همشهری آنلاین: موضوع افشای اسناد کمیته اطلاعات آمریکا در خصوص شکنجه‌گری‌های سازمان سیا و حاشیه‌های دنباله‌دار روز دانشجو از جمله موضوعاتی بودند که در ستون سرمقاله برخی از روزنامه‌های صبح یکشنبه-۲۳ آذر-جای گرفتند.

روزنامه اعتماد در ستون سرمقاله خود با تی‌تر «میراث ١١ سپتامبر و بوش» نوشت: روزنامه اعتماد؛۲۳ آذر

گزارش منتشر شده کمیته‌‌ای از مجلس سنای ایالات متحده درباره سوء رفتار و اقدامات خلاف اخلاق و قانون ماموران سیا با بازداشت‌شدگان یا به تعبیر دقیق‌تر مردم ربوده شده از مناطق گوناگون جهان، اتفاق مهمی است که رخ داده است به ویژه آنکه این گزارش چند سال پس از افشاگری‌های آسانژ از اسناد دیپلماتیک امریکا و سپس افشای اطلاعات بسیار مهم اسنودن از شنودهای ایالات متحده در جهان انجام می‌شود که به نوعی مکمل آن موارد قبلی نیز هست.

هرچند پیش از آن هم اطلاعات و فیلم‌هایی درباره نحوه رفتار امریکایی‌های با زندانیان ابوغریب در بغداد در دوره جرج بوش منتشر شده بود، همچنین فیلم‌ها و اطلاعات دیگری از برخورد سربازان ناتو و امریکا در افغانستان منتشر شد که چندش‌آور بود. البته این گزارش جدید به مواردی می‌پردازد که به صورت نظاممند و با دستور مشخص ولی پنهان انجام شده است، ولی در مجموع همه این رویداد‌ها رویه‌های یک واقعیت از رفتار امریکایی‌ها در جهان و در رابطه با مردمان دیگر و حتی خودشان است. به ویژه وقتی که این گزارش همزمان شده است با رویدادهای نژادپرستانه در داخل امریکا و کشته شدن چند سیاهپوست به دست پلیس سفیدپوست که صرفا ناشی از تفوق نگاه تبعیض‌های نژادی بر رفتار پلیس آنجاست. درباره این مجموعه از رویداد‌ها ذکر چند نکته مفید است.


١- هرچند در گذشته نیز وجه سیاسی شعار حقوق بشری که دولت‌ها طرح می‌کردند بر وجه انسانی و اخلاقی آن غالب بود، ولی اقدامات دولت امریکا به ویژه در زمان جرج دبلیو بوش، ضربه نهایی را به موضوع و شعار بین‌المللی حقوق بشر وارد کرد. پیش از آن جهان در مسیری حرکت می‌کرد تا بحث حقوق بشر را از مقوله حاکمیتی و درون کشوری جدا کند و به آن مفهومی بین‌المللی و فرا حاکمیتی دهد. دادگاه کیفری بین‌المللی در همین جهت تاسیس شد تا به موارد مهم نقض حقوق بشر مثل جنایات جنگی یا جنایت علیه بشریت و نسل‌کشی بپردازد. همچنین برای موضوعات دیگری که مصداق نقض حقوق بشر است ولی در چارچوب موارد مهم پیش‌گفته نیست و در صلاحیت دادگاه کیفری بین‌المللی قرار نمی‌گیرد، کم‌کم و در عمل ضوابط و مقررات و رویه‌هایی شکل می‌گرفت، ولی به نظر می‌رسد که با مجموعه اقدامات ایالات متحده که پس از ١١ سپتامبر رخ داد و نیز با عدم پذیرش پیمان دادگاه کیفری بین‌المللی از سوی ایالات متحده، موضوع و جایگاه حقوق بشر نسبت به قرن بیستم، چند گام به عقب رفته است و انتظار نمی‌رود که در آینده نزدیک هم بتواند به جایگاه گذشته خود برگردد. اگر ایالات متحده بخواهد، پرچمدار حقوق بشر شود، با این کارنامه‌یی که داشته است به طور طبیعی باید زبان در کام کشد، و شرمنده باشد.

