او خوب میداند که اشتباهات زیاد بوده و به همین دلیل، ایران زودتر از همیشه حذف شده. او خوب میداند که باید برگشت اما نمیداند که چطور این اتفاقات رخ داد. قراربود تیم ملی قهرمان شود، قراربود مردم با فوتبال آشتی کنند، قراربود همه سرمربی ایرانی افتخار آفرین را تحسین کنند، قرار بود قلعهنویی مشهور شود.
اما نشد... معلوم هم نشد چطور همه چیز به هم ریخت؛ از همان لحظهای که خطیبی توپ را به پای دروازهبان کوبید. یا نه، آن لحظهای که هاشمیان بیرون رفت؛ شاید هم مشکل از خیلی عقبتر باشد؛ جایی که خرد جمعی، سرمربی قهرمان لیگ را اندازه نیمکت تیم ملی فرض کرد.
در چرتکه سرمربی اما اعداد و ارقام هنوز هم درست است و این مسئله گیجش میکند که «چه شد؟» فرصت برای مرور داشتهها و نداشتهها و پیداکردن مقصران زیاد است اما برای خودش هم مبهم است که «آیا ایران لیاقت قهرمانی در این مسابقات کمکیفیت را نداشت؟». کافی است چرتکه را از نو بیندازد و داشتهها و نداشتههایش را مرور کند؛ شاید حداقل بفهمد که چه اتفاقی افتاده.
آنقدر ستاره زیادبود که کور میشدی اگر مستقیم نگاه میکردی. «تیم ما مجموعهای از ستارهها بود»؛ جلالی این جمله را میگوید؛ یعنی بهترین تیم سالهای اخیر، افسانه نبوده اما این را که همه میدانستند، حداقل همه آسیا؛ تیموریان از بولتون، کریمیاز بایرن، نکونام از اوساسونا، هاشمیان از هانوفر، مهدویکیا از هامبورگ و رحمان رضایی از لیورنو نامهای قابل عبوری نبودند. «ستارههای ما در حد نام خودشان نبودند» و ذهن به سمت کمفروشی بازیکنان سوق داده میشود اگر ستاره بودند که نبودند یک جای کار ایراد داشت.
«بازیکنان تیم ایران تمام تلاش خود را انجام دادند»؛ ایراد که از تلاش آنها نبود، چون همه دیدند تا دقیقه 120 نه کسی ایستاد نه کسی قدم زد و دستور داد؛ همه تلاش میکردند اما نتیجه لازم وجود نداشت.
«2راه وجود دارد یکی اینکه تیمیداشته باشی و برای آن بازیکن انتخاب کنی، یکی دیگر هم اینکه تعدادی بازیکن داشته باشی و بخواهی همه را بازی دهی»؛ شاید مشکل اصلی همین بود که باید همه بازی میکردند؛ مخصوصا آنهایی که موردعلاقه سرمربی بودند و در پستهای غیرتخصصی از خط هافبک حمله میکردند. «ستارههای زیاد تیم ملی به سرمربی ضربه زد؛ او میخواست همه را بازی دهد و برایش مشکل درست شد».
آمادگی داشتیم
همیشه این داستان تکرار میشود که تیم ناآماده از لحاظ بدنی، با مشکلاتی روبهرو خواهد شد. «بازیکنان ایران مخصوصا لژیونرها خسته بودند»؛ کربکندی به یکی از مشکلات تیم اشاره میکند تا فهم اتفاقات تمرین راحتتر شود. همه دور زمین میدویدند و از روی موانع میپریدند اما هاشمیان و مهدویکیا از کنار موانع رد میشدند.
جواب ناصر ابراهیمیهم که هاشمیان را خطاب قرار داده بود که «پسر بپر» فقط یک «برو بابای» آرام بود. همان بازیکن باشخصیت و سربهزیر که تمام دستورات قلعهنویی را اجرا میکرد اینقدر از فشار تمرینات ناراضی بود که در مصاحبهای بعد از تمرین در تهران اعتراضش را به همه اعلام کرد؛ «الان میخواهید که من بگویم قلعهنویی غیرحرفهای است؟
ولی راحت میگویم که بازی با مکزیک خیلی غیرحرفهای و خطرناک بود، این بازی میتوانست به مصدومیت من منجر شود». اما قرار بود از تیم ملی حمایت شود و باید فتیله انتقادات پایین کشیده میشد؛ پس هیچکس ننوشت که هاشمیان چه گفت.
