نشات گرفته است.
مفاهیم شایستگی و عدل نقش اساسی را در نظریه کانت ایفا میکنند و به روشی به کار میروند که احتمال مجازات افراد بیگناه را منتفی میکند. از آنجا که یک فرد بیگناه سزاوار دریافت مجازات نمیباشد، یک طرفدار کانت نیز مجاز به اعمال مجازات درباره یک بیگناه نیست، اما به نظر میرسد که فایدهگرایان احتمال مجازات یک بیگناه (یا نقش داشتن در تنبیه بیگناه) را دارند. در نتیجه در این زمینه نظریه کانت بر دیگری مقدم است.
بسیاری از صاحبنظران چشمپوشی از گنجاندن مفاهیم شایستگی و عدالت را یک مشکل اساسی در نظریه فایدهگرایی میدانند. به هر حال، اگرچه نظریه کانت به دلیل مدنظر قرار دادن شایستگی و عدالت برتر از دیگری به نظر برسد، اما در مهمترین انتقاد از این نظریه گفته شده است که مجازات میتواند صرفا با استفاده از عدالت و شایستگی توجیه شود بدون اینکه نیازمند در نظر گرفتن تعادل خوبی (خرسندی) نسبت به بدی باشد.
میزان مجازات
در بیشتر موارد این اصل که میزان مجازات باید به موازات جدیت جرم تغییر کند به طور گستردهای پذیرفته شده است، اما طرفداران فایدهگرایی و کیفرگرایی هرکدام روشهای متفاوتی برای رسیدن به این نتیجه کلی دارند.
نظریات طرفداران فایدهگرایی درباره میزان مجازات
بنتام ،به عنوان یک فایدهگرا، معتقد است که هر قدر شرارت جرم بیشتر باشد، تاوان آن نیز بیشتر خواهد بود که ممکن است هنگام اعمال مجازات این اصل از ارزش بیشتری برخوردار باشد. جرم و مجازات هر دو به سمت ناراحتی و ناخرسندی تمایل دارند. یادآوری میکنیم که مکتب فایدهگرایی صرفا تعادل میان خوبی (خرسندی) و بدی حاصل از یک عمل را مدنظر قرار میدهد. هنگام تعیین میزان مجازات مناسب برای یک جرم، باید میزان ناراحتی حاصل از جرم را با ناراحتیای که به واسطه مجازاتهای مختلف ایجاد خواهد شد مقایسه شود. هرچه بدی حاصل از یک جرم احتمالی بیشتر باشد مجازاتی که برای کاستن احتمال ارتکاب مجدد آن جرم اعمال خواهد شد شدیدتر است تا وقتی که ناراحتی حاصل از مجازات سنگینتر از ناراحتی حاصل از جرم باشد.
بنابراین فایدهگرایان اغلب به این قانون که میزان مجازات باید به طور مستقیم با شدت جرم تغییر کند اعتقاد دارند. به هر حال، به نظر میرسد که در برخی موارد تخلف از این قانون نیز برای فایدهگرایان مطلوب باشد. منتقدان میگویند که فایدهگرایان گاهی اوقات به اعمال یک مجازات سنگین برای جرم نسبتا کوچک معتقدند. «تن» از ما میخواهد که جامعهای را در نظر بگیریم که در آن سرقتهای کوچک زیادی انجام میشود و دستگیری سارقان بسیار مشکل است. به علت تعدد سرقتها، مجموع ناراحتی (ناخرسندی) حاصل از آنها بسیار زیاد است. حال تصور کنید که یکی از این سارقان دستگیر شود و مقامات مسئول بخواهند در مورد شدت مجازات او تصمیم بگیرند.
اگر این مقامات به فایدهگرایی معتقد باشند باید یک مجازات بسیار سنگین برای او در نظر بگیرند، شاید 10 سال، اگر این تنها راه برای تحذیر مقدار قابل توجهی از سرقتهای کوچک و بیاهمیت باشد. از آنجا که فایدهگرایان گاهی اوقات چنین مجازاتهای سنگینی را برای جرایم سبک در نظر گرفتهاند، برداشت آنها باید تا حدودی ناقص باشد.