... و اگر این کشور همچنان که هست متهم ماجرا باشد، در این صورت کشورهای دیگر به ویژه اروپایی‌ها چگونه می‌توانند در عین سکوت در برابر اقدامات امریکا، از کشورهای دیگر بخواهند، که حقوق بشر را رعایت کنند؟ وقتی که باراک اوباما می‌گوید این مشکلات (رفتارهای نژادپرستانه در ایالات متحده) زمان می‌خواهد تا حل شود، آن هم چند دهه پس از قطعنامه‌های ضدنژادپرستی و آن هم در کشوری مثل ایالات متحده، چگونه می‌توانند درگیری‌های نژادی در سایر کشور‌ها به ویژه کشورهای توسعه‌نیافته را محکوم کنند و خواهان رفع فوری آن شوند؟ اگر شکنجه به دلیل دسترسی پیدا کردن به اطلاعات امنیتی یا نجات جان شهروندان امریکایی مجاز شمرده شود، چگونه می‌توان کشورهای دیگر را از اعمال شکنجه منع کرد؟ چرا که آنان هم به دلایل مشابهی شکنجه می‌کنند؟ تردیدی نیست که جبران گام‌های به عقب برداشته شده در مورد حقوق بشر، به این سادگی انجام نخواهد شد. ٢- تردید نباید داشت که شخص جرج بوش از این اقدامات با خبر بوده است و این بهترین حالت نیز هست. ترجیح دارد که این اقدامات خودسرانه نباشد و صرفاً با اطلاع یا دستور مقامات بالا‌تر انجام شود، و الا اگر بپذیریم که این کار‌ها خودسرانه و بدون اطلاع بوده، در این صورت با یک فاجعه بزرگ‌تر که عدم کنترل بر نیروهای تحت امر است مواجه می‌شویم که خطر چنین وضعی بیشتر از شکنجه است.

هر دولتی که ادعا کند از اقدامات خلاف انسانی زیردستانش بی‌اطلاع بوده، از دو حال خارج نیست، یا دروغگوست که باید به دلیل دروغگویی و دخالت در اقدامات غیرقانونی محاکمه و مجازات شود، یا بی‌صلاحیت است و قادر به کنترل زیر دستانش نیست که زیردستانش متمرد و خودسر هستند، که مجازات تصدی دولت و قدرت بدون داشتن صلاحیت نیز کمتر از دولت دروغگو نیست. اتفاقا یکی از دلایل دیگری که نشان‌دهنده اطلاع مقامات مافوق از این رفتار‌ها بوده، عدم کوشش جدی برای محاکمه عاملان شکنجه است. حتی اگر برای انجام شکنجه یا نوع خاص آن اجازه‌یی رسمی و کتبی داده نشده باشد، مجریان شکنجه متوجه می‌شوند که به طور ضمنی اجازه این کار را یافته‌اند. آنان می‌دانند اگر اطلاعاتی را از مته‌مان به دست نیاورند، از سوی مقامات بالا‌تر توبیخ می‌شوند به همین دلیل باید هر طور شده اطلاعات به دست آورند و شکنجه مسیر آسان برای کسب این اطلاعات است و لذا اجازه آن را پیدا می‌کنند. این قاعده برای همه کشور‌ها صادق است. وقتی که شاه می‌گفت از شکنجه‌ها بی‌اطلاع است، خود را از ارتکاب شکنجه تبرئه می‌کرد، ولی هم‌زمان حکم بر بی‌صلاحیتی خود صادر می‌کرد، که برای یک مسوول سیاسی بد‌تر از ارتکاب شکنجه به دستور او است. همچنین مساله مهم دیگری هم در این میان هست، اینکه انجام این شیوه‌ها با هیچ مخالفت جدی مواجه نمی‌شده است.

حتی در جریان فیلم‌هایی که از جنایات نظامیان امریکایی در زندان ابوغریب یا افغانستان منتشر شده است، این فیلم‌ها با هدف بدنام کردن امریکایی‌ها برداشته نشده، بلکه با هدف سرگرمی و جالب بودن رویداد، فیلمبرداری شده و بعد‌ها نیز بر اثر اتفاقات دیگر نشر یافته است. بنابراین وقتی که در برابر اینگونه اقدامات زشت مقاومت وجود نداشته، به معنای آن است که انجام آن به عنوان یک عمل عادی نزد عاملان و ناظران پذیرفته شده بوده و ارتکاب آن را قبیح نمی‌دانسته‌اند، به طوری که حتی نسبت به فیلم‌برداری از آن رفتار‌ها نیز اکراه نداشته‌اند. در چنین فضایی سخن گفتن از حقوق بشر امر بسیار مضحکی خواهد بود. دفاعیات جرج بوش و جمهوریخواهان از اقدامات انجام شده و نیز توجیه اینکه شکنجه‌ها منجر به نتایج مثبت امنیتی شده نشان‌دهنده این است که ذهنیت عاملان شکنجه، ریشه در یک برداشت عمیق‌تری میان رهبران سیاسی آنان داشته است که با اصول شناخته و معرفی شده حقوق بشر تناسبی ندارد.