کماسی اما از شرایط راضی بود؛ «تیم به آمادگی خوبی رسیده اما میتوانست از این هم بهتر باشد» و قلعهنویی که میگفت بهتر از این نمیشود؛ «برای شرکت در چنین تورنمنتهایی باید 16 بازیکن آماده داشت که شکر خدا ما این بازیکنان را در اختیار داریم و به مشکلی بر نخواهیم خورد».
شخصیت داشتیم
«نام ایران لیاقت قهرمانی را داشت؛ ما سادهتر از همیشه میتوانستیم قهرمان باشیم»؛ هرچند این حرفها دیگر فایدهای ندارد اما داشتن شخصیت، قهرمانی را مشخص میکند؛ چه در جملهای که کربکندی گفت و چه در حرفهای جلالی؛ «آسیاییها ما را به عنوان تیم همیشه مدعی در قهرمانی پذیرفتهاند».
حالا دوباره لقبها و مقامهای عذابآور جلوی چشممان رژه میروند؛ 3 دوره قهرمانی در جام ملتهای آسیا، 3 دوره حضور در جام جهانی، دومین تیم آسیا در رنکینگ فیفا، برزیل آسیا و... اما هیچکدام فایدهای ندارد.
چون در مقابل تیمیحذف شدیم که برای جام جهانی ستارههایش را کنار گذاشته بود؛ «شاید ایران و استرالیا به لحاظ تجربه از تمام تیمهای حاضر بالاتر بودند اما این فقط قسمتی از شرایط کسب قهرمانی است»؛ حالا میشود خدا را شکر کرد که برای قهرمانی، هم ستاره داشتیم، هم ستارههامان آماده بودند وهم شخصیتش را داشتیم .
همدلی نداشتیم
«فکر میکنه کیه که تنهایی تو اتاق غذا میخوره؟»؛ این حرفها را رحمان رضایی میگفت در اعتراض به رفتار سرمربی. کریمیهم چندان سازگاری نمیکرد. او وقتی تیم در حال استراحتکردن بود میدوید و وقتی که تیم در حال دویدن بود آب میخورد.
«امیر خان یه آب به صورت بزنیم؟»؛ این جمله را میگفت و بدون توجه به جواب قلعهنویی به سمت کلمن میرفت. حالا بقیه تیم به غیر از هاشمیان، مهدویکیا و تیموریان در حال آبخوردن بودند دقیقا زمانی که قلعهنویی میخواست تمرین جدید را آغاز کند. به این حرکات کریمی هیچوقت اعتراضی نشد اما همیشه این احتمال میرفت که کریمیطغیان کند و اتفاقا شب برگزاری جشن خداحافظی این کار را کرد.
قلعهنویی از بازیکنان خواسته بود که لباس فرم بپوشند و کریمی از خجالتش درآمد اما اتفاق دیگری رخ نداد. «اگر کریمی را خط بزند و نتیجه نگیرد مطبوعات بیچارهاش میکنند» و کربکندی اینگونه از قلعهنویی دفاع میکند.
با این حال اگر این اتفاقات را به دخالت در نحوه چینش بازیکنان اضافه کنی خوب معلوم میشود که تیم از لحاظ روانی مشکل داشت. «من این مسئله را قبول ندارم. در اردوی مالزی آقای قلعهنویی در تمام وعدههای غذایی با بازیکنان بود، ضمن اینکه کریمیهم مشکلش حل شده بود.
شما به تعویض او دقت کنید که نه به ساک لگد زد و نه برخورد بدی داشت». روانشناس تیم ملی اوضاع روانی تیم را کاملا مناسب میداند اما به هر حال موضوع عوض نمیشود چون اگر بپذیریم که قلعهنویی و تیمش اصلاح شده بودند باید اعتراف کنیم که خیلی دیر اتفاق افتاده بود.