نظریات کیفرگرایان درباره میزان مجازات
طرفداران این دیدگاه معتقدند که جرایم جدیتر باید از مجازات شدیدتری برخوردار باشد، به این دلیل که مجرمانی که جرایم سنگینتری مرتکب میشوند نسبت به کسانی که جرایم سبکتری مرتکب شدهاند سزاوار برخورداری از مجازات سختتری هستند. با توجه به مبحث قبلی ما درباره کیفرگرایی ، هیچ تعجبی نیست که مفهوم استحقاق و سزاواری نقش عمدهای در اینجا دارد. طبق نسخههای کلاسیک متعدد به جا مانده از این دیدگاه، شامل نوشتههای کانت، مجازات شایسته با توسل به قانون قصاص تعیین میشود. یک چشم به ازای چشم، یک دندان به ازای دندان- این ضربالمثل قدیمی از قانون قصاص منشا گرفته است که لازمه تحمیل آسیبی بر مجرم، مشابه به همان آسیب و رنجی است که وی به قربانیاش تحمیل ساخته است.
«شفر» و «لاندو» باور دارند قاتلان باید به مرگ محکوم شوند و اغلب به این اصل رجوع میکنند، اما این اصل هنگام تعیین مجازات مناسب برای جرایم دیگر به ندرت مورد استفاده قرار میگیرد. برخی انتقادات میتوانند دلیل خوبی برای محبوبیت اندک این اصل در میان صاحبنظران باشند. اول اینکه به کار بردن چنین قانونی برای بسیاری از جرایم امکانپذیر نیست و اجرا نشدنی بودن آن برای برخی دیگر کاملا محرز است. چگونه میتوان یک جاعل، یک رباینده هواپیما و یا آدمربایی را که خود فرزندی ندارد مجازات کرد؟ به کار بردن قانون قصاص برای این جرایم مشکلآفرین خواهد بود. دوم اینکه در موارد متعدد انجام معامله به مثل نسبت به مجرم، برازنده یک دولت نیست.
به این دلیل و دلایل دیگر، به جز مواردی که موضوع مدنظر اشد مجازات باشد، تمایل به استفاده از قانون قصاص در ادبیات معاصر بسیار اندک است. بسیاری از کیفرگرایان معاصر معتقدند که برای تعیین میزان مجازات در برخی موارد مشخص باید از اصل تناسب استفاده شود که عبارت است از متناسب بودن میزان مجازات با شدت اخلاقی یا اهمیت اخلاقی آن جرم. برداشتهای متفاوت از اصل تناسب، مستلزم ایجاد روشهای متفاوتی است. آیا فقط در یک مورد ارتباط مستقیم میان میزان مجازات و شدت جرم وجود دارد، یا اینکه مجرمان باید همانند قربانیانشان متحمل رنج شوند تا مجازات آنها با اصول این قانون تطابق داشته باشد؟ کیفرگرایان پاسخ یکسان و همانندی برای این سئوال ندارند.
اگر چه کیفرگرایان برای اثبات وجود ارتباط مستقیم میان میزان مجازات و شدت جرم چندان مشکلی ندارند، اما موضع آنها در این باب محل انتقاد است. از آنجا که کیفرگرایان به اعمال مجازاتی که فرد استحقاق آن را دارد شناخته شدهاند، حتی در صورتی که مجازات سبکتر آثار اجتماعی یکسانی با مجازات سنگین داشته باشد ملزم به اعمال مجازات شدیدتر هستند. این انتقاد در مورد مکتب کیفرگرایی نیز مطرح شده است. اگر یک کیفرگرا بدون توجه به آثار اجتماعی اقدام به اعمال مجازاتی که مجرم سزاوار آن است، کند، متهم به تحمیل رنج اضافی به آن مجرم خواهد بود. البته برخی با این عقیده که درد و رنج تحمیلی در این مورد اضافی است موافق نیستند. در هر صورت انتقادات اساسی منسوب به هر دو دیدگاه- هم اصالت فایده و هم کیفرگرایی- سبب شده است که نظریهپردازان به بسط دیدگاهی مرکب از هر دو مکتب مذکور همت گمارند.