ماجرای یک خودافشایی کنترل شده

حنیف غفاری در سرمقاله روزنامه رسالت نوشت: روزنامه رسالت؛۲۳ آذر

موضوع افشای اسناد کمیته اطلاعات آمریکا در خصوص شکنجه گری‌های سازمان سیا و نقش ۲۴ کشور در نقل و انتقال و شکنجه افراد مظنون و زندانی وجدان بشری را سخت آزرد اما بسیاری از رسانه‌های آمریکایی و اروپایی، فارغ از محتوای گزارش، کلیت اقدام کمیته اطلاعات سنای آمریکا را تحسین کرده و آن را نشانه و نمادی دال بر حلول روح دموکراسی در کالبد ایالات متحده قلمداد می‌کنند، ادعایی که شاید در نظر و نگاه اول از آن آزردگی بکاهد. با این حال با اندک دقتی در اصل ماجرا، نحوه افشاگری، تبعات حقوقی آن و خاستگاه و مصدر امنیتی موضوع کاملا با آنچه در ظاهر به نظر می‌رسد تفاوت پیدا می‌کند. در این خصوص لازم است ۵ نکته را مدنظر قرار دهیم:

۱- صاحبان مصادر امنیتی در یک کشور یا سیستم، در پاره‌ای از برهه‌های حساس سیاسی و تاریخی با قدرت انتخاب بسیار محدودی مواجه می‌شوند. این «محدودیت در انتخاب» در برخی مواقع بهگونه‌ای شدید می‌شود که قدرت هرگونه مانور امنیتی را از سازمانهای اطلاعاتی سلب می‌کند، دقیقا مانند مسئله‌ای که امروز در ایالات متحده آمریکا اتفاق افتاده است. افشاگری‌های امنیتی ادوارد اسنودن در خصوص جاسوسی ایالات متحده از شهروندان آمریکایی و اروپایی ضربه شدیدی به نظام امنیتی آمریکا و سیستم گردش مخفی اطلاعات در آن وارد ساخت. فاجعه بد‌تر برای آمریکا اینکه اسنودن در ‌‌نهایت به کشوری پناهنده شد که اصلیترین رقیب اطلاعاتی و امنیتی ایالات متحده در نظام بین الملل محسوب می‌شود. پناهندگی اسنودن به روسیه از یک سو و انتقال اسناد اطلاعاتی وی به سازمانهای امنیتی مسکو بد‌ترین شوک ممکن را به سازمان‌ها و آژانسهای جاسوسی آمریکا وارد ساخت. «جولیان آسانژ» و «ادوارد اسنودن» هر دو نمادهای نشت اطلاعات مخفی و محرمانه از سازمانهای امنیتی آمریکا محسوب
می‌شوند. پس از ماجرای جنجالی ادوارد اسنودن و پناهندگی وی به روسیه، افشاگری‌های متعدد وی در خصوص جاسوسی الکترونیکی، ایمیلی و تلفنی آمریکا از شهروندان خود و کشورهای اروپایی، چهره امنیتی واشنگتن را مخدوش کرد. اگرچه قربانیان رسمی جاسوسی آمریکا در نظام بین الملل از جمله دولتهای آلمان، اسپانیا، فرانسه و اسپانیا تحت تاثیر لابی گری‌های پشت پرده با ایالات متحده، کمترین و نازل‌ترین واکنش ممکن را به این موضوع نشان دادند اما «تحقیر امنیتی آمریکا» موضوعی نبود که سازمان سیا به راحتی قدرت کنترل آن را داشته باشد!

۲- مقامات امنیتی آمریکا از مدت‌ها قبل نسبت به افشاگری در خصوص وجود زندانهای مخفی سیا در خاک اروپا وحشت داشتند. تحقیقات رسمی درباره زندان‌های مخفی سیا در لهستان در سال ۲۰۰۸ یعنی یک سال بعد از روی کار آمدن «دونالد تاسک» نخست وزیر سابق لهستان آغاز شد. تاسک، پس از اینکه رسانه‌های این کشور اطلاعاتی را درباره زندان‌های مخفی سازمان سیا در این کشور، منتشر کردند؛ خواستار رازداری درباره تحقیقات انجام شده از زندان‌های مخفی سازمان سیا شد. از سوی دیگر، مسئله وجود شکنجه گاههای سازمان سیا در پاکستان، افغانستان و آسیای شرقی نیز به پرونده‌ای مرموز ولی واقعی تبدیل شده بود. دست داشتن مقامات امنیتی ۲۴ کشور اروپایی، آفریقایی و آسیایی در انتقال و بازجویی و شکنجه مظنونان و زندانیان، مقامات سازمان سیا را از‌‌ همان سالهای ۲۰۱۱ و ۲۰۱۲ میلادی نگران ساخته بود.