تاکتیک نداشتیم
«کریمی در سمت چپ، بازیکن فوقالعادهای است البته برای تیم حریف»؛ میلوتینوویچ بعد از دیدار جامائیکا مقابل ایران این جمله را گفت که بفهماند هم کریمیرا میشناسد و هم میداند که او در سمت چپ جای مناسبی ندارد.
کربکندی هم با این حرف موافق است؛ «علی کریمی اگر به دروازه نزدیک میشد کارایی بسیار بیشتری داشت» و جلالی با کمیتفاوت این حرفها را تایید میکند؛ «بازی کریمی در سمت چپ زیاد هم بد نیست چون او به عنوان گوش چپ میتواند بسیار موثر باشد اما نباید به عنوان هافبک چپ به کار گرفته میشد».
البته مرد صرب حرفهای جالبتری درمورد کریمی دارد: «کریمیخود به خود در سمت چپ خنثی میشود اما اگر او و مهدویکیا و کعبی در کنار هم در سمت راست بازی کنند هیچ تیمیدر آسیا نمیتواند دوام بیاورد». موضوع فقط کریمینیست که، کعبی هم ثابت بازی نکرد: «او بازیکن بزرگی است؛ حضورش در محوطه جریمه حریف مساوی با پنالتی است؛ در خط هافبک به تیم سرعت میدهد و در خط دفاع روزنهها را پر میکند؛ نشاندن او روی نیمکت ...» و موضوع در مورد زندی هم صدق میکند؛ .
در کنار این حرفهادر مورد دفاع چپ، حتی میتوان به خط هافبک هم اشاره کرد؛ جایی که تنها نقطه قوت ما در جام جهانی (تیموریان) اثر خود را از دست داده بود و کارشناسان اعتقاد داشتند بازی او به دلیل پستش خراب شده بود.
سرمربی نداشتیم
در جلسه خرد جمعی، گزینه خارجی خیلی زود کنار گذاشته شد چون به هر حال فاصله کمی تا مسابقات مقدماتی ایران برای جام ملتهای آسیا مانده بود و حضور یک مربی خارجی میتوانست منجر به حذف شود؛ همین اتفاقی که با کمیتاخیر، هفته پیش افتاد. از گزینههای داخلی هم مایلیکهن و قلعهنویی باقی ماندند که مسلما نفر دوم از لحاظ فنی مربی بهتری بود.
چون بههرحال توانسته بود استقلال را قهرمان ایران کند. اتفاقا قلعهنویی هم انتخاب شد. در میان انتقاداتی که از برانکو برای کوچک بودنش در جام جهانی میشد. اما منتقدین آن روز اصلا فکر نکردند که اگر برانکو که سابقه سومی در جام ملتها را دارد برای ایران کوچک است، مربی استقلال میتواند بزرگتر باشد یا نه!
برنامه نداشتیم
«به جای اینکه از قلعهنویی انتقاد کنیم باید ساختار فوتبال ایران را زیر سؤال ببریم. کشوری که رئیس فدراسیون ندارد اصلا فوتبال ندارد»؛ کربکندی راست میگوید چون حداقل اگر فدراسیون رئیس داشت میشد پرسید که آقای x چرا قلعهنویی سرمربی تیم ملی بود، و آنوقت برنامهها را زیرسؤال برد. اما مشکل اینجاست که کمیته انتقالی مسئولیت نمیپذیرد. فراهانی قبلا مخالفت خود را با قلعهنویی اعلام کرده بود اما قرار شد که کمیته انتقالی دخالت نکند. سازمان تربیت بدنی کارهای مهم تری دارد و در فدراسیون کسی را پیدا نمیکنی که جوابش ملاک باشد.
پس؛ قهرمانی در روزی دیگر
تمام راهها در همین نقطه که راه دیگری وجود ندارد به پایان میرسد. نقطه آخر همین جاست و اتفاقا به قلعهنویی ختم میشود. البته خود سرمربی هم این مسئله را قبول دارد و نه قبل از بازی که قبل از اعزام به مالزی گفته بود: «مسئولیت شکست را میپذیرم» اما مشکل اینجاست که پذیرفتن مسئولیت او هم دردی را دوا نمیکند چون برای قهرمانی باید تا دوره بعد و تا روزی دیگر صبر کرد، اگر دوباره خرد جمعی نباشد.