اشد مجازات
اشد مجازات یعنی کشتن تعمدی یک مجرم حقیقی یا متهم به دلیل ارتکاب یک جرم. در سراسر تاریخ و طبق فرهنگ جوامع مختلف، جنایتکاران به دلیل ارتکاب به جرایم متنوعی اعدام شدهاند، اما بیشتر نوشتهها درصدد بررسی صحت محکومیت به اعدام این مجرمان هستند.
در تلاشهای انجام شده برای توجیه اعدام قاتلان معمولا ترکیبی از نظریات فایدهگرایان و کیفرگرایان به کار گرفته میشود. نظریه غالب در این موارد کیفرگراست: قاتلان سزاوار کشته شدن هستند. موافقان این اصل معمولا به نوشتههای کانت استناد میکنند: قاتل، با تعمد در کشتن یک فرد بیگناه، خود را سزاوار مردن میسازد. نظریات نیز نقش موثری در این حیطه برعهده دارند.
در این نظریات آمده است که تهدید مجازات به مرگ میتواند قاتلان بالقوه را از ارتکاب به قتل بازدارد. از آنجا که مرگ بزرگترین هراس برای هر انسانی به شمار میرود، این مدعا کاملا صحیح است. به علاوه، طرفداران این دیدگاه به این حقیقت اشاره دارند که مجازات مرگ( اشد مجازات) ناتوانی نهایی را برای قاتل به دنبال دارد، به این معنی که یک قاتل مرده هرگز نمیتواند برای فرد دیگری خطرساز باشد.مخالفان و موافقان مجازات اعدام درباره هرکدام از این موارد به مجادله برمیخیزند. آلبرکامو جرم قتل و محکومیت به اشد مجازات را با یکدیگر موازی و مساوی نمیداند.
آیا اشد مجازات برای مقایسه بسیاری از قاتلان عمد با روشهای متفاوت ارتکاب جنایت و ارزیابیهای مختلف – مقیاسی مناسب و معنیدار است؟ اگر بخواهیم به تساوی حقیقی قائل باشیم باید محکومیت مرگ را برای جنایتکاری که دقیقا از زمانی که میخواسته قربانیاش را به قتل برساند، به او هشدار میداده و کسی یا عاملی برای چندماه او را محدود میکرده است، درنظر بگیریم.
برخورد با چنین فرد دیوصفت و ظالمی در زندگی روزانه ما معمول نیست.این مبحث و مباحث شبیه به آن در تلاش برای ضربهزدن به دیدگاه کیفرگرایی معمولا به کنار گذاشته میشوند. همچنین، هر سازمان عادلی که مسئولیت اعدام مجرمان را برعهده دارد با ریسک اعدام افرادی که سزاوار مرگ نیستند روبهروست؛ یعنی متهمان بیگناه. برخی معتقدند که یک سیستم عادل نباید در مورد مجرمان با جرم نسبتا سبک، با اجرای مجازات سنگین، احتمال تصحیح خطاهای گذشته را برای آن فرد از بین ببرد. دیدگاههای فایدهگرایی نیز مورد حمله قرار گرفتهاند.
برخی ادعا میکنند که طرفداران اعمال اشد مجازات، در ارزش بازدارنده این عمل اغراق کردهاند و حتی مطرح شده است که چنین دیدگاهی میتواند برخی افراد را به ارتکاب قتل برانگیزد. همینطور گفته شده که درباره خطرات مدنظر در صورت عدم موفقیت در اعدام قاتلان نیز بسیار اغراق شده است.
ترجمه:الهام منبع جود
منبع : www.iep.utm.edu