درست در سال ۲۰۱۲ میلادی بود که نقش «زبیگنیو سیمیاتکواسکی» رئیس سابق سرویس اطلاعاتی لهستان در تاسیس شکنجه گاه‌های سیا در شرق اروپا افشا گردید. با این حال پس از ماجرای ادوارد اسنودن، سازمانهای امنیتی و آمریکا و اروپا به این نتیجه رسیدند که در آینده‌ای نزدیک در معرض «نشت اطلاعات گسترده» در خصوص شبکه گسترده انتقال و شکنجه زندانیان قرار خواهند گرفت. در این نقطه بود که سازمانهای امنیتی آمریکا بین دوراهی «افشاگری نامحدود» و «خودافشایی کنترل شده» قرار گرفتند. در ‌‌نهایت نهادهای امنیتی آمریکا گزینه دوم را انتخاب کردند.

۳-در معادلات امنیتی و در خصوص «خود افشایی کنترل شده» مزایایی وجود دارد که در «افشاگری نامحدود» متصور نیست. در «خودافشایی»، نهادهای امنیتی خودبازیگر اصلی و هدایتگر هستند حال آنکه در «افشاگری ناخواسته» نهادهای امنیتی دخالتی ندارند (مانند موضوع اسنودن). در خودافشایی کنترل شده، نبض امنیتی جامعه و هیجانات ناشی از مواجهه با موضوع کاملا کنترل می‌شود و نهادهای نظامی و امنیتی از قبل به حالت آماده باش در می‌آیند. از سوی دیگر، در خودافشایی محدود، اطلاعات دستچین می‌شود و در ساختاری به گردش در می‌آید که تحت کنترل نهادهای امنیتی قرار دارد. در جریان خودافشایی
کنترل شده اخیر در خصوص پرونده شکنجه‌گری سازمان سیا، گزارش کمیته سیاست خارجی سنا به گونه‌ای تنظیم شده است که نه تنها از تکرار شکنجه‌های سازمان سیا جلوگیری نمی‌کند و الزام آور نیست، بلکه اساسا کمترین حاشیه حقوقی ممکن را متوجه شکنجه گران نمی‌کند. اعلام رسمی وزارت دادگستری آمریکا مبنی بر عدم تعقیب قضائی افسران شکنجه‌گر سازمان سیا این موضوع را مورد اثبات قرار می‌دهد. نکته بسیار مهم‌تر اینکه به دلیل پیوند مستقیمی که میان رسانه‌های پر تیراژ و نهادهای امنیتی در آمریکا وجود دارد، مانور رسانه‌ای حول خودافشایی صورت گرفته به گونه‌ای صورت می‌گیرد که اذهان را از سئوال اصلی باز می‌دارد: اینکه در بیش از ۶۰۰۰ صفحه گزارش اصلی و صد‌ها هزار پی نوشت و سند دیگری که در گزارشهای غیر رسمی آمده است، چه اسناد مهم تری وجود دارد که در پشت پرده اسناد محدود افشا شده (در حد ۵۰۰ صفحه) مخفی شده است؟

۴- فارغ از تحلیل امنیتی پدیده مذکور که به آن اشاره شد، با تحلیل سیاسی این واقعه مواجه هستیم. واقعیت امر این است که در ماورای همین خودافشایی محدود و کنترل شده، سایه حزب دموکرات آمریکا به شدت پررنگ است. استقبال شدید دموکرات‌ها از انتشار این گزارش در مقابل خشم جمهوریخواهان، خود گویای شکل گیری معادله‌ای ناگهانی با نقش آفرینی مستقیم باراک اوباماست. جمهوریخواهان طی دو سال اخیر (از سال ۲۰۱۲ تا ۲۰۱۴) بار‌ها پازلهای اقتصادی، رفاهی و سیاست خارجی اوباما را بر هم زدند: اوباما در عمل نتوانست طرح خدمات درمانی خود را به فرجامی برساند، گوانتانامو بر خلاف وعده‌های اوباما در دو انتخابات ریاست جمهوری ۲۰۰۸ و ۲۰۱۲ تعطیل نشد و سیاست خاورمیانه‌ای اوباما نیز با چراغ قرمزهای مکرر رقبای وی مواجه و همراه شد. استمرار این روند منجر به شکست سنگین دموکرات‌ها در انتخابات می‌اندوره‌ای اخیر کنگره و فرمانداری‌ها شد.

در چنین شرایطی اوباما که نسبت به نگرانی‌های شدید سازمانهای امنیتی آمریکا در خصوص افشای موضوع شکنجه‌های سازمان سیا آگاه بود، میان «نیاز سیاسی حزب دموکرات» و «دغدغه‌های نهادهای امنیتی» نوعی همپوشانی برقرار کرد. در این معامله سیاسی- امنیتی، حزب دموکرات که به شدت از شکست در برابر جمهوریخواهان نگران به نظر می‌رسید، قدرت مانور تازه‌ای در مقابل جمهوریخواهان پیدا می‌کرد و در مقابل، نهادهای امنیتی آمریکا نیز «خودافشایی کنترل شده» خود را به اجرا در می‌آوردند. در ‌‌نهایت این معامله امنیتی-سیاسی صورت گرفت تا خشم سناتورهای جمهوریخواه مانند جان مک کین و لیندسی گراهام برانگیخته شود. این معامله در آخرین روزهای سال ۲۰۱۴ میلادی و درست در زمانی که جمهوریخواهان خود را آماده حضور در کنگره (در ابتدای سال ۲۰۱۵ میلادی) می‌کردند صورت گرفت. به عبارتی گویا، با این اقدام اوباما بزم پیروزی حزب جمهوریخواه در انتخابات کنگره را بر هم زد و نگرانی سران حزب رقیب کاخ سفید را در خصوص رویگردانی افکار عمومی تقویت کرد.

۵- در علم حقوق، هر جرمی که «اثبات» یا نسبت به آن «اقرار» شود، اثری وضعی خواهد داشت. در این میان «اقرار آگاهانه» به مراتب نسبت به «اثبات اتهام» شفافیت بیشتری دارد. هم اکنون نهادهای رسمی ایالات متحده آمریکا بنا به هر دلیلی (که در بالا ذکر شد)، به شکنجه‌گری خود در خاک کشورهای دیگر دنیا اقرار و اعتراف کرده‌اند. حال سئوال اصلی اینجاست که اثر وضعی چنین اقرار صریحی در نهادهای ظاهرا حقوقی و بین المللی مانند سازمان ملل متحد چگونه خواهد بود؟ طبیعی‌ترین اثر وضعی این مسئله، صدور قطعنامه‌ای رسمی علیه ایالات متحده آمریکا در شورای امنیت سازمان ملل متحد و محکوم کردن موضوع و بازخواست رسمی مقامات امنیتی و دولتی آمریکا (مخصوصا دولت جرج واکر بوش) خواهد بود. همچنین تعقیب و محاکمه قضائی شکنجه گران سازمان سیا به همراه محاکمه کلیه مقامات امنیتی کشورهایی که در انتقال، نگهداری و شکنجه مظنونان و زندانیان دست داشته‌اند امری بدیهی محسوب می‌شود. با این حال به نظر می‌رسد آقای‌بان کی مون دبیر کل سازمان ملل متحد و دیگر مقامات این سازمان قصد اقامه دعوی علیه واشنگتن، به عنوان اصلیترین حامی غربی خود را ندارند! حقیقت تلخ دیگر اینکه حتی در صورت ارسال پرونده به شورای امنیت، آمریکا با استفاده از حق وتوی ظالمانه خود مانع از تصویب هرگونه قطعنامه‌ای علیه توحش سازمان سیا خواهد شد.

این خود سندی محرز دال بر ناتوانی سازمانهای بین الملل در دفاع از حقوق امنیتی و اولیه ملتهای دنیا محسوب می‌شود. با این حال ناتوانی و مصالحه سازمان ملل متحد با آمریکا، مجوزی دال بر انفعال بازیگران نامحدود نظام بین الملل (دولت‌ها، ملت‌ها، رسانه‌ها و....) نیست. در اینجا لازم است کشورهایی که به صورت مداوم از سوی آمریکا متهم به نقض حقوق بشر می‌شوند، به صورتی یکپارچه و متحد و با استناد به مدارک محکمی که در خصوص نقض حقوق بین الملل و حقوقی عمومی توسط سازمان سیا وجود دارد، سازمانهای منفعل بین المللی را در خصوص مجازات رسمی آمریکا تحت فشار قرار دهند. همچنین فارغ از مجازات‌ها و قطعنامه‌های شورای امنیت، قدرت اعمال تنبیه‌های حقوقی دیگر علیه واشنگتن، از طریق اتحاد اعضای جامعه جهانی با یکدیگر و در قالب اسناد حقوقی مشترک پیش بینی شده و وجود دارد.

در این برهه حساس لازم است دولت ما، بویژه رئیس جمهور کشورمان نیز نقش کلیدی و فعالی ایفا کنند. این نقش آفرینی نه تنها صرفا در حوزه محکومیت رسمی اقدامات سازمان سیا، بلکه باید در مسیر تشکیل کمیته‌های حقوقی ویژه و مشترک با دیگر کشورهای دنیا و سپس پیگیری مجازات رسمی ایالات متحده آمریکا ظهور و بروز یابد. خشم ملت ایران در خصوص شکنجه‌گری سازمان سیا باید در گفتار و موضع گیری رئیس جمهور محترم کشورمان نمود کاملی پیدا کند. انتظار ملت ایران این است که ایشان به عنوان یک حقوقدان در مسیر محکوم نمودن رسمی جنایات سازمان سیا و آمریکا در محافل بین المللی نقش محوری و فعالانه‌ای ایفا کند.


مهره‌های شطرنج را به رینگ بوکس نفرستیم

فضل الله یاری در روزنامه ابتکار نوشت: روزنامه ابتکار؛۲۳ آذر

در کنار اخبار و گزارش‌های مربوط به برگزاری مراسم ۱۶ آذر در دانشگاه‌های مختلف کشور طی هفته گذشته، جدای از مواضع تند و تیز برخی سخنرانان، شعار‌ها و مطالبات دانشجویان، حمله برخی گروه‌ها و ممانعت از سخنرانی برخی چهره‌ها، یک خبر نمایش برجسته‌ای داشت و آن لغو مراسم سخنرانی دو چهره تندرو مخالف دولت از سوی مسئولین برخی دانشگاه‌ها بود.

اگر چه این خبر آن گونه که رسانه‌های اصولگرا آن را منتشر کردند، نبود و برخلاف جنجال آن‌ها اصلاً «لغو» ی در کار نبود، اما به هر حال ذوق زدگی برخی از کاربران شبکه‌های اجتماعی طرفدار اصلاحات و اعتدال و نیز واکنش برخی از چهره‌های رسانه‌ای شاخص متمایل به این جریان در «درست بودن» ممانعت از سخنرانی حسین شریعتمداری و حمید رسایی قابل تأمل است. واکنش این افراد مخالف را شاید بتوان در این اصطلاح خلاصه کرد: «خنک شدن دل»، و علت آن هم تهاجمات بی‌سابقه و بدون ملاحظه این افراد و گروه‌های همسو با آنان به چهره‌های اصلاح طلب و استفاده از امکانات دولتی در تحقیر و تخفیف نماد‌ها و مفاهیم اصلاح طلبی بوده است.
هیچ تردیدی نیست که برخی افراد در تمام سالهای گذشته و به خصوص پس از خرداد ۸۸ از توهین و تخریب چهره‌های ارشد نظام که با مواضع آنان همخوانی نداشته‌اند، فرو گذار نکرده و در این راه مرزهای قانون و شرع و اخلاق را هم زیر پا گذاشته‌اند و از این منظر از خود، چهره‌ای منفور در نزد بدنه عمومی جریان اصلاح طلبی ثبت کرده‌اند. این افراد در همه این سال‌ها خود را در جایگاه «حق» گذاشته و هر کس که اندکی تفاوت با مواضع آنان داشته است، یکسره به جایگاه «باطل» انداخته‌اند و خود حکم داده‌اند و خود نیز، یا در رسانه‌های وابسته به بیت المال و یا در تریبون‌های رسمی، به اجرای آن پرداخته‌اند. تردیدی نیست که در این راه احساسات بسیاری از دلسوزان کشور را نیز جریحه دار کرده‌اند. در هم این سال‌ها افراد موجه و معتدل کشور زبان به نصیحت گشودند و بخش بزرگی از افکار عمومی داخل کشور سلوک و منش این افراد را تخطئه کردند و حتی دیگران را نیز از نزدیکی به این رفتار‌ها بر حذر داشته‌اند.

اکنون روی سخن نگارنده این سطور با همه کسانی است که در سالهای اخیر از شیوه این افراد زخم خورده‌اند و حالا با موضعی که به نظر می‌رسد از سر احساسات باشد، از ایجاد محدودیت برای آنان استقبال می‌کنند و آن را کاری درست می‌دانند. هیچ تردیدی نیست که این موضع گیری همراهی با هم افرادی است که در هم این سال‌ها پا بر گلوی آزادی بیان گذاشته بودند و خود را محق می‌دانستند که دست بر دهان مخالفان بگذارند تا مبادا سخنی مخالف با مواضع آنان بر زبان بیاورند. این افراد هم فرصت‌های بسیاری برای ابراز عقیده دارند و هم از رسانه‌های قدرتمندی برخوردارند، پس اگر - بر فرض - فرصت سخنرانی در دانشگاهی را هم از دست بدهند نه تنها چیزی را از دست نمی‌دهند بلکه با برگ برنده «مظلوم نمایی» دوباره سر بر می‌آورند و‌‌ همان اتهامات سابق را تکرار می‌کنند.

به نظر می‌رسد اصلاح طلبی عرصه بازی با احساسات نیست، یعنی نمی‌توان هر‌گاه که مظلوم واقع شد داد از بیداد بر آورد و اگر فرصتی دست داد، به شیو مخالفان عمل کرد؛ نباید حتی برای لحظاتی اصول اصلاح طلبی را کنار گذاشت و پرچم گروه‌های تندرو را به دست گرفت، زیرا در این تردیدی نیست که آن‌ها به پرچم برافراشته خود می‌نگرند و خورسند هم می‌شوند. از سوی دیگر این افراد و گروه‌ها در هم سال‌های گذشته در این میدان بازی‌ها کرده و فنون بسیاری آموخته‌اند و از این رهگذر به بازیگران قهاری تبدیل شده‌اند و بازی در میدان آن‌ها، به مثابه فرستادن سربازان شطرنج به رینگ بوکس است که نتیجه‌ای جز شکست ندارد.
دفاع بد چرا؟
روزنامه جمهوری اسلامی در ستون سرمقاله‌اش آورد: روزنامه جمهوری؛۲۳ آذر

در روزهای اخیر، مردم ما با اینکه باید توجه‌شان به مسائل مهم و عمده‌ای که در منطقه و سطح بین‌المللی جریان دارد و به چگونگی کنار آمدن با مسائل مربوط به تمدید مذاکرات هسته‌ای باشد، افرادی که از آن‌ها انتظار پرداختن به حواشی نیست، مطالبی به زبان می‌آورند و آن‌ها را در سطح رسانه‌ها منتشر می‌کنند که علاوه بر نادرست بودن موجب اتلاف وقت‌ها، هدر رفتن امکانات و درگیر شدن نیرو‌ها به کارهای بی‌نتیجه می‌شود.

هنوز مجادلات مربوط به اظهارنظر آقای علم الهدی امام جمعه مشهد در پاسخ به یک نماینده مجلس شورای اسلامی بساط خود را از رسانه‌ها و محافل جمع نکرده بود که آیت‌الله مصباح یزدی هم وارد صحنه شدند و مطلب جدیدی گفتند که بار دیگر رسانه‌ها را درگیر خود کرده است. در حسن نیت نامبردگان و افرادی مانند آنان بحثی نیست ولی از کسانی که در چنین سطوحی از جایگاه‌های اجتماعی و علمی حضور دارند انتظار اینست که جامعه را به سوی وحدت و آرامش به پیش ببرند و کاری نکنند و سخنی نگویند که وقت‌ها، نیرو‌ها و امکانات جامعه صرف امور غیرضروری شود.

آیت‌الله مصباح یزدی هفته گذشته در یادواره شهدای مؤسسه امام خمینی در قم گفتند: «یکی از نعمت‌های بسیار بزرگ برای ما امام راحل بود که بسیار بزرگ بود و بعد از رحلت ایشان وجود نعمت جانشین ایشان، رهبر معظم انقلاب است که خدا را شاهد می‌گیرم جامعه ما لیاقت چنین رهبری را ندارد. ایشان بالا‌ترین مراتب مدیریت را در جامعه دارد و بزرگ‌ترین دشمنان جامعه کسانی هستند که در زمینه تضعیف ولایت فعالیت می‌کنند.»

این سخن آیت‌الله مصباح یزدی، که با گذشت چند روز و علیرغم سروصدائی که در رسانه‌ها برپا کرد هنوز تکذیب نشده، دو بخش دارد. بخش اول این سخن، مردم ایران را فاقد لیاقت برخورداری از رهبری مانند رهبر معظم انقلاب دانسته و بخش دوم اینست که بزرگ‌ترین دشمنان جامعه کسانی هستند که در زمینه تضعیف ولایت فعالیت می‌کنند. در مورد بخش دوم، با آیت‌الله مصباح یزدی کاملاً موافق هستیم و البته تأکید می‌نمائیم که بخش اول سخن خود ایشان یکی از مصادیق بارز فعالیت برای تضعیف ولایت است هر چند اطمینان داریم که ایشان این سخن را با هدف تضعیف ولایت نگفته‌اند.

برای اثبات نادرستی بخش اول سخن آیت‌الله مصباح یزدی دلایل زیادی وجود دارد ولی فقط به دو مورد از آن‌ها اشاره می‌کنیم:
اول آنکه اصولاً فلسفه وجودی حکومت، تحکیم توحید و عدالت در میان مردم با هدف خدمت به خلق خدا و سوق دادن آن‌ها به سوی هدایت و سعادت دنیا و آخرت است. بر همین اساس، فلسفه وجود حاکم اسلامی اینست که در خدمت مردم باشد و برخورداری حاکم از چنین جایگاهی برای او یک افتخار است کما اینکه وجود حاکم شایسته نیز نعمتی است که مردم باید خدا را به خاطر چنین نعمتی شاکر باشند. بنابر این، اگر حاکم اسلامی، که در تعبیر قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران و در تعابیر عرفی جامعه ما «رهبر» نام دارد، دارای شایستگی بالائی باشد و از نعمت‌های الهی محسوب شود، خود رهبر باید شکرگزار خدا باشد که چنین شایستگی را به وی داده و می‌تواند به نحو احسن در خدمت مردم باشد و بدین ترتیب اینکه گفته شود مردم لیاقت چنین رهبری را ندارند، سخن درستی نیست.

دوم اینکه خود رهبر انقلاب، همین واقعیت را مورد تأکید قرارداده و در اعتراض به زیاده‌روی‌ها فرموده‌اند: «بنده افتخارم به اینست که بتوانم خدمتگزار شما مردم باشم. سرور، فقط خدای متعال است و به امر او در پیروی از عبودیت او بندگان صالح برجسته و معصومین علیهم السلام‌اند. ما بندگانی ناقص، نارسا و ضعیف هستیم. بزرگ‌ترین هنر ما اینست که بتوانیم در لا به لای همه ضعف‌هائی که داریم کاری انجام دهیم که انشاءالله طبق وظیفه باشد.»


امام خمینی نیز در مورد ملت ایران سخن معروفی دارند که حتی در وصیت‌نامه ایشان آمده است، آنجا که فرموده‌اند: «من با جرات مدعی هستم که ملت ایران و توده میلیونی آن در عصر حاضر بهتر از ملت حجاز در عهد رسول‌الله - صلی‌الله علیه و آله - و کوفه و عراق در عهد امیرالمومنین و حسین بن علی - صلوات‌الله و سلامه علیهما - می‌باشند. آن حجاز که در عهد رسول‌الله - صلی‌الله علیه و آله - مسلمانان نیز اطاعت از ایشان نمی‌کردند و با بهانه‌هایی به جبهه نمی‌رفتند که خداوند تعالی در سوره توبه با آیاتی آن‌ها را توبیخ فرموده و وعده عذاب داده است. اما امروز می‌بینیم که ملت ایران از قوای مسلح نظامی و انتظامی و سپاه و بسیج تا قوای مردمی از عشایر و داوطلبان و از قوای در جبهه‌ها و مردم پشت جبهه‌ها با کمال شوق و اشتیاق چه فداکاری‌ها می‌کنند و چه حماسه‌ها می‌آفرینند. و می‌بینیم که مردم محترم سراسر کشور چه کمک‌های ارزنده‌ای می‌کنند... این‌ها همه از عشق و علاقه و ایمان سرشار آنان است به خداوند متعال و اسلام و حیات جاویدان. درصورتی که نه در محضر مبارک رسول اکرم - صلی‌الله علیه و آله و سلم - هستند و نه در محضر امام معصوم - صلوات‌الله علیه - و انگیزه آنان ایمان و اطمینان به غیب است.»


با توجه به این واقعیت‌ها، اکنون نوبت تأکید بر این نکته است که در چنین وضعیتی ما سه نگرانی داریم و امیدواریم با مطرح ساختن آن‌ها کسانی که این نگرانی‌ها را پدید می‌آورند با عزمی راسخ تلاش کنند از ورود به این قبیل مسائل پرهیز نمایند. یکی از این نگرانی‌ها برای دفاع بد از رهبری است. اینکه کسانی درست برخلاف نظر خود رهبری اولاً وارد مباحث غیرضروری شوند و جامعه را مشغول حواشی کنند و ثانیاً بگونه‌ای از رهبری سخن بگویند که موجب توهین به مردم شود نه تنها خدمت به رهبری نیست بلکه تضعیف رهبری است.

نگرانی دوم برای خود حضرات است که به جای استفاده صحیح از موقعیت و جایگاه خود، بگونه‌ای سخن می‌گویند که در افکار عمومی زیر سؤال می‌روند. آیت‌الله مصباح یزدی از نظر علمی از موقعیتی برخوردارند که می‌توانند منشأ آثار مثبت زیادی در جامعه باشند. این موقعیت نباید خرج اموری شود که پذیرش عمومی مطالب ایشان را خدشه‌دار می‌کند و حتی دوستان ایشان را نیز نگران می‌نماید.

و نگرانی سوم برای مردم است که با آنهمه فداکاری، وفاداری، صبر و تحمل و حضور قدرتمند و پایدار در صحنه‌ها که موجب فشل شدن قدرت‌های بزرگ شیطانی در مصاف با نظام جمهوری اسلامی و خنثی شدن تمام توطئه‌های آن‌ها شد، اکنون با بی‌مهری‌هائی از قبیل اینکه بی‌لیاقت توصیف شوند مواجه می‌گردند. به مردم ایران به خاطر اینهمه امتیازات باید افتخار کرد همانگونه که رهبر معظم انقلاب با همین تعبیر درباره آنان سخن گفتند و امام خمینی نیز بار‌ها خود را خادم و خدمتگزار مردم دانستند و به این خدمتگزاری افتخار کردند.

کد خبر 280959

برچسب‌ها

دیدگاه خوانندگان امروز

پر بیننده‌ترین خبر امروز

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha